ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm

اشک لوئیزان
405 cryluisan

کد

405

نقل قول اولیه

پسری که برای گرگ گریه می کرد

نویسندگان

میشل گولامکا

کارگردانان

اریک لانیویله

قسمت بعد

بزرگراه قربانیان

قسمت قبل

دعای مرگبار

نام لاتین

Cry Luison

اشک لوئیزان[]

قسمت اشک لوئیزان قسمت پنجم از فصل چهارم و قسمت هفتادو یکم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 30ابان1393معادل با تاریخ میلادی 21نوامبر2014 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

جولیت گفت منظورتان چییست.الیزابت گفت باید کاری آدلیند کرده رو انجام بدی.جولیت تعجب کرد و به فکر فرو رفت الیزابت گفت ولی شکل خودت نیستی معجون تو رو تبدیل می کنه به....جولیت گفت"آدلیند"نیک از این روش خودداری کرد.

آدلیند زیر آب در حال غرق شدن بود صداها همش میگفتند ما میدونیم بچه ات کجاست و آدلیند جای دیگری ظاهر شد کنار پیرمرد.پیرمرد به آدلیند گفت بهت گفتم بیدارشان نکنی که آدلیند صدای نوزادش را شندید به سمت صدا دوید اما به جای کودکش تعداد زیادی از خودش را میدید که در راهرو ها می دوند.

زن و شوهری در خانه بودند زن مضطرب از همسر خود میپرسید ایا در و پنجره را بسته است.همسرش او را دلداری میداد وقرص ارامبخش را به او خوراندوگفت صبح حالت بهتر میشود

جولیت گفت یعنی من باید معجونرو با کلاه استنشاق کنم وتبدیل به آدلیند شوم.الیزابت گفت : و هر کاری که آدلیند کرده را باید انجام بدی این تنها راهه.نیک مانع این کار شد الیزابت گفت راهی دیگری نیست واز جای خود برخاست جولیت جلوی او را گرفت وگفت وقتی من تبدیل به آدلیند شدم خودم هستم ونیک من رو میشناسه.الیزابت گفت بله.مونرو گفت : تو نیک و میشناسی نیک هم تورا میشناسد.جولیت به نیک نگاه کرد وگفت نیک این تنها راه گریم شدن است.الیزابت از جای خود برخاست و گفت اگر نظرتان عوض شد سریع این کار رو انجام دهید.جولیت به نیک نگاه کرد وگفت: زندگی عادی خیلی خوبه.همه چی درست میشود.

زن صدایی شنید از تخت خود برخاست وبه سالن رفت مردی ووگ کرده به سمت او امد ومیگفت: ایوا نترس. ایوا به سمت دیگری رفت و مرد پشت سر ان ظاهر شد.

Grimm l

ایوا به سمت در دوید ودر را قفل کرد مرد ووگ کرده پشت سر او بود او نوشیدنی به او داد و گفت اینو بخور ارامت میکند.ایوا ان را نوشید و بعد به سمت ماشین دوید مرد صندلی عقب ماشین بود ومیگفت ایوا فرار فایده ای ندارد ایوا با سرعت ماشین را حرکت داد مردی در جاده بود ایوا به ان مرد زد ومرد نقش بر زمین شدو ایوا هم تصادف کرد.ایوا سرش را بی حال بالا اورد و مرد ووگ کرده را دوباره دید.

نیک در آشپز خانه بود که ترابل می اید نیک حال ترابل را میپرسد وبه اومیگوید چرا مضطرب هستی؟ ترابل گفت نیک من فکر میکنم هر چی از شما دور باشم بهتره به شما کمتر اسیب میرسه نیک میخواست ترابل را دلداری بدهد که درکوبیده میشود باد پشت در بود و وارد خانه شد پس از عرض کلی تسلیت در مورد گریم نبودن نیک سراغ ترابل را گرفت که ترابل می اید ترابل و نیک دلیل امدن باد رامیپرسند باد به ترابل میگوید یکنفر تو مدرسه برای پسرم قلدری میکند ومن به کمک نیاز دارم ترابل قبول کرد.بعد از رفتن نیک باد به ترابل گفت من دروغ گفتم راستش نیک تو بد دردسری افتاده روزالی به من گفت که به کسی نگم اما من به دوستم فرانک گفتم فرانک هم به فیل ،فیل هم به جو.جورفته به کلاستریک "شاو"گفته.شاو ادم خیلی خطرناکی است.ترابل از باد پرسید میدونی کجا میشود پیداش کرد.باد گفت نمیدانم ولی میتونم ازجو بپرسم جو هم از فیل که ترابل میگوید باشد فهمیدم.وراهی شدند."جولیت بر راه پله ها همه را شنید"

