ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm

Wrong 2 این نوشته کامل شده است
این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید.
گریمی که کریسمس را نجات داد
Grimm who stole christmas 407

کد

407

نقل قول

یک کارول مسیحی

نویسنده

دن ای فسمن

کارگردان

جان گری

قسمت بعد

چوپاکابرا

قسمت قبل

بزرگراه قربانیان

نام لاتین

The Grimm Who Stole Christmas

گریمی که کریسمس را نجات داد[]

قسمت گریمی که کریسمس را نجات داد قسمت هفتم از فصل چهارم و قسمت هفتاد و سوم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 14 آذر 1393معادل با تاریخ میلادی 5 دسامبر 2014 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

"جشن کریسمس"زنگ خانه به صدا در امد پسر جوانی در را باز کرد و به صاحب خانه گفت برات کادو اوردند.پسر جوان با کمک کس دیگری جعبه را بلند کردند"جعبه بسیار سنگین بود"

Uu

مونرو وروزالی در خانه کریسمس را جشن گرفته بودند مونرو برای روزالی ری قطار اسباب بازی را راه انداخت وروی ان یک دعوت نامه گذاشت مونرو به روزالی گفت براش دار وبخون روزالی دعوت نامه را خوتند مونرو اورا به ماه عسل دعوت کرد.مونرو وروزالی همدیگر را بغل کردند که همان لحضه قطاراز رو ری افتاد روزالی گفت خدا کند که نحسی نباشد

از کادو کریسمس یک دست بیرون امد زن جوان بیدار شد او همسرش را از خواب بیدار کردو گفت من ازپایین صدایی شندیم دنیس پایین رفت ودید سه کوتوله چشم سسبز تمام خانه را برهم ریختند و به مرد حمله کردند

Ff

هنک نیک ترابل در ترلیر وسن های که برای روزالی ومونرو مزاحمت ایجاد کرده بودند را پیدا کرد ومشخصات ان هارا خواند"خاطرات گریم" برای اولین بار با مجمع قوانین طبیعی وسن ها که به وسن راین معروفند در حین یک محاکمه که توسط انکیزیسیون کاتولیک برگزار شده بود مواجه شدم ان ها نه تنها به یافتن مرتدها و سوزاندنشان روی چوبی مرگ کرده بود بلکه پی بردم بعضی هامفتش ها وسن هستند واز مقامششان استفاده کردند تا ناخالصی موجود در جامعه وسنی را ریشه دارکنند مرتند ها که وسن ناخالصی شهرت دارند توسط دادگاه مخفی خارج از شهر محاکمه میشوند این محاکمه وحشیانه یک الی سه روزبدون هیچ رحمی ادامه پیدا میکند انها سوزانده شدند ولی نه روی چوبه دار بلکه چوبه رو انها فرو میرفت.هنک به نیک گفت انها از کجا فهمیدند مونرو وروزالی ازدواج کردند

وسن راین

جاش با جولیت راجع به گریم بودن پدرش ونیک صحبت میکردند جاش به جولیت گفتکه ای کاش من مثل نیک بودم و کمک میکردم

نیک وهنک به خانه دنیس رفتند وو به نیک گفت صاحب خانه بد جوری کتک خورده والان در بیمارستان هست نیک وهنک با همسر دنیس صحبت کردند.همسر دنیس جعبه کادو را به هنک نشان داد ونیک وهنک از قضیه سر دراوردند

