ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm

Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
جک رو نمیشناسی
420 youdontknowjack

کد

420

نقل قول اولیه

نامه ای از جهنم

نویسندگان

شان کالدر
میشل گولاماکو

کارگردان

ترنس اوهرا

قسمت بعد

سردرد

قسمت قبل

هانس آهنین

نام لاتین

You Don't Know Jack

جک رو نمی شناسی[]

قسمت جک رو نمی شناسی قسمت بیستم از فصل چهارم و قسمت هشتاد و پنجم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 12 اردیبهشت 1394معادل با تاریخ میلادی 1 می 2015 از شبکه NBC پخش گردید.

خلاصه داستان[]

شواهدی که از یک صحنه قتل به دست می آید انی سوال را ایجاد می کند که آیا یک مقلد جک-قاتل به پرتلند وارد شده است؟ نیک هنک و وو در شرایطی قرار میگیرند که هر گز انتظارش را نداشتند. مونرو روازلی و آدلیند برای کمک به جولیت دست در دست هم می دهند و جولیت تصمیم میگیرد حتی به قیمت صدمه زدن به اطرافیانش به پیمان جدیدش کمک کند.

داستان[]

نیک، هنک مونرو وو به تریلر رسیدند. و از آنچه پیش چشمشان بود حیرتزده شدند. آنها به آرایمی وارد تریلر شدند و هر کدام خاطره نخشتین باری که به ترلیر آمده بودن را مرور کردند. تا اینکه وو متوجه شد بعضی از کتاب ها  و سلاح ها سالم اند. هنگامی که بیرون می آمدند هن ک گفت که نمی دانم جولیت با چه روبرو شده است ولی پایش را فراتر از حد گذاشته و نیک در جوا ب وو که پرسید آیا دنبالش میریم ؟ گفت: خودت چی فکر می کنی؟

جولیت وارد خانه شد و ایمیلی با این مضموع به مادر نیک فرستاد:

کلی نیک تو دردسر افتاده. اگه نیای ممکنه کشته بشه. خونه امنه

جولیت

پس از چند لحظه پیامی برای جولیت آمد:

دارم میام

جولیت هر دو پیام را پاک کرد و جرعه ای از نوشیدنی اش خورد

دو دختر کنار خیابان به انتظار مشتری استاده بودند . یکی از آنها گفت که سردش است و به شکل یک فوکس باو ووگ کرد. دیگری خندید و بعد گفت یکی داره میاد بس کن. دختر فوکس باو مشتری را به دوستش پاس داد و گفت که او با بعدی می رود. دختر سوار ماشین شد. مردی با لهجه اسکاتلندی به فوکس باو نزدیک شد و گفت که دنبال همراهی می گردد که با کرزایته ها متفاوت باشد و دختر به روی او ووگ کرد . مرد گفت که با وی بیاید تا به محل او برود. وی دختر را به یک جای خلوت برد و بعد گلوی او را برید.

روزالی و آدلیند در ادویه فروشی در حال تهیه مواد بودند. آدلیند گفت که می داند همه آنها از او متنفرند ولی آنها نیز به او خیانت کرده اند. روزالی به او گفت که او نیز احساس خوبی نسبت به آنچه انجام داده اند ندارند ولی تنها راه برای محافظت از دایانا بوده استو در این لحظه مرد ها در حالی که بقایای تریلر را زیر بغلشان زده بودند وارد شدند . روزالی حیرت زده پرسید که چه خبر است و وو توضیح داد که جولیت تریلر را به آتش کشیده است. آدلیند وحشتزده پرسید اگه تریلر رو آتش زده با من چی کار می کنه؟ نیک به او گفت که بودن وی در آنجا درست نیست و باید او را به یک جای امن ببرد. گزینه خای محتمل برایم اندن او یک به یک رد شد: خانه نیک؟ "اولین جایی که جولیت میره" خانه هنک " دومین جایی که جولیت میره" خانه مونرو " همین مشکل مشابه درمورد اونجا هم صدق می کنه" خانه وو"چه فرقی با 4 گزینه قبلی داره؟" و روزالی پرسید: آخرین جایی که جولیت میره کجاست؟

نیک آدلیند را به خانه باد برد و مختصری از جریان را برای او توضیح داد. باد تصور کرد که شوهر یا پدر بچه آدلیند هم باید بیاید و بعد از خلال صحبت ها فهمید که پدر بچه آدلیند نیک است. و بنا شد به جولیت هم خبر ندهد. زن و بچه او به مسافرت رفته بودند.

