این نوشته در دست تکمیل است لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید. |
دعای مرگبار | |
---|---|
کد قسمت |
404 |
نقل قول |
تورات |
نویسندگان |
شان کالدر |
کارگردانان |
تانیا مک کرنان |
قسمت بعد |
|
قسمت قبل |
|
نام لاتین |
Dyin'_on_a_Prayer |
دعای مرگبار[]
قسمت دعای مرگبار قسمت چهارم از فصل چهارم و قسمت هفتاد از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 23ابان1393معادل با تاریخ میلادی 14نوامبر2014 از شبکه NBC پخش گردید.
شرح داستان[]
دو مرد نقاب دار از ماشین پیاده شدند.الیزابت-مادر شان- برای مونرو و روزالی توضیح میدادکه احتمالا آدلیند تشریفات الایش را پشت سر گذاشته واین نوه اش-دایانا- را ارزشمند می کند که همان لحظه شیش مغازه توسط پرتاب یک آجر شکسته شد و روی آجر علامتی حک شده بود روزالی احتمال میداد که بخاطر اینکه گریم در عروس شان دیده شده است .مونرو گفت بخاطر ازدواجمان است.الیزابت گفت این میشن است"مخالف ازدواج دو گانه"
نیک در حال اشپزی بود که جولیت می آید و از عطر غذا تعریف می کند نیک از جولیت میخواهد تا ترابل را صدا بزند.جولیت به اتاق ترابل میرود اما نه از ترابل خبری بود ونه از وسایلش.جولیت ، نیک را صدا میزند تابه اتاق بیاید نیک از جولیت پرسید به تو چیزی نگفت جولیت میگوید "نه"روی میز اسب شطرنج ترابل بود-وسیله ای که هیچوقت از ترابل جدا نمیشود-جولیت اسب را گرفت وگفت اون بدون این جایی نمیرود.
الیزابت از روزالی چند گیاه را خواست.روزالی در حال فراهم کردن گیاه بود که مونرو می اید و میگوید من نمیذارم ماه عسلمان خراب شود.
ماشینی باسرعت ترمز کرد.مادری همراه پسرش در خانه بودپسرش در حال بازی کردن بود که مادرش میگوید دیگه وقت خواب است پسر به اتاقش رفت.در خانه کوبیده شد مادر جوان به طرف در رفت .مردی که پشت در بود به آدم های مست شباهت می داد. مادر نیز این را متوجه شد و به او گفت زود تر از اینجا برو مرد عصبانی شد و گفت: من میخوام خانواده ام را ببینم پسرم و زنم را. زن داد زد: ما دیگه زن و شوهر نیستیم بفهم. ولی مرد به سمت در هجوم آورد. زن وحشت کرده بود و به طرف تلفن رفت تا با پلیس تماس بگیرد که مرد در را میشکند و وارد خانه میشود زن را سیلی میزند.پسر از اتاقش بیرون می اید و میگوید با مادرم کاری نداشته باش مرد وگ میکند وبه پسر میگوید به اتاقت برو وپسر را به طرف دیوار هل میدهد که همان لحضه مادر با شئ فلزی به پای مرد میزند وهمراه پسرش از خانه بیرون میرود وسوار ماشین میشود ومیرود.مرد با عصبانیت بیرون می اید و فریاد میزند.
مردی وارد بیمارستان شد و از پرستار بیمارستان شماره اتاق خواهرش سارا را پرسید.برادر سارا -مادر- در اتاق بستری بود وپسرش هم روی میزی نقاشی میکشید برادر سارا حال وی را جویا شد.و بعد پیش خواهر زاده اش رفت وحال او را پرسید .پرستار وارد اتاق میشود و میگوید وقت ملاقات تمام شده برادر سارا از او خداحافظی میکند ومیرود.
نیک به تریلر رفت. و با دیدن کوله پشتی ترابل آرام گرفت. معلوم شد ترابل به اینجا آمده است و همان لحظه ترابل می اید نیک از ترابل دلیل بیرون امدن از خانه اش را میپرسد وترابل همه چیز را نیک گفت : اون مآمور اف بی ای"چاوز" من را دزدیده بود وجلوی من ووگ کرد واز من خواست را به یک گروه برم وبه من گفت به کسی هیچی نگو من بخاطر همین اینجا امدم تا به تو وجولیت صدمه ای نزنن.نیک تعجب کرده بود و از او پرسید آیا چاوز چیز دیگری در مورد این گروه به وی نگفته است؟ و با شنیدن جواب منفی او از ترابل خواست تا به خانه بیاید و ترابل قول داد که اگر دوباره با او تماس گرفتند به نیک بگوید.
