ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm

ماری کسلر
1x01-Marie-Kessler-Main

جنسیت

مونث

بازیگر

کیت برتون (زمان حال)
کاترین لئونارد (زمان جوانی)

روابط

کلی برکارت، خواهر
جورج، برادر
رید برکارت، شوهر خواهر Skull
نیک برکارت، خواهرزاده
نوه ی خواهری متولد نشده/خواهرزاده
فارلی کلت، نامزد سابق

گذشته

ماری کسلر دومین فردی در خانواده کسلر است که گریم شده است. وی در سن جوانی با پدرش و کلی برکارت برای نخستین بار به شکار وسن ها رفت. در ایام جوانی با فارلی کلت نامزد کرد و قرار بود با هم ازدواج کنند. فارلی کلت یک استاین آدلر بود و خانواده های هر دو مخالف این ازدواج بودند.

تا اینکه کلی و سید برکارت در تصادف کشته شدند و وی می بایست از نیک مراقبت می کرد. او نیک را تحت سرپرستی گرفت و فارلی را ترک کرد.

پس از مدتی او مبتلا به سرطان شد و به خاطر کلید گریمی که داشت تحت تعقیب یک دروگر به نام هولدا قرار گرفت.

دو ماه دو هفته دو روز کسی چه می داند.

هنگامی که پایان زندگی خود را نزدیک دید تصمیم گرفت مطمئن شود که آخرین بازمانده خانواده برکارت، گریم نشده باشد. برای همین با تریلر به راه افتاد و برای دیدن نیک به پرتلند آمد.

ماری یکراست به خانه جولیت رفت و منتظر ماند تا نیک از سر کار برگردد. وقتی که نیک برگشت به او گفت که باید با وی صحبت کند. نیک از او پرسید که حالش چقدر بد است و او جواب داد دو ماه دو هفته دو روز هیچ کس نمی داند چقدر زنده خواهد ماند. و بعد اضافه کرد که آیا اخیرا چیزی را دیده که نمی تواند توضیح دهد؟ و از قیافه نیک پاسخ خود را دریافت کرد و گفت که وی یکی از آخرین گریم ها باقیمانده است. او برای نیک توضیح داد که والدینش در تصادف کشته نشده اند. در این لحظه یک دروگر به او حمله کرد و ماری با وجود کهولت سن و بیماری سرطان با وی جنگید. هرچند که نیک دروگر را کشت.

پیش از بیهوش شدن کلیدی را به نیک داد و گفت که با جانش از آن محافظت کند و خانواده اش در تصادف رانندگی نمرده اند.

پس از آن در بیمارستان بستری شد و توضیحاتی در مورد گریم ها و وسن ها داد. سپس به کما رفت. آدلیند شید سعی کرد وی را بکشد ولی به جای او به نیک سوزن زد. هنگانی که ماری به هوش آمد به نیک گفت که باید بد ها را شکار کند و نگذارد احدی از مکان تریلر آگاه شود. از آنجا که شان رینارد سرکرده مسئولین اقدام به قتل وی بود، به نیک گفت که نمی تواند ماری را تحت پوشش مراقبت پلیس قرار دهد و نیک برای محافظت از وی از مونرو درخواست کمک کرد.

مونرو در بیمارستان به وی گفت که او مادر بزرگ وی را کشته است و اگر پدر ومادرش متوجه می شدند که او انتقام نمی گیرد او را طرد می کردند. ماری چشمانش را گشود و به مونرو گفت که از فرصتش استفاده کند. چند نفر برای کشتن ماری آمدند و مونرو با آنها در گیر شد و به خاطر بلایی که سر یکی از آنها آورد مجبور شد بیمارستان را ترک کند و نیک خود را به بیمارستان رساند تا پیش ازآنکه آخرین سرکرده موفق به انجام کارش شود از ماری محافظت کند. هرچند ماری خود قاتلش را به قتل رساند و بعد در گوش نیک زمزه کرد: به غریزه ات اعتماد کن و در َآغوش او جان سپرد

317-Younger Marie

ماری در شبی که او نیک را برداشت

Advertisement