صبح زود ترابل از خواب بلند شد او به سمت در رفت وجاش که روی مبل خوابیده بود متوجه حظور ترابل شد جاش به ترابل گفت من هم همراهت میام ترابل مانع جاش شد جاش به ترابل گفت مگه تو نگفتی که باید بر ترست غلبه کنی کمی باهم بحث کردند ترابل رازی شد که جاش همراهش بیاید اما پشت سرش.ترابل به کافه ای رفت  و پشت در فال گوش وایستاده بودچند مرد در کافه راجب نیک صحبت میکردند و میگفتند همینی که پلیس هست برامون بسه حالا یه گریم زن هم همراهش داره.در همان لحظه مردی می اید و ترابل را میبیند ان مرد ووگ میکند ترابل متوجه امدن مرد میشود که همان لحظه جاش از پشت سر سنگی بر سر مرد میزند ومرد نقش بر زمین میشود ترابل جیب شاکال را میگردند واز جیبش یک ماسک در می اورد وسریع به خانه برمی گردند.نیک وجولیت در حال خوردن صبحانه بودند که ترابل به همراه جاش سرمیزسند نیک ازترابل میپرسد پیاده روی بودید جاش میگوید بیشتر شبیه دویدن بود ترابل ماسک را به نیک میدهد وقضیه باد وشاو را به نیک میگوید.در ان لحظه گوشی نیک زنگ میخورد هنک پشت خط بود واز نیک خواست تا به بیمارستان بیایند وبا دنیس صحبت کنند.

Kk

نیک وهنک در بیمارستان بود ازدنیس خواستند تا شکل ظاهری ان هارا توضیح دهد

جاش باد وترابل در ماشین برای جاسوسی رفتند باد یک دوربین در دست داشت وهراتفاقی که می افتاد را توضیح میداد مردی نقاب دارباروپوش سیاه در خانه پرده ها را کشید

هنک از کلیسای شهر از روی نقشه عکس گرفت.شان ازنیک درخواست کردتا به اتاقش بیاید وباهم صحبت کنند.

ووچهره مضمون ها رابرای هنک اورد.وگفت این شکل مضمونه؟هنک به وو گفت مواظب باش.

شان به نیک گفت من همچی را راجب بچه به مادرم گفتم شان به نیک گفت من نمیخوام مادرم مادرت را بکشد.نیک هم به شان گفت منم نمیخوام مادرم مادرت رابکشد.هنک وارد اتاق شد وگفت یک مزاحمت دریک خانه ایجاد شده

نبک وهنک به مقصد رسیدند3کوتوله کوچک تمام حیاط خانه را برهم ریخته بودند2ازان ها فرارکردند اما یکی از انها روی سقف بود اون اسسباب بازی را جلوی نیک و هنک انداخت و پاش دررفت وازسقف افتاد.نیک وهنک بالاسرش رفتند اون بلند شد و به نیک حمله کرد .هنک ازپشت به سر ان زربه زد وبیهوش شد.نیک به خنک گفت ما نمیتونیم اینهارا به پاسگاه ببریم به خانه مونرو وروزالی میبریم.به جولیت هم میگیم یه قفس سگ وامپول بیهوشی بیاره.کوتوله بوی خیلی بدی میداد

انها کوتوله را پشت صندوق عقب ماشین گذاشتندوبردند جولیت امپول بیهوشی را به کوتوله زد.انها کوتوله رادرون قفس گذاشتند.مونروبه روزالی گفت مشکلی پیش نمیاد.روزالی ووگ کرد وگفت همچی مرتبه

نیک و هنک به تریلررفتند.اطلاعات را پیدا کردند ومونرو شروع به خواندن کرد. من فکر میکردم کالی کانتزروئ یک گابلین هستند که به شهرها هجوم میبرند و درطول جشن کریسمس خرابکاری به پا میکنند.بهد از گردن زدن انها فهمیدیم انها ایندوجنتیله هستند.انها 12روزدر سن بلوغ ظاهر میشوند وعاشق کیک میوه ای هستند.

Uu-0

روزالی وجولیت در خانه بودند جولیت شکمش درد گرفت اوبه روزالی گفت چندباراین حالت بهم دست داد.روزالی به جولیت گفت ممکنه حامله باشی که همان لحظه صدای ازبیرون امد جولیت وروزالی به بیرون رفتند کالی کانتزروئ از قفس بیرون رفت 2تای دیگه هم امده بودند وپشت برگها قایم شده بودند.جولیت وروزالی به سمت در فرار کردند انها وارد خانه روزالی شدند جولیت و روزالی 2از انهارا بیهوش کرد ویکی از انها به سمت قطار هجوم برد

دوتای دیگر هم بهوش امدند که در همان لحطه مونرو وارد خانه شد ووگ کرد وغرش بلندی کشید سه کالی ها فرار کردند هنک نیک ومونرو به دنبال ان ها ررفتند اما هرسه به یک طرف رفتند.نیک قضیه را برای روزالی وجولیت گفت.

