ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
411 mataga zombido این نوشته کامل شده است
با اینحال هنوز تصویری به آن الصاق نگردیده است. برای تکمیل صفحه صبور باشید.
در جنگل سیاه
Q 512

کد قسمت

512

نقل قول

طوفان

نویسندگان

جیم کاف و دیوید گرین والت

کارگردان

نوربرتو باربا

قسمت بعد

سکوت ضربات

قسمت قبل

حرکت کلید

نام انگلیسی

Into the Schwarzwald

در جنگل سیاه[]

قسمت در جنگل سیاه قسمت دوازدهم از فصل پنجک و قسمت صدم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 21 اسفند 1394معادل با تاریخ میلادی 11 مارس 2016 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

نیک و مونرو داخل کانالی افتادند که پوشیده از انبوهی از اسکلت های مردگان بود... آنها داخل یک گوردخمه بودند. از آ«جا که گور دخمه ها معمولا در کلیساهای قدیمی وجود داشت متوجه شدند که توانسته اند کلیسای اصلی را بیابند

در پرتلند اما وضعیت آشفته بود. اوضاع دیکسون رو به وخامت میرفت و هنک و وو در انوبهی از جمعیتی که اطراف میدویدند تلاش داشتند رد تیر انداز را بگیرند.هنک متوجه شد که تیر اندزا باید روی بالکن یک خانه باشد و او وو داخل پریدند و به سمت خانه به راه افتادند

ولی مروان گریخته بود...

آندرو دیکسون کشته شد . و ایو مرگ او را نظاره میکرد.

مروان در فرم ووگ کامل میتوانسا به سادگی از دیوار پایین بیاید و ایو او را دید و دنبالش کرد .

مونرو نیک خسته شده بودند از کندن و در آوردن سنگ های بزرگی که به نظر بعید میرسید گنج را زیر آن دفن کرده باشند. مونرو متعقد بود باید اندکی بیندیشند و مانند مردم آن زمان فکر کنند. هنگامی که دست از کندن برداشتند، به این نتیجه رسیدند که مردم آن زمان بسیار خرافاتی بودند وگریم ها نیز از اهمین فرضیه استفاده کرده وکلی جسد آنجا گذاشته اند تا مردم از آن بترسند و این پایین نیایند. تصمیم گرفتند که پشت اسکلت ها را بگردند.

پس از کمی گشتن به این نتیجه رسیدند که این ایدا هم نیمتواند درست باشد و بعد تصمیم گرفتند تا بیشتر به آن زمان فکر کنند. نیک گفت که آنها اینجا را ساخته تا مردم از آن بگریزند وبرای آن از اجساد استفاده کرده اند. معنیش این است که هیچکس بدون چراغ این پایین نمی آمده است و" شاید نور چیزیه که موجب میشه چیزی دیده نشه!"

آنها چراغ ها را خاموش کردند. مونرو از این کار خشنود نبود و وقتی نیک دستش را گرفت گفت: یا خالق جن بگو که دست تو بود و بعد توجه آنها به 7 جمجمه شبرنگ جلب شد که یک G را می ساختند. تمام جمجمه ها صورتشان به بیرون بود ولی این هفت جمجمه به نگاه میکردند.

مروان با لوسیان تماس گرفت و به او گفت کار تمام شده است. دراین میان ایو کاری کرد که یک دوچرخه سوار محکم به او بخورد. سپس پیش از اینکه مروان به خود بیاید در دهان او دمید و او را بیهوش کرد و گوشی اش را برداشت.

نیک و مونرو یک صندوق یافتند. صندوقی با 7 جای کلید که کلید های نیک به آن میخورد. مونرو به حد مرگ هیجان زده شده بود و میگفت: ما تونستیم بعد از اون هم هآدم که تلاش کردن و نتونستن!!! و همینطورد اشت ادامه میداد که نیک به او نگاهی ک رد ومونرو گفت: البته باید ببینیم میشه بازش کرد یا نه... و در نهایت معلوم شد به قفل باز کن احتیاج دارند و باید صندوق را به پورتلند ببرند.

آندو راهی برای خروج یافتند.

از آنسو مردی به اودیه فروشی آمد که روزالی او را میشناخت. او همان مردی بود که برای او نامه مینوشت. او از روزالی خواست که به او پول دهد ولی رزالی به او گفت که باید برود و به او کمکی نمیکند. در این لحظه تونی عصبانی شد و به روزالی حمله کرد.

آدلیند که درم غازه بود از اتاق پشت بیرو نآمد و داد زد: راحتش بذار. ولی با دیدن این مرد مهاجم ترسید و بعد گفت: من به پلیس زنگ میزنم. تونی خشمگین گفت: اره جون خودت و بعد وو گ کرد به آدلیند هجوم برد. آدلیند وحشت کرده بود. روزالی داد زد که او را رها کند و تونی سیلی به آدلیند زد...

سیلی که در میانه راه متوقف شد وصورت آدلیند موج برداشت... بی آنکه ووگ کند دست تونی در 5 سانتی صورتش متوقف شد ه بود و بعد...

یک به یک انگشتان تونی شکست ... تونی وحشتزده گریخت...

ولی وحشت او در مقابل وحشت آدلیند هیچ بود. آدیلند وحشتزده تکرار میکرد: نه نباید اینجوری بشه نباید بشه!

روزالی تلاش داشت اورا آرام کند ولی ادلیند خیلی وحشت کرده بود.

مونرو نیک راه خروج را یافتند و وارد جنگل شدند و ناگهان متوجه تعداد زیادی چراغ شدند . ابتدا گمان کردند که کسی گم دشه و آنها به دنبال کسی میگردند ولی بعد به این نتیجه رسیدند که آنها دنبالشان میگردند وبهتر است بدون درگیر از آنجا بروند. در میان راه خادم کلیسا با دیدن آنهها به مونرو هجوم برد و او را گاز گرفتو بعد گریخت ولی نیک جلوی مونرو را گرفت تا از آن مهلکه در بروند.

