ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm

Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
خوابگاه زمستانی
Hypernaclum 417

کد

417

نقل قول اولیه

ملکه برفی

نویسندگان

میشل گولامکو

کارگردان

جان برینگ

قسمت بعد

می شی پشو

قسمت قبل

بی وفا(قلب شکن)

نام لاتین

Hibernaculum

خلاصه[]

نیک و هنک درگیر پرونده ای می شوند که قاتل از خود اجساد یخ زده به جای می گذارد.در این میان جولیت هر چه بیشتر انسانیت خود را از دست می دهد و برای انتقام از آدلیند بیشتر تلاش می کند.کاپیتان رینارد همچنان از خونریزی اش رنج می برد و مونرو درگیر موضوعی مرتبط به وسن راین می شود. وو و روزالی نیز در این قسمت حضور دارند.

هایپر ناکلوم(خوابگاه زمستانی)[]

قسمت خوابگاه زمستانی قسمت هفدهم از فصل چهارم و قسمت هشتاد و سوم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 21 فروردین 1394معادل با تاریخ میلادی 10 آپریل 2015 از شبکه NBC پخش گردید.

شرح داستان[]

نیک در خانه تنها بود و شام می خورد که چشمش به عکس خودش وجولیت افتاد. او برخاست عکس را نگاه کرد و آن را برگزداند. رنارد به خانه رسیده بود و متوجه شد که جولیت در اتاق خواب او منتظرش است. جولیت به وی گفت که می خواهد آدلیند را بکشد. شان گفت که فکر خوبی است و آدرس آدلیند را داد.

مردی در حال رانندگی در جاده پرتلند بود که ماشینش خراب شد. وی به سمت خانه ای در همان نزدیکی رفت و تقاضا کرد که وارد شود. زن میانسالی در خانه بود و در را به روی او نگشود. مرد با حالتی بسیار عصبی فریاد زد که دارد از سرما یخ می زند. زن که در حال صحبت با دخترش پشت تلفن بود اهمیتی به وی نداد. مرد از در خانه داخل پرید و وویگ کرد ،وی را گاز گرفت و زن تبدیل به یک تکه یخ بزرگ شد. سپس مرد فرار کرد.

نیک و هنک به توضیحات وو گوش می دادند و به سمت خانه مقتول می رفتند.وو توضیح داد که چه اتفاقی افتاده است و اضافه کرد که تنها ماشین مقتول ناپدید شده است.

هنگامی که نیک و هنک به سر صحنه رسیدند از دیدن زن یخزده حسابی تعجب کردند و نیک متوجه گاز گرفتی رئی گردن زن شد. پس از صحبت با دختر وی متوجه شدند که ماشین مرد خراب شده است و قرار شد به پلیس ایالتی خبر بدهند.

شب ماشین زن را پیدا کردند که مرد هنوز آن را می راند. پ

وو این خبر را به نیک و هنک داد و آندو به آن سمت به راه افتادند.

در خانه مونرو مشغول یاد آوری صحنه های وسن راین بود و چرخدنده از دستش فتاد . در این لحظه روزالی وارد خانه شد و مونرو با غرش بلندی به سوی وویگ کرد. روزالی وحشتزده عقب پرید و پرسید که چه خبر شده است؟ و مونرو پاسخ داد که مشکل زمان است. اینکه هیچ کس نمی داند چقدر زمان دارد. روزالی او را در آغوش گرفت و گفت که برای همین باید از وقتشان نهایت استفاده را ببرند.

پلیس ماشین قاتل را در میان جنگل متوقف کرد و مرد فرار کرد. نیک هنک و وو دنبال وی دویدند. ابتدا به نظر می رسید که وی را گم کرده اند ولی نیک متوجه شد او ایستاده است. از آن سو قاتل از شدت از سرما می لرزید و وویگ کرده بود خواست از پشت سر نیک فرار کند که نیک او را دید و مرد نیز متوجه شد که او یک گریم است. با اینحال نتوانست بیشتر روی پاهایش بماند روی زانوهایش افتاد و خواست همانگونه از گریم دور شود. هنک وو و نیک سر رسیدند وو پرسید آیا او وویگ کرده است؟ و نیک پاسخ مثبت داد. مرد رو به آنها گفت که از او مقابل گریم محافظت کنند و اضافه کرد که بسیار سردش است.