شان همراه مادرش در خانه جدید شان بودند.شان از مادرش پرسید باید راجب اون دختری که خونه نیک زندگی میکنه بدانی.اون سر یه هوندیگار را قطع کرد به نظر من یه گریمه. مادرش ازاو پرسید میخوام بدونم نوه ام دست کیه شان گفت دست مادر نیک اون یه گریم خطرناکه.مادرشان به شان گفت میدونی که من پیداش میکنم.وبه شان گفت میخوام مطمئن بشم که حالت خوب است.شان ووگ میکند و مادر شان از این بابت خوشحال میشود.

نیک وهنک به صحنه جرم رفتند هنک به نیک گفت وو دیر یا زود از قضیه سر د ر می اورد تو چطور میخوای قضیه ترابل را به وو بگویی نیک گفت نمی دانم الان هم من گریم نیستم.وو امد وگفت دیشب خانومی باماشین با سرعت به این جوان زده خانم را وقتی که میخواسند ببرن به انبولانس میگفت یه گرگ دیدم با من حرف میزد وو گفت نمیشود قضاوت کرد موافقین هنک گفت بستگی دارد که چقدرمست نبوده.هنک به وو گفت میخوام بعد از اینکه با اطرافیان حرف زدم با خانوم صحبت کنم

آدلیند به دنبال خودش می دوید او به سمت دری رفت ودید که خودش پشت سر بریده پیرمرد ایستاده و پیرمرد میگوید من میدونم بچت کجاست

باد ترابل را پیش جو برد ترابل یقه جو را گرفت و گفت پس این همون جو هست که نتونست جلوی دهنشو نگه داره جو ووگ کرد و متوجه شد که ترابل گریم است.جو به ترابل گفت شاو منو تهدید کرد من بهش گفتم ترابل گفت شاو را میشود یافت.

نیک و هنک به بیمارستان رفتند.همسر ایوا کنارش بود نیک از همسر ایوا پرسید دیشب همسرتان میگفت که گرگ دیده.همسر ایوا گفت اون چند سال است که از بیماری روانی رنج میبرد.نیک از همسر ایوا خواست تا به خانه اشان برود و انجا را بازرسی کنند

نیک هنک به خانه همسر ایوا رفتند.همسر ایوا اتفاقاتی که افتاده بود را توضیح داد.نیک از همسر ایوا پرسید همسرتان از کی گرگ میبیند همسر ایوا گفت حدودشش ماه است از وقتی که ازسائوپائولو امدیم.نیک شغل ایوا را از همسرش پرسید او گفت اون تو کار صادرات است.نیک از اطلاعات روان پزشکی ایوا را میخواست.

هنک از نیک پرسید واقعا تو فکر میکنی که ایوا عقلش را از دست داده نیک گفت خانم گفته با یه گرگ حرف میزنه حتما بلوتباد بوده.نیک گفت نظر دکترش رو هم میپرسیم.

ترابل باد وجو در ماشین بودند.جو گفت شاوخونه نیست بهتره برگردیم که همان لحظه مردی از خانه بیرون میاید ترابل از ماشین بیرون می رود وبه سمت شاو میرود میگوید من دوست نیک هستم شنیدم میخوای به اون درس عبرت بدی شاو خندید و گفت گریم یه دختر کوچلو رو برای من فرستاده که با از پشت سر شاو میگوید شاو بهتره حرفش رو گوش بدی شاو به باد میگه اه دوست گریم هم که این جاست الان به هردوتون در عبرت میدم شاو با یک مشت به سمت ترابل رفت.ترابل جا خالی داد وبه شکم شاو لگد زد شاو ووگ کرد ومتوجه گریم بودن ترابل شد ودست پای خود را گم کرد ترابل قمه ای را در اورد و زیر گلوی شاو قرار داد وگفت هیچ وقت به دوستم نزدیک نشو شاو که حشت کرده بود قبول کرد ترابل خراش کوچکی زیر گلوی شاو زد و باد گفت نزدیک بود ترابل گفت دفعه بعد نزدیک تر میشود

نیک وهنک با دکتر ایو صحبت کردند دکتر ایوا گفت من شکی ندارم که اون گرگ میبینه اون باید در یک بیمارستان روانی بستری شود دکتر از جای خود برخاست ونقاشی که ایوا از چهره گرگ را کشیده بود را به نیک و هنک نشان داد.