جولیت در اتاق هتل کنث بود و به او گفت که به کلی پیام داده است. کنث متوجه شد که او تریلر را آتش زده و به او گفت که دارد پل های پشت سرش را خربا می کند. جولیت کاری که انجام داده بود را انتقام کجزئی نامید ومی خواست از برود که کنث به او گفت می تواند در اتاق بماند. جولیت گفت که ممکن است او برگزدد و کنث گفت بعید می داند بابا گریم از آدلیند به خوبی مراقبت نکند.

نیک با سلاح کشیده وارد خانه شد. ولی کسی درخانه نبود او متوجه شد که موس کامپیوتر جابه جا شده است.

420 sean

شان در آب شناور بود که ناگهان چشمانش را باز کرد ومتوجه موقعیت خود شد. وحشتزده تلاش کرد که از آب بیرون بپرد. هنگامی که از آب بیرون آمد نمیدانست کجاست.

صبح روز بعد وو پس از احوال پرسی شب قبلشان توضیح داد که مقتولشان چند باربه جرم فاحشگی دستگیر شده است.

نیک پرسید که چه کسی وی را پیدا کرده است؟ وو پاسخ داد همکار دختر هایدی. آنها به هایدی نزدیک شدند . هایدی در مورد آخرین باری که او را دیده بود صحبت کرد و با خشم به هنک گفت که آنها مسئول ندارند. سپس توضیح داد که آنها قرار بوده هوای هم را داشته باشند و از شدت غم ووگ کرد و به شکل یک کلاستریک در آمد. گرچه نیک را ندید ولی نیک متوجه شد و به او گفت که یک گریم است و از او پرسید آیا دوستش هم وسن بوده است؟ هایدی ابتدا مطابق تمام وسن ها گفت که نمی داند او چه می گوید  ولی پس از آن گفت که دوستش یک فوکس باو بوده است.

به سر صحنه قتل که رفتند معلوم شد که فرضیه وسن بودن قاتل رد می شود. زیرا گلوی دختر را با چاقو بریده بودند. سپس نیک متوجه شد که شکم وی نیز باز شده است.

در قبرستان تابوت مادر آدلیند را خارج کردند. و وی کنار تابوت ایستاد ولی کلی صحبت کرد. جریانات را برای او توضیح داد و به او گفت که دوستش دارد.

در کلانتری هنک به نیک گفت که مقتول چند بار به جرم فاحشگی و مواد مخدر بازداشت شده است و در این لحظه وو سر رسید و توضیح داد که با یک چاقوی تیز جراحی شکم قربانی پاره شده و رحمش را را خارج کرده اند. قاتل چپ دست بوده است.

هنک گفت که با نظر آشنا می آید و شبیه به جک قصاب است.

آنها جریان را برای رینارد توضیح دادند. و نیک گفت که مشکل اینجاست که دختر کشته شده وسن بوده است. و وو گفت که احتمال دارد قربانیهای جک قصاب هم وسن بوده باشند. شان به آنها تاکید کرد که نگذارند اطلاعات درز پیدا کند وگرنه رسانه ها ول کن قضیه نیستند. وقتی از دفتر شان بیرون آمدند هنک گفت که ممکن است این جک قصاب یک گریم بوده باشد که سر قربانیان را قطع نمی کرده است. نیک با حسرت گفت که کاش هنوز ترلر را داشتند و هنک گفت که هنوز بعضی از کتاب ها سالم مانده است و بهتر است شانسشان را امتحان کنند.

در ادویه فروشی سر اینکه چه کسی دل و روده جسد مادر آدلیند را در بیاورند صحبت می کردند. آخر سر روزالی تصمیم به  انجام اینکار گرفت. قلب، کیسه صفرا زبان و دو تا دنده. در این لحظه نیک و هنک آمدند و مونرو پس از فهمیدن موضوع از آن سوی مغازه روزالی را صدا کرد و گفت: داریم میریم زیر زمین.

هایدی در کنار خیابان ایستاده بود که مردی بلند بالا سیاه پوشی که دوستش را کشته بود به او نزدیک شد و از او همان درخواست را کرد. هایدی ووگ کرد و بعد جک او را همانجا کشت.