مونرو و روزالی در خانه مشغول پخت شام بودند و مونرو بحث دامنه داری را در مورد چرخدنده ها یک ساعت خیلی خفن به راه انداخته بود. پس از تمام شدن صحبتش روزالی او را در آغوش گرفت. مونرو از او پرسید که آیا تحت تاثیر جنس ساعت قرار گرفته است و روزالی از او پرسید نمیخواهی بگویی چرا وقتی اومدم تو خونه وویگ کردی؟ مونرو پاسخ داد که یاد وسن راین افتاده و اینکه چقدر به مرگشان نزدیک بوده اند. و روزالی پساخ داد که آنها زنده مانده اند واین مهم است.

در کلانتری آنها مشخصات مرد را به دست آوردند و متوجه شدند وی در داکوتای شمالی ساکن است. و هیچ سوپیشینه ای ندارد.هنک پرسید پس چطور ملت رو منجمد می کنه؟ نیک پیشنهاد داد که سری به تریلر بزننده که وو آمد و اطلاع داد که مظنون یک طوریش شده است.

هنگامی که وارد سلول انفرادی شدند متوجه شدند که مرد منجمد شده و هیچ توضیحی برای این موضوع وجود ندارد. وو به آنها اطلاع داد که ماشین طرف پیدا شده است.

Hibernaclum hands

شان رنارد در خانه از خواب بیدار شد و دید که دارد دوباره خونریزی می کند با عصبانیت آینه را شکست که ناگهان از پشت سرش نور عظیمی تابید و دو دست قرمز وحشتناک از میان نور می خواست وی را بگیرد.وی عقب نشست و از حال رفت.

صبح روز بعد، نیک و هنک ماشین قاتل را پیدا کردند و متوجه شدند که او دو همراه نیز با خود داشته است. و اثری از آنها نیست.

در هتل شاهزاده کنث به راسپولی گفت که هر چند هیچ کس نمی داند کلی برکارت کجاست با اینحال کلی برکارد می داند پسرش کجاست. اگر حس کند مشکلی برای پسرش پیش آمده به پرتلند برخواهد گشت. دستور داد تلفن های آنها کنترل و ایمیل هایشان هک شود.

سپس آدلیند آمد و گفت که نیاز است لباس نو بخرد و کنث گفت که او تنها نمی رود و مردی را با وی خواهد فرستاد. آدلیند مخالفت کرد و کنث گفت که با وی بحث نکند.

مرد دیگری که در حال یخ زدن بود جلو ماشینی را نگه داشتو زن راننده گفت که او را به بیمارستان خواهد رساند ولی مرد گفت که بسیار سردش است به وی حمله کرد. زن موفق شد فرار کند.

آدلیند برای خریدن لباس به خیابان رفته بود و مرد محفظ وی رادنبال می کرد . او مقابل ویترین یک مغازه ایستاد که در شیشه ناگهان تصویر جولیت را برای یک لحظه دید. جولیت در آنسوی خیابان قصد داشت مجسمه سنگی را روی سر او بیندازد ولی محافظ به موقع متوجه شد و او را کنار کشید. جولیت نیز به سرعت آنجا را ترک کرد.

نیک و هنک در تریلر به دو موجود مشابه به نام های فاسگریم و آماروک برخوردند ولی هیچ کدام با چیزی که نیک دیده بود جور در نمی آمد. نیک گفت که مونرو یکبار در مورد گفرین گبر صحبت کرده است و هنک گفت که آنها به دنبال بابا نوئل نیستند. تصمیم گرفتند که به دیدن مونرو و روزالی بروند.

در عطاری، روزالی 6 بسته کامل اسفند سفارش داده بود و مونرو در حالی که آنها را جابجا می کرد گفت که اصلا نمیداند اینها چیستند. روزالی در حال توضیح دادن به وی بود که نیک و هنک وارد شدند.

آنها در مورد پرونده صحبت کردند و مونرو گفت که آنها یک جور وارم نمیداند چی چی هستند. روزالی حرفش را تصحیح کرد و گفت موجودی که او از آن یاد می کند یک وارم تیو است. آنها موجوداتی هستند که در زمستان خطرناک اند. زیرا نمی توانند گرمای بدن خود را تولید کنند وباید این گرما را از دیگران بگیرند.

هنک پرسید که چرا آنها به جنوب مهاجرت نمی کنند؟ روزالی پاسخ داد که بدن آنها فقط می تواند گرمای بدن انسان را درک کند و مونرو کامل کرد که این افراد می توانند در کنار آتش منجمد شوند. واضافه کرد که آنها موجودات بی آزاریند مگر زمانی که در سرما گیر بیفتند.

