ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm


Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
بزرگراه قربانیان
Tears

کد

406

نقل قول

کالی

نویسنده

آلن دیفیوره

کارگردان

جان برینگ

قسمت بعد

گریمی که کریسمس را نجات داد

قسمت قبل

اشک لوئیزان

نام لاتین

Highway o Tears

بزرگراه قربانیان[]

قسمت بزگراه قربانیان قسمت ششم از فصل چهارم و قسمت هفتاد ودوم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 7 آذر 1393معادل با تاریخ میلادی 28 نوامبر 2014 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

نیک ،جولیت را به کناری کشید و گفت: فقط یکبار این سوال رو ازت می پرسم، در مورد چیزی که گفتی مطمئنی؟ جولیت لحظه ای به او نگاه کرد و گفت: این چیزیه که خودتم می خوای؟ و نیک پاسخ مثبت داد و جولیت گفت: پس منم همین رو می خوام. هنک صلیب شکسته آتشین را روی زمین انداخت و از نیک پرسید: گزارش بدیم؟ نیک معتقد بود که اول باید با مونرو و روزالی صحبت کنند.

مونرو بسیار خشمگین بود. به زعم او اگر کسی با آنها مشکلی دارد باید بیاید و رودر رو با آنها مواجه شود. روزالی سعی داشت او را آرام کند. نیک، جولیت و هنک در این میانه وارد شدند . نیک گفت که می توانند این جریان را گزارش دهند ولی مونرو معتقد بود که این کار جلوی آنها را نمی گیرد. هنک پرسید: اونا دیگه کین؟ روزالی روی مبل نشست و گفت: مجمع قوانین طبیعی وسن هاست مونرو حرف او را کامل کرد: برای اونا ازدواج بین نژادی یه جرم علیه انسان و طبیعته. برای جولیت باور کردنی نبود که تنها به خاطر ازدواج دو نفر چنین مشکلاتی پیش بیاید.و نیک متوجه شد که آنها قبلا هشدار هایی دریافت کرده اند. جولیت گفت که باید جریان را به آن ها می گفته اند و روزالی توضیح داد که فکر نمی کرده اند آنها تا این حد پیش بروند. نیک پرسید: خب چطور پیداشون کنیم؟ و مونرو گفت که آنها وسن اند پس دیگر به او مربوط نمی شود. نیک و جولیت به هم نگاه کردند و نیک گفت: قراره مربوط بشه. حرفی که همه متوجه مفهومش شدند.

زن وشوهر جوانی در بزرگراه در حال رانندگی بودند که چرخ ماشینشان روی چیزی رفت و منفجر شد واین امر موجب شد کنترل ماشین را از دست داده و داخل جنگل بروند و با یک درخت تصادف کنند. یک ماشین پشت آنها ایستاد و دو وسن شبیه به اسکالنگک پیاده شدند و زبان هایشان را دور گردن آنها پیچیدند. از آنجا که زن گیر کرده بود آنها تنها مرد را با خود بردند و پیش از رفتن گفتند که باید یک نفر دیگر را گیر بیاورند.

در اتریش، اریک و راسپولی سر میز صبحانه با آدلیند صحبت کردند. و از خلال حرف های او متوجه شدند که مادر نیک برکارد زنده بوده و به احتمال زیاد بچه پیش اوست.

الیزابت بازی گر دیگر سریال grimm در حال درست کردن معجون بود و روزالی به او کمک می کرد. نیک، جولیت ، مونرو و ترابل نیز در خانه نیک حضور داشتند. پس از قرار دادن کلاه بر روی دیگ معجون، الیزابت به جولیت اشاره کرد و گفت: به تو بستگی داره. جولیت برخاست و به سمت کلاه رفت. سپس پرسید: چه مدت مثل اون می مونم؟ الیزابت پاسخ داد:زیاد نیست پس وقت رو تلف نکن. مونرو یک سوال اساسی را مطرح کرد: وقتی تموم بشه، نیک گریم می شه؟ الیزابت توضیح داد: اگر بخواد کار کنه تو مدت خودش کار می کنه. حرفی که نیک را به صحبت واداشت: اگه کار کنه؟ الیزابت توضیح داد که موارد ناشناخته زیادی در این کار است و انجام دادنش به اندازه انجام ندادنش خطرناک است. و جولیت پیش از دانستن چیز دیگری گفت: خب بیایید تمومش کنیم. و معجون را از طریق کلاه استنشاق کرد. همه با نگرانی به او چشم دوختند. درست در لحظه ای که متعجب بودند که چرا کار نکرد، جولیت به شکل آدلیند در آمد.

