ویکی Grimm
Advertisement
ویکی Grimm
Wrong 2 این نوشته کامل شده است
این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید.
داستان هایی که برای فرزندانمان می گوییم
306 s w t o y

کد

306

نقل قول اولیه

افسانه اینویت

نویسندگان

مایکل گولامکو

کارگردان

آرون لیپستت

قسمت بعد

بی رحم

قسمت قبل

لولو

نام لاتین

Stories We Tell Our Young

داستان هایی که برای فرزندانمان می گوییم[]

قسمت داستان هایی که برای فرزندانمان می گوییم قسمت ششم از فصل سوم و قسمت پنجاهم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 15 آذر 1392معادل با تاریخ میلادی 6 دسامبر 2013 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

شان به نیک و هنک گفت که برای کار مهمی به سفر می رود ولی همه گمان می کنند که او در راه تعطیلات است. سپس به آنها گفت که اگر پیامی از وی دریافت کردند مربوط به او نیست. اگر لازم باشد با آنها تماس بگیرد از طریق روزالی اینکار را انجام خواهد داد. با توجه به این حرف هنک پرسید: تو خطر هستید؟ و شان گفت: احتمالا. و توصیه کرد اگر کسی در مورد او پرسید به آنها بگویند که وی درحال خوش گذرانی در تاهیتی است.

مادر و پدری پسر کوچکشان را به یک کلیسا بردند تا روح خبیثی که کودک در خود داشت را بیرون بکشند. در طی مراسم جن گیری صورت پسرک تغییر کرد او با توانی فوق العاده کشیش و دانشجوی الهیات را زد.

وقتی نیک وهنک به سر صحنه رسیدند وو شرح داد که مراسم جن گیری بوده و کشیش مرده است ودانشجوی الهیات نیز راهی بیمارستان شده و پسرک ناپدید گردیده است. در سر صحنه قتل نیک وهنک مشغول بررسی اوضاع بودند که نیک صدای تنفس شنید و بعد دنیل کریوی را در گنجه پیدا کرد. از او پرسید که آیا مرد ها به او صدمه زدند؟ و پسرک وحشتزده سرش را به نشانه منفی تکان داد.

306 hospital

در بیمارستان دکتر به آنها گفت که گلبول های خونی پسرک کاهش یافته و بدنش به شدت تحت استرس بوده است. نیک و هنک با خانواده پسرک صحبت ردند . آنها توضیح دادند که از یک سال پیش پسرک تغییر کرده است. و ناگهان طغیان کرده و به همه چیز حمله می کند. او توضیح داد که او را به هر متخصصی که می شناختند نشان نداده اند ولی هیچ تفاوتی نکرده و سر انجام به مراسم جن گیری به عنوان آخرین راه حل پناه آورده اند.

ذهن نیک با توجه به چیزی که می شنید به سمت وسن ها رفت برای همین پرسید که آیا دنیل پسر واقعی آنهاست؟ مرد که گویی به وی توهین شده گفت: البته که هست.سپس نیک با ظرافت بیشتری پرسید: وقتی دنیل تغییر میکنه، تغییر فیزیکی هم مشاهده می کنین؟ مرد لحظه ای به آندو نگاه کرد وگفت گاهی اوقات و در جواب هنک که خواهان توصیف تغییر بود گفت: تغییرش شبیه اینه که کسی داخلش باشه . نیک از او پرسید که کسی را می شناسد که اینگونه تغییر کرده باشد؟ مرد پاسخ منفی داد.

ذهن هنک نیز پیرامون وسن ها بود. او با استناد به حرف پدر او که می گفت تغییر در چهره دنیل می بیند اینگونه فکر می کرد و نیک گفت: اگر دنیل وسن باشه، پدرش هم باید وسن باشه، یا مامانش یا هردو و بعد به حال سردرگمی گفت: حداقل یکیشون باید وسن باشه فکر کنم. هنک فکر می کرد ممکن است یکی وسن بوده و این موضوع را از دیگری پنهان کند. عملی که از دیدگاه نیک کمی غیر ممکن می آمد.