نیک توضیح داد که ماشین آنها خراب شده بوده است و روزالی گفت که احتمالا وی داشته به سمت خوابگاه زمستانی حرکت می کرده است. و توضیح داد که خوابگاه زمستانی جایی است که وارم تیو ها در کنار هم جمع می شوند تا از گرمای بدن هم استفاده کنند و به خواب بروند. نیک پرسید که این خوابگاه ها کجا هستند و مونرو پاسخ داد هر جای دور افتاده ای که از دست دیگران دور باشد.

در این حین صدای در آمد. روزالی از مونرو خواست که پیش مشتری برود رو به نیک گفت که آنها مثل خرس در نقطه ای استراحت خواهد کرد که کسی مزاحمشان نشود.

ولی کسی که وارد مغازه شده بود مشتری نبود. جولیت که که بسیار مضطرب به نظر می رسید و مونرو این را بلافاصله فهمید.و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است. جولیت با حالتی اضطراب آمیز و بریده بریده گفت که یک اثر جانبی از کاری که برای گریم شدن نیک انجام داده اند برای وی پیش آمده است. و گویی نمی دانست چطور باید این را بگوید. روزالی که اضطراب او درک کرده بود گفت که به آنها بگوید چه اتفاقی افتاده است. جولیت ادامه داد که دارد کنترلش را از دست می دهد و به کمک آنها نیاز دارد. در این حین نیک و هنک وارد شدند. جولیت با دیدن نیک حالتش تغییر کرد و گفت که نمی دانسته او اینجاست. نیک از وی پرسید که آیا او به مونرو و روزالی گفته است؟ جولیت پاسخ منفی داد و با توجه به قیافه ای که هنک گرفت از نیک پرسید: تو به هنک گفتی؟ روزالی و مونرو با سردرگمی بحث را دنبال می کردند و نگاهشان از نیک به جولیت و از جولیت به نیک نوسان می کرد. نیک در پاسخ جولیت گفت: البته اون همکارمه. جولیت که انگار خشمش دوباره پیدا شده بود پرسید: نظرت چیه هنک؟ هنک دستانش را به نشانه عدم دخالت بالا برد. مونرو و روزالی حیرتزده پرسیدند که آیا آندو به هم زده اند و پس از پاسخ جولیت:یک جورایی. دلیل این کار را پرسیدند. نیک به جولیت اولتیماتوم داد: بهشون بگو یا خودم می گم. جولیت گفت: باشه کلاهاتون رو بچسبین و یک وویگ خشمگینانه نثار همگی آنها کرد.

417 juliet

مونرو و روزالی وحشتزده عقب پریدند و نیک و هنک نیز چهره یشان را برگرداندند. جولیت با خنده عصبی گفت: این مدل جدید منه. روزالی گفت که آنها می توانند به جولیت کمک کنند ولی جولیت اضافه کرد که نمی داند چرا به آنجا آمده در حالی که همه آنها دستشان در یک کاسه است. نیک به جولیت گفت که مقصر اوست و دیگران را مقصر نداند و جولیت پیش از آنکه به سرعت از مغازه بیرون برود گفت: به قدر کافی تقصیر هست که گردن همه بندازم.

مونرو و روزالی اصرار داشتند که می توانند این کار را درست کنند ولی نیک گفت که اینکار عملی نیست. سپس با آنها تماس گرفته شد تا به سر یک جسد یخزده دیگر بوند.

معلوم شد جسد بعدی برادر اولی است و مونرو اضافه کرد که گرمای یک نفر برای همه آنها کافی نیست. آنها تصمیم گرفتند که گاندرسون ها ساکن پرتلند را بیابند.

آخرین گاندر سون یک راننده تاکسی را کشت و تاکسی را دزدید. پس از رسیدن به سر صحنه جرم و بررسی آنجا تصمیم گرفتند به خانه ای که در غرب پرتلند قرار داشت و محل زندگی یکی از گاندرسون ها بود بروند.

آدلیند با خشم بر سر کنث فریاد می زد که او باید پیش از اینکه جولیت وی را بکشد او را به قتل برساند. کنث نیز به او گفت اگر به فریاد زدنش ادامه دهد جولیت نیست که او را خواهد کشت. سپس گفت که می توانند از جولیت استفاده کنند چون او نقش مهمی در تمامی وقایع رخ داده داشته است. و الان که هگزن بیست شده است رابطه اش با گریم به هم خورده. و آنها می بایست از این فرصت نهایت استفاده را ببرند.