406 turn to adlind reaction

همه بهت زده به او نگاه کردند و بعد الیزابت گفت: وقت نیست باید بریم و کلاه را برداشت و به راه افتاد. مونرو و روزالی نیز که هنوز در شوک ماجرا بودند ترابل را صدا زدند که با آنها برود. و ترابل نیز با حال دست پاچه دنبال آنها رفت. نیک و آدلیند- جولیت در خانه تنها ماندند.

نیک نیز بسیار حیرتزده بود و گفت: این خیلی... حتی نمی دونم چی بگم. و جولیت-آدلیند گفت: حداقل اینبار خودمم. و با هم به طبقه بالا رفتند. نیک بسیار معذب بود ولی جولیت آدلیند چیزهایی به او گفت که وی را آرام کرد.

از آنسو مونرو و روزالی و ترابل به خانه رسیدند. بنا شد ترابل آنجا بماند. سپس هر دو سر یخچال رفتند ودو آبجو برداشته و تا نصفه یک نفس نوشیدند. ترابل از دیدن این صحنه بهت زده مانده بود . مونرو با توجه به حرف روزالی مبنی بر خواب گفت: آره بخوابیم، چون دیگه نباید به نیک و جولیت یا نیک و آدلیند یا جولیت به آدلیند فکر کنیم و بعد حرف ناجوری زد که روزالی با لحن شماتت باری به ترابل اشاره کرد و گفت: مونرو مهمون داریم! و مونرو از ترابل عذر خواست ولی ترابل طبیعی کرد و گفت که می داند معنی حرف مونرو چه بوده.

از آنسو کار نیک و آدلیند- جولیت تمام شد. جولیت دوباره به شکل خودش در آمد و به نیک گفت که آدلیند بسیار زن هرزه ای است.!

شان رینارد با مادرش صبحانه می خورد. مادرش می خواست برود و دایانا را پیدا کند و به شان گفت که کلاهی که آدلیند داشته است یکی از کلاه های اصیل جادوگری است و به شان توصیه کرد که با احترام با آن رفتار کند و به او توضیح داد که اگر مادر نیک با پسرش تماس گرفت حتما به او خبر دهد. سپس به او توضیح داد که فراموش نکند کاری که برای نجات او انجام شده تنها یکبار جواب می دهد.

در خانه نیک و جولیت در حال درست کردن صبحانه بودند و نیک از اینکه جولیت شکل خودش شده بود بسیار خوشحال بود و بعد جولیت به او گفت که بهتر است برود بیرون و چند تا وسن پیدا کند تا ببیند که دوباره گریم شده است یا خیر. در این میانه کسی در زد.

ترابل پشت در بود. نیک پرسید: کلیدت رو گم کردی؟ ترابل با نوعی خجالت زدگی گفت: نه ... نم.. نمی خواستم یکهو بیام تو اگر شما دوتا و سرش را تکان داد و جمله اش را خورد و نیک گفت: کارمون تموم شد.ترابل پرسید: تموم تموم یعنی آدلیند تموم شد؟ نیک لبخندی زد: آدلیند رفته جولیت برگشته. ترابل با شادی اعلام کرد: ردیفیم! و مونرو ورزالی از پشت دیوار بیرون آمدند.

روزالی با دیدن جولیت خیالش راحت شد . سپس مونرو روبروی نیک ایستاد تا بفهمند که آیا نیک گریم است یا نه. کاشف به عمل آمد که خیر. نیک هنوز گریم نیست.

406 trubel huge juliet

با نیک تماس گرفتند که سر یک صحنه برود و نیک رفت و بعد ترابل خیلی مستحکم به سوی جولیت آمد و اولین رفتار انسانی اش را نشان داد: او جولیت را در آغوش گرفت و گفت: چقدر خوشحالم خودت شدی! جولیت که از این رفتار به شدت جا خورده بود گفت: خودم هم همینطور! بعد به آنها گفت: اصلا از موی بلوند خوشم نمیاد!

نیک به سر صحنه تصادف رفت و زن جریان را برای آنها توضیح داد. کلانتری فاریس اولین کسی بود که سر صحنه رسیده بود. نیک و هنک از زیر ماشین قربانیان یک وسیله پر میخ پیدا کردند. در کمال تعجب نیک می دانست آن چیست. وی در یکی از اولین پرونده هایش به عنوان یک بازرس پلیس چنین چیزی را دیده بود.

ترایل از حمام بیرون آمده بود و داشت موهایش را خشک می کرد که متوجه یک ماشین دم در خانه شد. شصتش خبر دار شد که ماشین او را می پاید. از خانه بیرون رفت و چهار چرخ ماشین طرف را پنچر کرد. راننده بیرو نآمد وداشت به او غر می زد که ترابل به او گفت به رئیسش چاوز بگوید نمی تواند او را دنبال کند واز خانه رفت. مرد پشت سر او به شکل یک فلشتروی ووگ کرد.