306 Sean meisner

شان سوار ماشین مایزنر شد. پس از اندکی صحبت از رفتار واتحاد اخیر جبهه مقاومت به راه افتادند تا در محل اقامت خود حاضر شوند.

در ادویه فروشی، نیک در مورد وسن بودن بچه ها ی وسن ها پرسید. مونرو توضحی داد: اگر پدر ومادر وسن باشن،بچه حتما وسنه، اگر یکیشون وسن باشه 50% احتمال داره که بچه وسن باشه مگر اینکه کرزایته حامل ژن باشه که حتما بچه وسن می شه. هنک پرسید: اگر پدر و مادر وسن باشند ولی از دو گونه مختلف چی؟ مونرو ورزالی لبخند معنی داری به هم زدند و روزالی پرسید: مثل ما؟ نیک بلافاصله گفت: ما نمی خوایم فضولی کنیم ولی هنک اصرار کرد و مونرو گفت: اون وقت بچه فورهرشر می شه ولی مهم نیست، مهم اینه که سالم باشه.

هنک و مونرو ذره ای از حرف های آنها سر درنیاوردند و این امر از قیافه هایشان معلوم بود. وو با آنها تماس گرفت که دانشجوی الهیات به هوش آمده است.

مکان اقامت شان در یک زیزمین نمور بود مایزنر تخته یکی از پله ها را برداشت و اضافه کرد اینکار را پدرش یادش داده قبل از اینکه خانواده شان او را بکشند. یک راه فرار هم به فاضلاب وجود داشت.

دانشجوی الهیات گفت که در صورت دنیل کریوی یک شیطان را دیده است.

پرستاری قصد داشت از دنیل آزمایش خون بگیرد که دنیل بیدار شد و چهره اش تعییر کرد زن وحشتزده بیرون دوید .هنک برای کمک به او رفت ونیک وارد شد و به آرامی شانه دنیل را که سرش پایین بود گرفت . بنام او را صدا زد. دنیل سرش را بالا آورد و چهره اش تغییر کرد و به نیک غرید. نیک وحشتزده عقب پرید. هنک نیز وارد شده بود و این صحنه را دید و پسرک پس از چند لحظه دوباره دراز کشید و چهره اش به حال معمول بازگشت.

نیک به پرستار گفت که کسی جز پدر و مادر پسرک نزدیک وی نشود تا جسد دیگری رو دستشان نماند.

آدلیند وارد اتاقش شد و از طرف دربار با وی تماس گرفتند که عصر به قصر برود.