روزالی ومونرو درمورد اجری که به شیشه پرتاب شد صحبت میکردند.که همان لحظه الیزابت میگوید کارم تمام شد مونرو روزالی با تعجب میگوید به این زودی الیزابت ووگ میکند و از روزالی و مونرو درخواست می کند بروند و استراحت کنند.او میباست تا زمان جا افتادن معجون همانجا بماند.
برادر سارا یک قوطی بقچه ای را از قفسه های خانه اش بیرون اورد.درون بغچه کاغذ های تاریخی بود ودرون قوطی گل او شروع به دعا خواندن کردخداونداخواهر وبردار زاده ام را در امان نگه دار.
همسر سابق سارا مست از خانه بیرون امد و نام سارا را فریاد می زد. چند قدم جلوتر رفت وپایش در گل فرورفت.هیولایی از میان گل برخاست وهمسر سابق سارا را درون خودش فرو برد.
فردا صبح نیک وهنک به صحنه جرم رفتند.نیک وهنک جسد را دیدنند جسد به گل اغشته شده بود یکی از همکاران نیک گفت این خاک رس است ولی نمیدانم اینجا چه میکند که همان لحظه برادر مقتول سر میرسد و داد وفریاد میزند : این کار کی میتونه باشه. نیک وهنک برادر مقتول را ارام کردند و از همکار خود خواستند تا از برادر مقتول گزارشی بگیرند."برادر مقتول فکر میکرد که قتل کار سارا است"هنک به نیک گفت به بیمارستان برویم وبا سارا حرف بزنیم میتونیم از ترابل هم کمک میگیریم ومیتونیم بفهمیم با چه نوع وسنی سروکاردارند.
برادر سارا با وی صحبت میکرد که "همسر سابق سارا" باید به زندان برود که همان لحظه نیک و هنک سر میرسند.نیک خودش را معرفی کرد واز سارا خواست تا پسرش"دیوید"به بیرون برود وبا تریسا صحبت کند.بعد از رفتن دیوید نیک گزارش قتل را برای سارا توضیح داد.
تریسا بیرون اتاق از دیوید سوال های میپرسید کمی از زندگی خودش میگفت که من کوچک بودم هیولا های زشتی میدیدم و متوجه شد که نا پدری دیوید وسن بوده.ترابل به اتاق نگاه میکرد اما هیچ ووگی از سارا ندید
نیک هنکترابل به تریلر رفتند اما چیزی راجب هیولای خاک رس پیدا نکردند.گوشی هنک زنگ خورد برادر سارا پشت خط بود که میخواست به قتل همسر سابق سارا اعتراف کند.نیک و هنک راهی شدند
برادر سارا در کنیسه نشسته بود که هنک ونیک میرسند هنک از برادر سارا میپرسد شما خاخام هستید برادر سارا میگوید بله.برادر سارا نیک وهنک را به اتاقی میبرد وبه انها میگوید شاید حرف های را که میگویم را درک نکنید اون بقچه ای را در اورد وگفت در قرن شانزدهم چندین خاخام ثبت کردن که خاخام یهودا لاو معروف به ماهارل پراگ با استفاده از این طومار هیولای خاک رس را به وجود اوردوگفت کار اون محافظت از مردم است و خیلی خطرناک است وقوطی را اوردوگزارش قتلی را که در سال 1984اتفاق افتاد را گفت واین بقایا هیولای خاک رس است.وگفت من دعا کردم تا این از خانواده ام محافظت کنه.نیک گفت ما نمیتونیم بخاطر دعا کردن شمارا دستگیر کنیم اما یتوانیم قوطی را به ازمایشگاه ببریم شاید با صحنه جرم مطابقت داشته باشد
نیک سر کارش بود که هنک می اید ومیگوید محتوای قوطی با صحنه جرم مطابقت دارد نیک گفت پس باید یه غول دستگیر کنیم و هنک ادامه داد : و بن رو به خاطر احضارش . نین ادامه داد :بی صبرانه منتظرم این رو به قاضی توضیح بدم .که در ان لحظه فرمانده شان سرمیرسد و همه او را تشویق میکنند فرمانده رنارد بخاطر حمایت های همه از همکارانش تشکر میکند.