نیک پرونده قبلی اش را به یاد می آورد. او به یاد داشت خواهر 13 ساله زن و شوهر مفقود شده به او گفته است که هیولها خواهر و شوهر خواهرش را برده اند. در این میانه در کلانتری دعوای خفیفی شروع شد. مردی داشت تقلا می کرد که از دست پلیس خودش را خلاص کند ونیک برای یک لحظه کوتاه گمان کرد که طرف ووگ می کند. ولی چیز بیشتری ندید.

وو نزد آنها آمد و به آنها گفت که رد ماشین را گم کرده اند. نیک یک وسیله دیگر به شکل یک آدم آهنی زشت را بیرون کشید و گفت که این وسیله همان 6 سال پیش در محل حادثه قبلی پیدا شده است. قرار شد به محل حادثه جدید بروند تا آنجا را نیز بگردند.

ترابل از در پشتی خانه با دو چرخه وارد شد و به حالت دولا به سمت پنجره رفت و داشت بحث کسی را که ماشینش را پنچر کرده بود با یکی دیگر نگاه می کرد که کسی در زد. او چاقوی ضامن دارش را بیرون کشید و آن را مسلح کرد وبا یک جست در را باز کرد تا مهاجم پشت در را غافلگیر کند.

خیلی خوب هم اینکار را کرد چون جاش پورتر ، پشت در از این هجوم ناگهانی از دلش کنده شد: وای خدا جون! ترابل که انتظار هر ابنا بشری را پشت در داشت جز او با لحن: تو اینجا چی کار می کنی؟ پرسید: جاش؟ و جاش نیز با لحن مشابهی پرسید: ترابل؟ و ترابل یقیه او را گرفت و روی کف آشپزخانه انداخت البته متوجه نبود که چاقویش را به سمت او گرفته است. جاش وحشتزده روی زمین گفت: من کاری نکردم! ترابل که فقط توجهش به بیرون بود که کسی متوجه شده یا نه گفت: می دونم! جاش دوباره پرسید: چرا اینکار رو می کنی؟ و ترابل بلاخره توجیهش کرد: بلند نشو! و جاش فهمید که مشکل او نیست. وبعد که هر دو آرام گرفتند ترابل پرسید: اینجا چی کار می کنی؟ و جاش با لحن دردمندی گفت: جای دیگه ای رو نداشتم که برم. و ترابل فهمید دوباره به دردسر افتاده اند و چاقویش را غلاف کرد.

مجسمه فلزی مشابهی در آنجا پیدا شد و کلانتر فاریس که در این میانه سر رسیده بود به آنها گفت که سه سال بعد از پرونده نیک نیز یک اتفاق مشابه افتاده و یک مجسمه را هم آنجا پیدا کرده اند.

با توجه به آنچه یافته بودند به تریلر رفتند و متوجه شدند با موجوداتی به نام فنزگار طرف اند. این موجودات زوج های جوان را می دزدند ودر پیشگاه خدایشان کالی زنده به گور می کنند.

آنها جریان را به شان توضیح دادند و او گفت که کار وسن هاست؟ و بعد به نیک گفت: که کمک لازم دارند. وو وارد شد و گفت که رنگ روی فلز مجسمه از جنس رنگ ماشین استو احتمالا از یک اسقات فروشی گرفت هشده است.

406 fenzegar

فنزگار ها که همان کارکنان اسقات خانه بودند مردی را که شب قبل دزده بودند داخل یک گودال عمیق انداختند.

ترابل و جاش خانه بودند. جاش جریان هوندیگر ها را گفت و بعد متوجه شد که یک مشکلی وجود دارد. ابتدا فکرک رد نیک مرده ولی بعد متوجه شد که او زنده است. با اینحال قیافه ترابل اصلا نشان دهنده خبر خوبی نبود.

نیک و هنک به دنبال مونرو رفتند تا از او بخواهند به آنها کمک کند. ولی مونرو با توجه به حوادث اخیر و تهدیدات وسن راین نمی خواست روطزالی را تنها بگذارد. در یان لحظه جولیات با سلاح پر آمد. لحظه ای بعد ترابل سر سید و روزالی به مونرو گف تکه برود.

در اسقات خانه کلانتر فاریس را به عنوان زن قربانی گرفتند. البته وی پیش از آن به نیک و هنک گفت که آنجاست.