در ادویه فروشی پس از توصیف چیزی که دیده بودند روزالی پرسید: یعنی می گی ووگ نکرد؟ نیک گفت: نه بیشتر به یک نبرد درونی شبیه بود و بعد از قیافه مونرو و روزالی فهمید که موضوع جدی در میان است. روزالی گفت احتمالا با یک گراسن طرف اند. گراسن در گذشته به عقیده مردم روح وسنی بود که تنها در بچه کرزایته حلول می کرد ولی الان با پیشرفت علم احتمال می دهند که این امر یک جهش باشد. نیک پرسید: خب کدومشونه؟ روزالی پاسخ داد: مهم نیست همیشه یک جور باهاشون برخورد شده، انجمن وسن مسئول برخورد با گراسن هاست و اونا ناپدید می شن. یک زمانی تو قرن 16 انجمن وسن با خانواده های سلطنتی و گریم ها رابطه برقرار کرد و یک اتحاد تشکیل دادن از نظر تاریخی وسن ها به خاطر گراسن ها مقصر شناخته شدن برای همین انجمن وسن ها دخالت می کنه. مونرو ادامه داد که اگر آنها به سن بلوغ برسند در تمام دنیا خرابکاری می کنند هنک با تعجب گفت:این انجمن دیگه کیه؟ روزالی گفت: اونا قوانین وسن ها رو وضع می کنن. هنک با تعجب گفت: شما قوانین خودتون رو دارید؟ مونرو پاسخ داد: تازه کجاش رو دیدی! روزالی رو به مونرو کرد وگفت که اگر این واقعا یک گراسن باشه باید به انجمن خبر بدهند . هنک پرسید: یعنی چی؟ دنیل ناپدید می شه؟ مونرو گفت:آره، در واقع حکم مرگ رو برای اون بچه داره. روزالی تاکید کرد: حکم مرگ برای ماست اگر خبر ندیم. نیک پرسید از کجا تشخیص بدیم که یک گراسنه؟ روزالی گفت قوانین مشخصه حتی اگر احتمال داشته باشه که یک گراسن باشه باید خبر بدیم. مونرو به روزالی گفت برای همین نباید در مورد این مسئله حرف بزنند. نیک گفت : حالا دارین می گین؟ و مونرو نیز پاسخ داد: خب ما که نمی دونستیم شما می خواید در مورد گراسن ها حرف بزنید! وبعد هنک و نیک آنجا را ترک کردند. روزالی گفت که باید به انجمن اطلاع دهند زیرا اگر اینکار را نکنند وانجمن بفهمد بدون اطلاع آنها با یک گریم به توافق رسیده اند. مونرو حرف او را کامل کرد: پس بحث سر اینه که کی اول به  تشییع جنازه اون یکی می ره.

انجمن وسن یک نفر را برای رسیدگی به این موضوع مامور کرد.

نیک وجولیت تمامی کتب موجود در مورد گراسن ها را بررسی کردند. در همه آنها نوشته شده بود که گریم در ابتدا فکر می کرده با یک وسن طرف است. آخرین گریمی که با یک گراسن برخورد کرده بود نوشته بود:

سال 1902

بعد از برخوردم با یک موجود که حالا می دانم یک گراسن بوده است یک حقیقت غیر قابل انکار برایم مانده است گراسن ها چون وسن نیستند در حوزه گریم ها قرار نمی گیرند.بنابر این به انجمن اطلاع دادم .همانطور که اجدادم در گذشته چنین کاری کرده بودند ولی سوال آزار دهنده ای در ذهنم وجود دارد ، من باور ندارم این یک تسخیر باشد به نظر من این یک بیماری است.

سپس جولیت از او پرسید که آنچه دیده است با این نوشته مطابقت می کند؟ نیک گفت که در بیمارستان گفته شده سیستم ایمنی بدن دنیل تحت فشار است و گلبول ها سفید خونش بالا رفته است. جولیت گفت که این علائم بیماری عفونی است. وی معتقد بود باید بدانند که دنیل پس از چه ماجرایی به این بیماری دچار شده است. نیک نگاهی به جولیت انداخت و گفت: من باید با خانواده اش در مورد عوامل بیماری زا و دوران نهفتگی صحبت کنم؟ جولیت خندید و با او همراه شد.

در وین ، شان صدای حرکت از سقف بالای سرشان را شنید و بیدار شد و رو به مایزنر بازگشت. و متوجه شد او نیز بیدار شده است. لحظاتی بعد دو هوند یگر وارد اتاق شدند و از همان دم در تختخواب ها را به گلوله بستند. ولی در هنگام پایین آمدن از پله ها ، همان پله ای مایزنر دستکاری اش کرده بود موجب شد وسط اتاق بیفتند و شان و مایزنر در کمتر از چند لحظه حساب هر دو را برسند. علامت کف دست آنها نشان می داد که آندو ورات هستند. شان با دلخوری به مایزنر گفت: تو به این میگی خونه امن؟ مایزنر پاسخ داد: من نگفتم، یکی دیگه گفته بود آندو تصمیم گرفتند از راه فرار استفاده کنند.