مونرو نوشته ای از یک گریم پیدا کرد.تقریبا 100 سال قبل از جک قصاب. در یکی از جنگ های داخلی، عده ای بلت باد اقدام به خوردن پناهندگان می کردند-مونرو به آنها گفت که اجدادش هرگز چنین کاری نکرده اند- و گریمی برای کشتن آنها خیابان ها را گشت می زده است. تا اینکه با جسد های دختران جوانی  روبرو شده که می دانسته آنها وسن اند. گرچه وی ذکر می کند که در قتل های میان وسنی دخالتی نمی کرده است با اینحال وحشیانه بودن قتل ها او را به سمت اندیشه گریم بودن قاتل سوق داده است. وی توانسته یک سرباز را بیابد که در حال کشتن دختری و خارج کردن رحمش بوده است. وی او را تحت فشار گذاشته و متوجه شده که وی وسن نیست ولی در چشمانش حالت ترسناکی وجود دارد. و وی را کشته است. او ذکر کرده که به نظر نیم رسد شخص از مردنش ناراحت شده باشد و همچنان به او می خندیده است.

نیک گفت شاید چیزی آن فرد را تسخیر کرده است و او را مجبور به ارتکاب قتل ها می نموده است. آنها جریان را برای روزالی توضیح دادند و هنگامی که در حال اضاه کردن معجون بودند ناگهان آدلیند حالش به هم خورد. نیک او را روی تخت گذاشت و لحاف را روی او کشید.

معجون تقریبا آماده شد و تنها ماند که از صافی عبور کند. وو با آنها تماس گرفت و گفت که یک جسد دیگر پیدا شده است. نیک و هنک رفتند و روزالی آرام به مونرو گفت که نیک دارد دیوانه می شود و بهتر است به ترابل زنگ بزنند.

جسد متعلق به هایدی بود. نیک وهنک توضیح اندکی در مورد قضیه دادند  و شان سر رسید و بعد جریان را به او گفتند. او توضیح داد که هر کسی که اینکار را کرده انسان است یا حداقل گوشت خون دارد حتی اگر روحش به اختیار هودش نیست. وو پس ازرفتن او پرسید چطور می توانند یک قاتل 300 ساله را بازداشت کنند؟

معجون آماده شد و برای تست صحتش آدلیند آن را خورد. پس از کلی جیغ و شکستن شیشه. معلوم شد که این امر توانایی های آدلیند را کم کرده و وی نمی تواند ووگ کند. نیک گفت که جولیت نباید بفهمد که آدلیند در ساخت معجون به آنها کمک کرده است.

جولیت به کنث و افرادش در مورد خانه های اطراف خانه نیک توضیح می داد.

نیک آدلیند را به خانه باد برد. آدلیند به او گفت که نمی خواسته این بلا سر جولیت بیاید و از نیک پرسید چه بر سر فرزندشان خواهد آمد؟ نیک خیلی آراک گفت که اینبار کسی بچه را از وی نمی گیرد. بنا شد که هنک آنجا بماند.

نیک با جولیت تماس گرفت ولی جولیت به توصیه کنث جوابی به وی نداد. افراد کنث در حال مسلح کردن خود بودند.

نیک برای جولیت پیام گذاشت که باید با هم حرف بزنند و موضوعی هست که اوضاع را بهتر می کند. سپس به او گفت با من تماس بگیر.

شان رینارد در مصاحبه مطبوعاتی تویضح می داد که تمام نیروها برای پیگری این پرونده بسیج شده اند. و سپس از شهردار تقاضا کرد ما سخنرانی کند. در میان حرف های شهردار متوجه شد که دوباره دارد خونریزی می کند. وحشتزده شد. در میان صحبت های شهردار پشت میکروفون آمد و گفت که نیروی پلیس هر چه بتواند انجام خواهد داد و یکراست به رختکن کلانتری رفت. و با هرنتینا تماس گرفت و به او گفت که دارد می آید تا او را ببیند.

او پیش هرنتینا رفت و جریان را برایا و شرح داد . هرنتینا به این نکته که او در کنار آب بر میخیزد خیلی توجه کرد و به او گفت باید صبر کند. ولی شان با دلهوره و ترس آنجا را ترک کرد.

در کلانتری هنک از نیک در مرود جولیت پرسید و نیک گفت که او تماسی نگرفته است. در این لحظه گوشی اداره زنگ خورد. جولیت پشت خط بود و از نیک پرسید مشکل چیست. نیک بهاو  گفت که به ادویه فروشی بیاید تا با هم صحبت کنند.

هرنتینا در خانه بود که جک قاتل به وی حمله کرد و گلویش را برید . سپس درحال که آواز می خواند: "بعضیا می گن شیطون مرده، توی کلیسای سفید دفنه و ولی دوباره بیدار شده" از آنجا دور شد.