در اداره پلیس شان رینارد به شدت بیقرار بود. هنوز خون دیکسون روی لباس هایش بود. او خشمگین بود و بعداز اینکه فهمید نتوانسته اند مروان را بگیرند به شدت خشمگین شد . هنک گفت که کار مروان بوده است ولی شان میگفت آنها پنجه سیاهند و اهدافشان بسیار وسیع تر از نامزد انتخابات شهرداری است. نهایتا مجبور شدند پرونده را به فدرالی ها بدهند وتنها به آنها بگویند که کسی را روی بالکن دیده اند وخود را از پرونده کنار بشکند.

نیک و مونرو به نزدیک ماشین رسیدند ومتوجه شدند دو نفر آنجا ایستاده و مواظبند. راهی نبود که به ماشین ها برسند بی آنکه آندو آنها را ببینند. نیک فکری کرد وبه مونرو گفت که ووگ کند وبا آلمانی دنبال وسن ها برود. "آخرین چیزی که انتظاردارن تو تعقیب یک گریم پیدا کنن یک بلوتباده که با گریم باشه!" مونرو زخم دستش را گرفت وبیرون دوید و به آلمانی داد زد: کمک کنید! گریم اونجاست خیلیا زخمی شدن.

دو وسن به سرعت پریدند و به سمت جایی که اشاره میکرد رفتند. تا وسن ها برگردند. مونرو نیک لاستیک ماشین آنها را پنچر کردند وگرختند.

ایو به مقر دیوار هادریان برگشت و گوشی مروان را نیز آوردو مایزنر گفت اطلاعات روی گوشی را کپی کند. زخم دست مونرو هنوز بد بود و درد میکرد.

ایو به دیدن مروان رفت واو را به هوش آورد و گوشی را در کیفش انداخت.

در مغازه آدلیند از روزالی قول گرفت که به نیک چیزی نگوید. در این میان نیک و مونرو به آنها تماس گرفتند که دارند به خانه بر میگردند.

مروان با لوسیان تماس گرفت- دیوار هادریان ردش را داشت و کنترل میکرد- و گفت که به بیمارستان بیایند و او را ببرند.

از انسو لوسیان با شان رینارد تماس گرفت و به عنوان یک شهروند گفت که مروان هانانو کجا ست.

شان، هنک و وو به سراغ او رفتند. و به او درگیر شدند.

مایزنر و ایو از حرکات مروان فهمیدند که او با کسی درگیرشده است ولی هیچ کاری ازشان بر نمیآمد و بعد شان مروان را که ووگ کرد کشت،

کاری که باعث شد مایزنر از خشم منفجر شود.البته او نمیدانست جریان چیست. کمی بعد مراتب به عمل آمد که کار شان رینارد بوده است.

شان در دفترش نوارتصویر برداری تیر اندازی را نگاه کرد وبعد ناگهان متوجه شد که دستیاری که از او خواسته بود روی سن بماند برای یک لحظه به سمت تیر انداز نگاه کرد.

مایزنر به سراغ شان رفت و او را سرزنش کردو شان به مایزنر گفت که باید به او میگفته اند که مروان را نکشد .

شان به سراغ دستیار رفت و روبروی او ووگ کرد ودستیار نیز به شکل لوئن ووگ کرد و بعد لوسیان را به دیدار شان آورد. آنها قصد داشتند شان را به شهرداری پورتلند نمنصوب کنند : چون او از آنهاست

مونرو نیک با صندوق به ادویه فروشی رفتند وبا کلی دشواری در حضور هنک، وو و روزالی در صندوق را گشودند.

ولی پس از لحظات نفس گیری که طی کرده بودند، انچه در صندوق بود حالشان را گرفت. پارچه ای که در داخلش یک تکه چوب پیچیده شده بود . تکه چوبی که معلوم نبود به چه دردی میخورد. در حالیکه انرژی و انگیزه همه گرفته شده بود مونرو به خاطر عفونت زخمش از هوش رفت و داشت میمرد. نیک درحالی که چوب در دستش بود بازوی مونرو رو گفت و متوجه شد که زخم شفا یافت.

این چوب یک چوب معمولی نبود.

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

نیم زابر بیست

هگزن بیست

لوئن

موویدان

اورانوتی

اونگزیفر گرایر

واتبوربز گوینر

کاکن کوپف

دقت بیشتر[]

آندرو دیکشون درا ین قسمت کشته شد.

تونی بلاخره دد ادویه فروشی سرو کله اش پیدا شد.

نیروی آدلیندبازگشت

ریچل وود، دستیار دیکسون به شکل لوئن ووگ کرد ومعلوم شد که او عضو پینجه سیاه است.

ریزه کاری[]

تصاویر[]

ویدیو ها[]

فالگوش روزنامه ای[]

گریم به قسمت سرنوشت ساز صدم خود میرسد در حالی که نیک و مونرو در دنیایی از مشکلات افتاده اند. ترابل و مایزنر در این قسمت حضور دارند. نیک و مونرو گنجی را در جنگ های سیاه میابند که برای قرن ها پنهان شده بود.

از آنسو در پوتلند ، کاپیتان رینارد با هنک و وو همکاری میکند تا آدمکش مرگباری بیابند که برای برپا کردن طوفان به پورتلند آمده است. تنها چیزی که از ان آگاهند این است که ایو نیز به تنهایی به دنیال همین مرد است. در این میادن گذشته روزالی دربه دنبالش خواهد آمد. آدلیند نیز در این قسمت حضور دارد

Advertisement