خانواده دنیل توضیح دادند که سال قبل به مسافرتی رفته بودند و در آنجا  در اردن ، دنیل آنفولانزا گرفت. جولیت حدس می زد که این بیماری آنفولانزا نبوده است. او این موضوع را شب هنگام در خانه به نیک گفت. او به یاد می آورد در دانشکده دامپزشکی اتفاق مشابهی برای اسب های که مسابقه اسب دوانی که ناچارا در اردن فرود آمده بودند افتاده بود. او توضیح داد که این بیماری احتمالا رفتار مستقیمی بر رفتار افراد دارد.او توضیح داد که دوستش گفته که می بایست اسب هار ا با کشتن عامل بیماری زا در بدن اسب از بین ببرند. نیک پرسید: جواب داد؟ و پس از شنیدن کشته شدن همه اسب ها پیش از درمان گفت: مثکه این روش معیار برای برخورد با این جور چیز هاست!

مونرو در حالی که با یک بالاپوش کلنجار می رفت از پله ها پایین می آمد و به جان نیک غر میزد که چرا نیمه شبی به خانه آنها آمده ولی بعد از گشودن در متوجه شد که مرد غریبه ای آنجاست. کمی خود را جمع و جور کرد و پرسید: شما؟ مرد گفت که با روزالی کالورت کار دارد و این امر به انجمن وسن مربوط می شود. سپس وارد شد. روزالی نیز با وضعی مشابه مونرو پایین آمد و گفت: نیک؟ چی شده؟ مونرو گفت : نیک نیست و بعد مرد پس از تصدیق هویت روزالی پرسید: بچه کجاست؟ روزالی و مونرو به هم نگاه کردند و مرد گفت: من تمام شب رو وقت ندارم خانم کالورت. روازلی با اکراه نام بیمارستان را گفت و مرد پس از تشکر از وفاداری وی خانه آ«ها را ترک کرد. مونرو گفت که باید به نیک خبر دهند.

در خانه جولیت و نیک در مورد بیماری صحبت میکردند و جولیت گفت که باید چند تست و نمونه بگیرند تا ببینند عامل بیماری دنیل به چه چیزی وابسته است. تا با از بین بردن موقتی همان دنیل نجات یابد. در این میانه مونرو زنگ زد وجریان را گفت. و بعد به نیک گفت که می خواهد با او بیاید تا مرد را شناسایی کنندو نیک پرسید: این تو و روزالی رو به خطر نمیندازه؟ وبعد از شنیدن پاسخ مثبت گفت: پس نیا.

مرد به بیمارستان رفت و پرده تخت پسرک را کنار زد. کمی بعد نیک و جولیت سر رسیدند ومتوجه شدند پسرک عصر همانروز مرخص شده است. هنک سر رسید و آنها تصمیم گرفتند به خانه دنیل کریوی بروند. آنها متوجه نشدند نماینده انجمن به سادگی در اتاق کناری پنهان شده است.

نیک  و هنک به خانه خانواده کریوی رفتند وجریان بیماری را برای آنها توضیح دادند. در این میان نماینده انجمن نیز وارد اتاق دنیل شد. از چهره اش بر می آمد که اگر لازم نبود هرگز تن به کشتن یک بچه نمی داد و بعد پسرک بیدار شدو بیماری اش خود رانشان دادو مرد را که به شکل یک فلشتروی ووگ کرده بود پرتاب کرد.

