اون روز داشتم فکر می کردم، دیدم تو فصل 4 حتی یک اتفاق خوب هم پیش نیومده ، توجه کن. اولش داشتیم حرص می خوردیم که نیک دیگه گریم نیست . بعد که اون گریم شد، ترابل رفت. بعد هنوز از شوک رفتن ترابل در نیومده بودیم جولیت هگزن بیست شد. تا ما با هگزن بیست شدن جولیت کنار بیایم، جولیت به نیک گفت و فیلم اعصاب خوردکن شد. بعدش که بلاخره نیک و جولیت می تونستن با هم کنار بیان آدلیند با بچه پیداش شد. بعد هم که کلی مرد بعد هم ترابل اومدتو چه وضعی و جولیت هم رفت که نیک رو بکشه ترابل زد کشتش... یک اتفاق خوب بگو تو فصل 4 پیش اومده باشه

اتفاق خوبی که تو فصل 4 افتاد این بود :|

اون خنده دار بود. ولی خوب نبود. خخخخ

منظورم واسه دارو دسته نیک وبرو بچز شه!

نمیدونم والا... احتمالا بهترین اتفاق این بود که فهمیدیم آدلیند از نیک حاملست! :|

البته اگه یه گریم خوبی این ادلیند تحویل ما بده وگرنه اونم هیچ :|

O.o

اگه این بهترین اتفاق بود، پس مردن جولیت یک اتفاق فرخنده محسوب میشه

مرگ جولیت هم خوب بود... جولیت تا زمانی که بی آزار بود من کاری بهش نداشتم

ولی اون اواخر فصل چهار دیگه حالمو بهم زد

اگه آدلیند حامله نشده بود اونم بعد از یک مدتی آدم میشد. یادته آدلیند گفت که همه هگزن بیستا مردم رو توی بار میزنن؟ اتفاقا اگه اونجوری پیش نمی رفت ، بودن جولیت خیلی بامزه میشد

از قسمت 13 به بعد، گریم یک جورایی مثل جهنم شده بود واسم از هانس آهنین به بعد دیگه انگار کابوس میدیدم! یعنی قسمت آخر رو مطمئن نبودم میخوام ببینم یا نه

هستم فقط میتونم نظر بدم:)

خب چرا نظر نمیدی؟ اینهمه ما داریم جنبه های گوناگون گریم رو کالبد شکافی میکنیم. به جان خودم اگه در این حد درسهامون رو تجزه تحلیل می کردیم الان انیشتین بودیم!

خخخخ واقعا