نیک، هنک و مونر وسر رسیدند.آنها به سمت محوطه باز می رفتند که سر نیک درد گرفت و نمی توانست ادامه دهد .مورنو پیشنهاد کرد که بروند ولی نیک گفت که صدایی می شنود او صدای انداختن فاریس داخل گودال را شنید و بعد گفت که باید بروند. همه برخاسته دنبال او رفتند

بلاخره توانستند فنزگار ها را ببینند ولی آنها ووگ نکرده بودند. در این میانه نیک با چنان سردرد شدیدی دچار شد که نمی توانست روی پاهایش باقی بماند

فنزگاره ا صدای آنها را شنیدند و از آنجا دور شدند. هنک رفت تا سر و گوشی آب دهد و بعد برای کمک به مرد زخمی داخل گودال پرید ومونرو را صدا زد. مونرو برای لحظاتی نیک را تنها گذاشت تا به هنک کمک کند ولی فنزگار ها او را به داخل گودال هل دادند.

از آن سو نیک حتی نمی توانست چشمانش را باز کندو سردرد داشت او را می کشت که دو فنزگار خیلی راحت او را گرفتند ونزد اربابشان بردند.

مونرو و هنک گیر کرده بودند و هیچ راه چاره ای نبود. دو فنزگار نیک را جلوی رئیسشان روی زمین انداختند و نیک روی دو زانویش با بی تعادلی نشست. یکی از آندو گفت که این یکی مریضه چیزیش شده. رئیسشان گفت که او حساب او را می رسد . در این میانه نیک چشمانش را گشود و سرش را بالا آورد و ...

او ووگ فنزگار را دید. با لحنی هیجان زده از کشف جدیدش گفت: دخلت اومده! و با آنها درگیر شد. یکی از فنزگار ها که تو روی او ووگ کرد با وحشت پرسید: یگ گریم؟ نیک سرمست از باز پس گیری نیرویش گفت: بله، گریم پیش روی شماست! و بعد حال هر دو را جا آورد و بعد خبر خوش را به مونرو و هنک داد: من برگشتم!

شان نیز از اینکه نیک دوباره گریم شده بود بسیار خرسند شد.

در ادویه فروشی نیز همه خوشحال شدند. جولیت نیک را در آغوشش گرفت . و بعد متوجه ترابل شد که پشتش را به آنها کرده است و به او اشاره کرد.

نیک به سمت ترابل رفت و گفت: خوبی؟ ترابل با حال دستپاچه گفت: آره... معلوم بود او نیز به شدت هیجان زده شده و نمی داند چه بگوید. و نیک به آرامی گفت: تو دیگه تنها گریم نیستی! و ترابل دومین رفتار انسانی خود را نشان داد: نیک را در آغوش گرفت و گفت: خب خیلی خوبه. و بعد از آغوش او بیرون آمد :چون یک مشکلی هست!

406 josh porter
406 do you know how use that thing

نیک، جولیت و ترابل وارد خانه نیک شدند و جاش را روی پله ها در حالی پیدا کردند که به طرز ناشیانه ای قمه ترابل را به حال آماده در دست داشت. نیک با توجه به این صحنه گفت: بلدی ازش استفاده کنی؟ جاش نگاه عمیقی به قمه کرد و بعد صادقانه گفت: بگو یک ذره!

وسن ها[]

فوکس باو

بلوت باد

هگزن بیست

فنزگار

دقت بیشتر[]

این اولین قسمت این فصل بود که پشت زمینه نقل قول اولیه سیاه نبود. شاید این امر به این دلیل باشد که نیک نیروهای خود را در قیمت پس می گیرد.

نیک دوباره گریم شد.

ریزه کاری[]

پلاک ماشین زن و شوهر جوانی که ربوده شدند مربوط به ایالت اورگن با شماره 406 بود. که نمایناگر فصل 4 قسمت 06 می باشد.

نام این قسمت از پرونده های حل نشده جنایی گرفته شده است که طی آن قتل های زنجیره ای در یک بزگراه حدو فاصل دو شهر در سال های 1969 تا 2011 اتفاق افتاد.

تصاویر[]

ویدیو ها - آپارات[]

406 a Grimm

او او، یک گریم!

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :6 شماره فصل:4


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتون بتسیی تالوچ
روزالی کالورت بری ترنر
مونرو سالیس ویر میشل
درو وو رجی لی
آدلیند شید کلیر کافی

شخصیت بازیگر
ژاکلینه توبینی ترابل
ویکتور آلکسیس دانیلوف
الیزابت لاسل لوئیس لامبارد
رئیس اسقات خانه اریک آوری
ژانل فاریس تونی تراک
مارکوس راسپولی فیلیپ آنتونی رودریگز
جاش پورتر لوکاس نیر-وربروگا

موجود شخصیت
فنزگار ماموران اسقات خانه
رئیس اسقات خانه
بلوت باد مونرو
فوکس باو روزالی کالورت
هگزن بیست الیزابت لاسل
گریم تریسا روبل
در انتهای قسمت نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پلیس پرتلند خانواده سلطنتی
تریلر ورات
ادویه فروشی گروه وسن های ناشناس
Advertisement