جاش وارد خانه شد وبه ظرفی که دردست بود نگاه کرد وگفت پدر رسیدیم خونه.پسرواردخانه شدودیدکه تمام خانه بهم ریخته است جاش ارام ارام قدم میزد که صدای مردی از بالا امد که میگفت صدای از پایین شندیدم2مرد از تبقه بالا به پایین امدند وجاش را دیدند ووگ"هوندیگار"کردند وبه سمت جاش حمله ور شدند پسر ظرفی که دردست داشت را سمت مر پرتاب کرد.جاش از خانه خارج شد وان 2مرد هم به دنبالش بودند.

نیک وهنک نقاشی را برای مونرو بردند مونرو گفت این یک بلوتباد نیست.بلوتبادها فقط یه شاخه از یک درخت خانوادگی هستند وگفت این یک لئوسیان است اصالتا مال امریکای جنوبی است نیک گفت اون خانم الان در بیمارستان بستری است.روزالی گفت شاید همسرش یک لئوسان باشد.مونرو داوطلب شد تا قضیه را بفهمد.گوشی هنک زنگ خود دکتر ایوا پشت خط بود وگفت ایوا بهوش امده.نیک وهنک راهی بیمارستان شدند

ایوا در تختش بود وبا دیدن نیک وهنک گفت امدیدتامن را دستگیر کنید.نیک اورا ارام کرد واز گرگ از او سوال کرد.ایوا گفت اون همجا هست اون منو مجبور کرد تا مشروب بخورم اون سعی داره منو بکشه.نیک وهنک بعد از شندیدن حرفاش از بیمارستان بیرون رفتند.نیک وهنک به پاستگاه رفتند و در مورد ایوا با شان صحبت کردند.

جاش به نیک زنگ زد وقضیه را گفت نیک به جاش گفت به سمت ماشینت برو وفرار کن جاش گفت ماشین من جلوی خونه است وچشمش به ان 2مرد افتاد وفرار کرد نیک پشت خط نگران جاش شد

آدلیند با پیرمرد صحبت میکرد که من چجوری باید این در را باز کنم پیرمرد گفت من کلیدم وتبدیل به کلید شد آدلیند کلید را برداشت ودر را باز کرد ووارد اتاق شد.نوزادی را در سبد دید آدلیند با خوشحالی بچه اش را بغل گرفت و گفت بالاخره پیدات کردم کمی بعد بچه تبدیل به بچه خوک شد.آدلیند بچه خوک را رها کرد وبه سمت دردوید اما دسنگیره در از جا درامد.وآدلیند به زیرزمین فرو رفت

مونرو به نیک گفت وقتی تو دادرسی هستیم چجوری بفهم که لئوسیان اونجاست نیک گفت تو لازم نیست بامابه دادرسی بیای.روزالی گفت وقتی همسر ایوا خونه نیست ودر دادرسی است تو به خانه اش برو وانجا را استهشام کن

مونرو وارد خانه ایواشد وبه نیک زنگ زدوگفت من رسیدم نیک به مونرو گفت خوبه همسر ایوا در مقابل من است.مونرو در را باز کرد و گفت بله بوی لئوسان است مونرو به تبقه بالا رفت در انجا سه جفت کفش وسه جفت کت بود مونرو صدای ترمز ماشین را شنید از پنجره بیرون را نگاه کرد ودید همسر ایوا به خانه امد سریع به نیک زنگ زد وگفت تو قرار بود هر وقت همسر ایوا خانه امد به من خبر بدی نیک گفت.مونرو گفت اون الان خونه است نیک گفت اون الان در مقابل منه.نیک ومونرو از حرف های هم سر در نمی اوردند.مونرو گوشی را قطع کرد و از پنجره فرارکرد.همسر گابریل وارد خانه شد او متوجه بوی شد او کتی را درون قفسه لباس قرارداد

مونرو قضیه را بار دیگر به نیک وهنک گفت نیک فهمید که انها دوقلو هستند وگفت راه دیگری هم هست که بشود ایوارا متهم نکرد"ماسک"روزالی گفت سال هاست که مردم فکر میکنند وسن ها ماسک دارند مونرو گفت درسه هالووین پس از کجا امده

مونرو وارد حیاط همسر ایوا شد وهمسر ایوا را دید مونرو گفت صبر کن تو باید قول گابریل"همسر ایوا"باشی گابرئل ووگ کرد مونرو هم ووگ کرد وگفت لئوسان.گابرئل پا به فرارگذاشت که هنک بایک مشت به صورت گابرئل میزند نیک هم از طرف دیگری می اید صدای شخصی دیگر می امد که میگفت خولیو.مونرو هنک ونیک مات مانده بودند.یک قول خولیو بیرون امد وانکی بعد قول دیگر نیک مونرو هنک پشت برگ ها قایم شده بودند که نیک با اسلحه بیرون می اید ومیگوید کسی تکون نخورد هر سه تا ووگ میکند.