پسرک از پنجره بیرون دوید و نماینده انجمن به دنبالش. نیک هنک و جولیت نیز این امر را متوجه شدند و با آقای کریوی به دنبال آنها دویدند. باران شدیدی میبارید و هوا بسیار سردبود . دنیل در جنگل فرا ر میکردو به زمین می افتاد یکبار هم در یک گودال آب افتاد. نیک به نماینده انجمن وسن رسید و با او در گیر شد. سپس هنک سر رسید واسلحه اش را به سمت او گرفت و پرسید:می خوای با تیر بزنمش؟ نیک گفت: واقعا دلم می خواد ولی نه و بعد با جولیت و آقای کریوی دنبال دنیل گشتند و او را یافتند. وی سرمازده شده بود و نیک پشنهاد کرد با این روش انگل را بکشند: اگر دمای بدن اونقدر پایین بیاد که انگل نتونه تحمل کنه؟ جولیت گفت: ممکنه خود دنیل هم بمیره ولی پدر دنیل پس از اندکی فکر اجازه داد اینکار را امتحان کنندو بلافاصله انگل از بدن پسر خارج شد و آنها او را به خانه بازگرداند. نیک اندکی از انگل ها را برداشت.

آدلیند به کاخ رفت و با جانشین جدید اریک آشنا شد..

شان و مایزنر از کانال فاضلاب فرار کردند وشان با سباستین قرار گذاشت.

نیک پرونده پزشکی دنیل کریوی را جلوی نمانیده انجمن وسن پرتاب کردو گفت که پسرک درمان شده. وی نه تسخیر شده بود و نه جهش یافته، او بیمار بود و به یک انگل دچار شده بود. انگل مرد و پسرک سالم است. مرد گفت که او یک گریم است و باید بهتر بداند که وی باید پسرک را ببیند. نیک گفت: نه لازم نیست و باید به حرف من اعتماد کنی چون اجداد من وانجمن وسن در سال1682 سرش توافق کردن  و بعد پرونده را به او داد تا با خود ببرد.

فرمانده انجمن وسن با حیرت گزارشات را خواند و گفت که آیا این اخبار موثق است؟ سپس به  او دستور داد که پسرک و گریم را تحت نظر بگیرد . او همچنین گفت: بعضی چیزهایی که در مورد این گریم شنیدیم حقیقت داره...

نیک به کمک جولیت در حال وارد کردن آخرین کشفیاتش در مورد گراسن ها در کتاب های اجدادش بود.

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

هوندیگر

فلشتروی

بیماری[]

گراسن

دقت بیشتر[]

روزالی و مونرو در مورد برخی از خواص ژنتیکی وسن ها توضیح دادند.

جولیت برای نخستین بار در زمینه نوشته های کتاب نیک به او کمک کرد.

معلوم شد که انجمن وسن از نیک در پرتلند مطلع است.

ریزه کاری[]

دانشجوی الهیات لباسی پوشیده بود که تا زمان فارغ التحصیلی از دانشگاه اجازه پوشیدنش را ندارد.

نیک به الکساندر گفت: سعیتو بکن! وقتی که الکساندر گفت سخت است که آدم چیزی را تغییر دهد. این حرف او شباهت زیادی به حرف هایش به فارلی کلت داشت که به او گفت: بیشتر سعی کن! و قتی فارلی کلت گفت نمی تواند سکه ها را فراموش کند.("سه سکه")

تصاویر[]

ویدیو ها - آپارات[]

این فیلم دارای زیر نویس می باشد ولی زیر نویس آن توسط آپارات در حال بررسی است .تا ان زمان زیر نویس نشان داده نخواهد شد. برای مشاهده زیر نویس چند روز بعد مراجعه کنید- دست ما نیست
306 wesentalks

حرف های وسنی

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :6 شماره فصل:3


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
روزالی کالورت بری ترنر
مونرو سالیس ویر میشل
آدلیند شید کلیر کافی
درو وو رجی لی
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ

شخصیت بازیگر
آقای کری تیم گریفین
دانیل کری گابریل سوتل
نانسی کرلی ژولین کریستین

موجود شخصیت
گراسن دنیل کری
بلوت باد مونرو
فوکسباو روزالی
فلشتروی الکساندر

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند انجمن وسن
تریلر
ادویه فروشی
Advertisement