جاش باد ترابل در خانه بود نیک وترد خانه میشود باد اسامی که با شاو بودن را جم کرد وجاش ان ها را روی کاغذ مینوشت.نیک به کاغذ نگاه کرد

مونرو وروزالی در حال جم جور کردن خانه بودند روزالی  دستش را زیر مبل کرد ویک دستبند هشتار پزشکی پیدا کرد.روزالی ومونرو با تعجب به دستبند نگاه میکردند

Oo

جولیت نیک ترابل در اشپز خانه بودند.نیک گفت من سعی میکنم از راه قانون به مشکل مونرو رسیدگی کنم.جاش به اشپز خانه می اید وبه نیک میگوید من میخوام اطلاعات بیشتری کسب کنم.نیک نگاهی به ترابل انداخت وترابل قبول کرد

ترابل جاش را به ترلیر برد ترابل کتاب را گرفت راجب هوندیگار به جاش بگوید

نیک وهنک صاحب دستبند را پیدا کردند.به خانه صاحب دستبند رفتند مادر یکی از کالی ها در را باز کرد اون ووگ کرد ومتوجهه گریم بودن نیک شد

ترابل اطلاعات را برای جاش خواند" خاطرات گریم"هروقت خواستید هوندیگار را بکشید اول زن ها را بکشید.جاش به ترابل گفت اگه من برگردم چقدر شانس زنده ماندن دارم.ترابل به جاش گفت من خودم چند سال فرای بودم تا اینکه دست از فرار برداشتم

نیک و هنک با پدر و مادر یکی از کالی ها صحبت کردند مادر اون گفت اون امشب در کلیسا اجرای موسیقی دارد هنک عکس کلیسا را نشان داد ومطمئن شد

نیک به روزالی زنگ زد روزالی گوشی را رو ایفون گذاشت و به مونرو وروزالی گفت به یک تله نیاز داریم

نیک وهنک به نزدیک یک کامیون کیک شدند نیک به خانم فروشنده گفت کیک میوهای دارین خانم گفت بله یک نمونه میخواین نیک گفت کامیون را میخوایم

در کلیسا نوجوانان در حال خواندن سرود بودند سه پسر نوجوان چشمانشان سبز شد

مونرو وروزالی تیکه های کیک را وجب به وجب تا دم در کامیون ریختدند.سه پسر نوجوان کالی شدند وکلیسا را برهم ریختند انها متوجهه بوی کیک شدند به بیرون رفتند ودیدند یک کامیون پر از کیک هست به داخل کامیون رفتند ومونرو و روزالی در کامیون را بستند.

Gg

صبح همه پشت کامیون منتظر بودند.مونرو گفت طبق گفته کتاب بعد از طلوع خورشید به حالت اولیه برمیگردند.هنک در کامیون را باز کرد و همه به داخل کامیون نگاه کردند سه پسر به حالت اولیه خود بازگشتنتد.

ووبا تعجب به عکس های اسوانگ وکالی کانزی نگاه میکرد

Yy

نیک به خانه رفت ودید ترابل روی پله هانشته است ترابل بلند شد وبه نیک گفت نیک از تمام زحماتی برام کشیدی ممنونم تو زندگیمو نجات دادی من میخوام با جاش از اینجا برم ونمیتونم با همه خداحافظی کنم.نیک ترابل را بغل کرد و به ترابل گفت چطوری میخوای این همه راهو بری.نیک پفت من یچی دارم.اون به انبار رفت وماشین خاله ماری اش را به ترابل داد.بعد از رفتن ترابل نیک بغضش گرفته بود وبه خانه رفت.جولیت از پنجره نگاه میکرد

جولیت به تست بارداری اش نگاه کرد و نفس عمیقی کشدید

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

آیزبیبر

کلاستریک

شاکال

هسلیش

ایندوله جن تیله

بیماری[]

کالی کاتزروی

دقت بیشتر[]

ریزه کاری[]

ترابل پرتلند را با جاش ترک کرد.

تصاویر[]

Advertisement