بن-برادر سارا-سارا و دیوید را به خانه میبرد سارا حرف های برادرش را راجع به هیولای خاک رس باور نمیکند.سارا به خانه میرود ومیبیند که برادرهمسر ساببقش روی مبل نشته بود برادر سارا جلو می اید اما با یه مشت روبه رو میشود واز حال میرود.دیوید زیر میز قایم شده بود که نیت-عموی او- وی را میبیند و ووگ میکند به طرف دیوید میرودومیگوید همه چی رو به من بگو که سارا سریع با پلیش تماس میگیرد.دیوید مادرش را بغل میکند ومیگویدمن یه هیولا دیدم
یکی از همکاران گزارش را به نیک و هنک میدهند وراهی خانه سارا میشوند.ووبا تعجب به نیک وهنک نگاه میکردوبه اتاق فرمانده شان رفت در مورد تریسا صحبت کرد که نیک اون را به عنوان دانشجو وارد صحنه جرم کرد اون مرتکب 2تا قتل شده اما نیک از اون محافظت میکند شان گفت من این موضوع را بررسی میکنم
نیک و هنک به خانه سارا رفتند وبه سارا گفتند ما چند مامور میفرستیم تا نیت را تعقیب کنند نیک به هنک گفت که بیرون منتظر بماندنیک کنار دیوید نشست وحال او را پرسید دیوید ازنیک خواست تا تریسا را ببیند گفت اون هم مثل من هیولا ها را میبیند
اتریش
آدلیند با ان مرد از پله های زیادی بالا رفت آدلیند از مرد پرسید تا کی باید ادامه دهیم.مرد گفت ارام بیدارشان نکن که همان لحضه صورتی بر دیوار ظاهر شد و گفت من میشنوم من میدونم بچه ات کجاست.صورت های زیادی بر روی دیوار پیدا شد وشروع به گریه کردن کرذن طوری که زیر پایآدلیند را اب گرفته بود
روزالی و مونرو وارد مغازه شدند.الیزابت را صدا کردن که چشمشان بهآدلیند افتاد مونرو عصبانی شد واز آدلیند خواست که مغازه را ترک کند.روزالی مانع مونرو شد وگفت صبر کن اونآدلیند نیست.آدلیند چهراش تغیر کرد والیزابت شد مونرو به الیزابت گفت با روح روانم بازی کری.روزالی گفت پس کارمان تمام شده الیزابت گفت به عنصرش نیاز داریم که به شما ربطی ندارد
آدلیند در حال قرق شدن بود
برادر همسر سابق سارا در ماشین بود که لاستیک ماشینش به خاک رس گیر کرد از ماشین پیاده شد هیولای از میان خاک رس برخاست ومرد را درون خود فشارد.در ان لحظه نیک هنک وبرادر سارا میرسندوهیولا را میبیند اما دیر رسیده بودندمرد مرده بود هنک به برادر سارا گفت چرا دوباره دعا کردی برادر سارا گفت من دعا نکردم اون برای محافظت از دیوید امده است وقتی کسی دیوید را تهدید کند هیولا ان را میکشد هنک گفت تا کی برادر سارا گفت زمانی مشخص نکردم نیک گفت ایا میشود جلوی ان را گرفت برادر یارا گفت به طومار احتیاج رایم
تریسا به دیدن دیوید امد
هنکنیک وبرادر سارا به کلیسا رفتند و طومار را گرفتند نیک گفت من دیوید را تهدید میکنم هنک مانع ان شد.نیک گفت چاره ای نداریم.برادر سارا گفت من انجامش میدهم مسدولیتش بامن که هیولا را نابود کنم
نیک به تریسا زنگ زد و قضیه را گفت
نیک هنک برادر سارا به خانه سارا می ایند برادر سارا بیرون منتظر ماند نیک به دیوید گفت دایی ات میخواهد با تو حرف بزند دیوید همراه تریسا به بیرون رفت اندکی بعد نیک رفت و شروع به تهدید کردن دیوید کرد که باید همه چی را بگوید وگرنه او را به زندان میبردکه همان لحضه هیولا پشت نیک ظاهر شد برادر سارا به طرف هیولا رفت اما هیولا ان را پرت کرد.تریسا به هیولا حمله کردوهیولا تریسارا در فشرد که همان لحضه دیوید طومار را میبیند.طومار را بر میدارد وشروع به زدن هیولا میکند و هیئلا را میکشدوترابل را نجات میدهد.دیوید خوشحال بود که هیولا را کشته است
ترابل اتفاقات را برایجولیت توضیح میدادوبرای خوردن شام حاظر شدن که در به صدا در امدنیک گفت من با میکنم در را باز کرد الیزابت مونرو و روزالی پشت در بودن الیزابت گفت ما فهمیدیم آدلیند با هات چیکار کرده و به جولیت نگاه کرد گفت به عنصرش نیاز داریم.جولیت با تعجب گفت چی
وسن ها[]
زابر بیست
غیر وسن[]
دقت بیشتر[]
نام قسمت از داستان دعای خوب گرفته شده بود.و شم همان نام خدا که باید در دهان غول قارر می گرفت منا ازاد ساری نیرویی است که گولم نیرویش را ار آن گرفته است.
ریزه کاری[]
شماره اتاق بیمارستان سارا فیشر 404 بود. که اشاره به فصل 4 قسمت 04 دارد.
تصاویر[]
شناسنامه قسمت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
شناسنامه قسمت
شماره قسمت :4 شماره فصل:4
|