Cc

ایوا از تختش بلند شد ودید که گابرئل در تخت نیست ایوا به تبقه پایین رفت. ومردی ووگ کرده از پله ها پایین می امد وایوا را صدا میکرد.مرد ووگ کرده چشمش به ماسک لئوسان افتاد ونیک از پشت دیوار بیرون امد مونرو هم از طرف دیگر.مونرو گفت تویک لئوسیان هستی وبرادارنت در گاراژن واین کارم خیلی خلاف انجمن وسناست.گابرئل به نیک گفت شما نمیتونید چیزی را صابت کنید.نیک گفت میتونیم

چهار قلوهارا دستگیر کردند وایوا هم نفس راهتی کشید.ایوا به نیک گفت نفهمیدم اون بخاطر پولم این کارو میکنه

نیک به جاش زنگ زد وجای اورا پرسید جاش به نیک گفت اونها دنبال کلید هستند کلید هم دست توهست.نیک به جاش گفت جای امنی برای خودت پیدا کن.

آدلیند سر جای اول خود برگشت وفریاد میکشید.ویکتور وارد سلول آدلیند شد و گفت من میخواهم بچه ات را پیدا کنم

نیک ناراحت روی مبل نشته بود مونرو امد وبا نیک صحبت کرد نیک به مونرو گفت من دلم میخواهد با جولیت بروم وتشکیل زندگی دهیم مونرو به نیک گفت خوب این کارو بکن نیک گفت ولی دلم برای گریم بودن تنگ شده.روزالی جولیت هنک می ایند وغذا را روی میز میگذارند.انها در حال نوشیدن بودند که صدای اتش از بیرون می ایدوهمه به بیرون میروند میبیند که صلیبی به اتش کشیده شده هنک میپرسد ای واسه چیست.روزالی میگوید بخاطر ازدواجمان است.نیک به مونرو وروزالی میگوید به ذاخل بروند.جولیت به نیک میگوید من اماده هستم نیک میگوید اماده چی جولیت میگوید تا تو دوباره گریم شوی

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

هگزن بیست

لوئیزان

آیزبیبر

هوندیگر

کلاسترایک

دقت بیشتر[]

جاش پورتر به فیلادلفیا برگشت وفهمید خانه اش توسط ورات به هم ریخته است.

باد وورستر با ترابل آشنا شد.

شان به نیک گفت که می داند ترابل یک گریم است.

ریزه کاری[]

نام این قسمت از عبارت اشک گرگ( مشابه اشک تمساح ) گرفته شده بود.

شماره اتاق اوا دیاز 405 بود.که 4 معنای فصل و 05 شماره قسمت است.

تصاویر[]

تصاویر پشت صحنه[]

ویدیو ها - آپارات[]

S405 trubel

درس عبرت

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :5 شماره فصل:4


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
مونرو سالیس ویر میشل
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
آدلیند شید کلیر کافی
روزالی کالورت بری ترنر
درو وو رجی لی

شخصیت بازیگر
ژاکلین توبینی تریسا روبل
ویکتور آلکسیس دنیزوف
الیزابت لاسل لوئیس لامبارد
گابریل مارتل جولیان آکاستا
اوا دیاز ژاکلین اوبرادوس
جاش پورتر وکاس نیر وربروگ
گرگ مارک بلوم
باد وورستر دنی برونو
هافمن دیوید اوری

موجود شخصیت
بلوت باد مونرو
فوکس باو روزالی
آیزبیبر باد وورستر
جو
لوئیزان ماتاکی
گابریل
خورخه
هگزن بیست آدلیند شید
الیزابت لاسل
هوند یگر فرستادگان ورات
کلاستریک شاو
نیم زابر بیست شان رینارد
گریم نیک برکارد
ترابل

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند ورات
ادویه فروشی خانواده های سلطنتی
Advertisement