مونرو در را برای جولیت باز کرد و جولیت داخل آمد. نیک روزالی و هنک نیز آنجا بودند جولیت پرسید کس دیگری اینجا حضور ندارد؟ مشخص بود که منظورش آدلیند است.و به نیک نگاه کرد.روزالی شیشه معجون را در دست داشت و گفت : می دونیم یکم ناجوره ولی واقعا دلیل درستی داره جولیت پرسید: درمان من؟ و به نیک نگاه کرد و نیک گفت: آره جولیت با صدای آرامی گفت: چه دوستای خوبی ولی این دارو یکهو از کجا پیدا شد؟ هنک پاسخ داد: از روی کتابها. جولیت پرسید: از توی تریلر؟ وبعد لبخندی زد وگفت: فکر کنم بعد از اینکه فهمیدم اون زنیکه یک گریم کوچولو حامله است یکم زیاده روی کردم. نیک رو به او گفت که این کار جواب می ده. جولیت پرسید که از کجا ینقدر مطمئن است؟ اینکه آنها باید این محلول را روی یک هگزن بیست امتحان کنند.

نیک شیشه را از روزالی گرفت و به سمت جولیت دراز کرد و گفت: خواهش می کنم بخورش. جولیت پس از اندکی مکث شیشه را گرفت و به آن خیره شد. تمام ادویه فروشی شروع به لرزیدن کرد. نیک به او گفت که بس کند و جولیت روبه پرسید: شبیه کسائیم که به کمک احتیاج دارن؟! سپس شیشه را به هوا انداخت و آن را معلق نگه داشت.

روزالی وحشتزده گفت: نه جولیت این تنها چیزیه که داریم! و به  سمت جولیت دوید و می خواست شیشه را بگیرد.

اوضاع به سرعت متشنج شد. جولیت وی را بدون تماس به سمت قفسه ها پرتاب کرد. مونرو ووگ کرده و به سمت جولیت حمله کرد. جولیت وی را به شدت زد. هنک سلاح کشید و جولیت سلاح او را نیز از دستش در آورد. و بعد گفت: کی می خواید بفهمید من از چیزی که هستم خوشم میاد؟ نیک سلاحش را بر روی او کشید و گفت: هیچ وقت

جولیت ووگ کرد و بعد دستش را بالا آورد و نیک را به همان حالت ساکن کرد و گفت: چه بد، و بعد نیک را با سلاح در دستش به سمت مونرو چرخاند و سلاح دقیقا روی مونرو که وحشتزده بر جای خشک شده بود متوقف شد. نیک نمی توانست تکان بخورد و یا اسلحه را بندازد و جولیت نیز نیک را ول نمی کرد. روزالی جیغ زد که نیک اسلحه اش را بندازد ولی نیک در حالی که از شدت فشار می لرزید گفت که هیچ کنترلی ندارد و سلاح همچنان بر روی مونرو نشانه رفته بود.

صدای شلیک آمد.

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

زابربيست

هگزن بیست

آیزبیبر

کلاستریک

دقت بیشتر[]

باد برای نخستین بار آدلیند را ملاقات کرد.

گرچه تریلر به شدت آسب دید ولی بعضی از کتاب ها و سلاح ها باقی ماندند و آنها را به زیر زمین ادویه فروشی منتقل کردند.

معلوم شد که لارن کاسترو که در قسمت برای خدمت به انسان قرار بود شهردار شود، موفق به اینکار نشده بود.

ریزه کاری[]

اولین کلاستریک ماده دیده شد.

نام های دیگری که در ایمیل نیک وجود داشت همگی نام های سایر دست اندر کاران سریال گریم است.

نام های مک دانا و کیسی، دو نامی مقتولین جک قاتل هر دو ریشه ایرلندی دارد و هنریتا نیز در این قسمت کشته شد.

شعری که جک قاتل می خواند: " بعضیا میگن شیطون مرده" به سرایندگی درک وار فیلد بود که بخشی از آن تغییر کرد. ظاهرا در شعر اصلی نام مکانی به نام :کیلارنی به کلیسای سفید -وایت چاپل- تبدیل شد. وایت پاچل نام منطقه ای است که جک قاتل در آن پا به عرصه قتل ها نهاد.

نام قسمت در زبان آمریکایی به این معنا به کار می رود که کسی جای کسی رانداند یا اطلاعات پیرامون وی ناقص باشد.

بحث ها[]

جک رو نمیشناسی یا نیک و جولیت رو؟

تصاویر[]

تصاویر پشت صحنه[]

Advertisement