همگی به خانه گاندر سون رسیدند ومتوجه تعداد زیادی ماشین پارک شده شدند. با وجود تعدد ماشین ها برق های خانه خاموش به نظر می رسید. مونرو به آنها گفت که اگر اینجا یک خوابگاه زمستانی باشد تعداد آنها بیش از یکی ست و احتمالا 4 یا 5 نفرند. هنک پاسخ داد که آنها حرف 4 و 5 نفر می شوند و فقط یکی از آنها گناه کار است. با این اندیشه وارد شدند.

در خانه سرمای بسیار زیادی موج می زد. هنک پرسید مگر آنها نباید به دنبال گرما باشند؟ و بعد به هال خانه رسیدند که بسیار گرم بود و گرما از کف خانه می آمد و آنجا یک دریچه وجود داشت که رویش فرش پهن کرده بودند.

با گشودن دریچه هرم گرما به صورتشان خورد . نیک دو پله پایین رفت و بعد پرسید: اگه اینجا خوابگاه زمستانی باشه اونا دارن اون پایین چی کار می کنن؟ مونرو نامطمئن پاسخ داد: خواب زمستانی می کنن؟

Hibernaclum varmetiv

آنچه پیش چشمان آنها در زیر زمین قرار داشت انبوهی از افراد خواب بود که بر روی هم تلنبار شده بودند. نیک از مونرو پرسید که آنها درخواب عمیقند؟ مونرو تایید کرد و گفت: بهتر است که آنها را بیدار نگکنند. آنها توانستند گاندرسون خاطی را از روی خالکوبی دستش تشخیص بدهند و می خواستند او را بیرون بکشند با اینحال حدود 4 نفر روی او بودند. بنا شد که یکی یکی افراد را از روی او بر دارند در این حین یکی از وارم تیو ها بیدار شد. با بیدار شدن او بقیه بیدار شدند.

آنها عقب نشینی کردند و هنک پرسید چه خاکی تو سرمون بریزیم؟ نیک به وارم تیو ها گفت که آنها دنبال سون هستند و کسی با آنها کاری ندارد. یکی از وارم تیو ها بی توجه به حرف او گفت: بگیردشون!

همگی فرار کردند و از پله ها بالا دویدند. در حالی که وارم تیو ها دنبالشان می دویدند. مونرو روی دریچه ایستاد تا وارم تیو ها بیرون نیایند و هنک گفت که نمی توانند آنها را آنجا حبس کنند. بنا شد همگی به سمت ماشین ها بدوند.

وارم تیو ها سریعتر از آنچه بودند که انها تصور می کردند. نقشه عوض شد و همگی به سوی انبار دویدند. در حالی که وو و مونرو در را قفل می کردند دو وارم تیو از پنجره پشت وارد شدند و نیک و هنک با آنها درگیر شدند. پس از چند ضربه که حواله هم کردند وارم تیو ها روی زمین افتادند.

Hibernaclum freezing

از آن سو وو و مونرو نیز قصد داشتند به هر قیمتی زنده بمانند. مونرو وویگ کرد و وو سلاح کشید ولی پیش از هر اتفاقی همه روی زمین افتادند و شروع به لرزیدن کردند. کاشف به عمل آمد که آنها دارند یخ می زنند. از آنجا که هیچ توضیحی برای صحنه بعد نبود نیک گفت که باید همه را به سرجایشان برگردانند.

چند لحظه بعد دوباره تمام وارم تیو ها در خواب عمیقی روی هم تلنبار شدند وو امیدوار بود که آنها زنده بمانند.

پس از خروج از خوابگاه زمستانی، آنها دوباره همه چیز را بستند و فرش را روی دریچه پهن کردند. نیک گفت که آنها هرگز آنجا نبوده اند. چون اگر اینجا را پیدا کنند، وارم تیو ها نیز پیدا می شوند. آنها اسون را که قاتل بود در انبار گذاشته بودند و وی یخ زده بود. نیک گفت اگر آنها او را اینجا پیدا کنند می فهمند که وارم تیو ها کجا هستند.

Hibernaclum End

چند ساعت بعد زنی که سبد خرید در دستش داشت با تاکسی روبرو شد که راننده آن یخ شده بود و جیغ کشان فرار کرد.

نیک شب به خانه بازگشت و به یاد حرف خاله اش افتاد که به او گفته بود جولیت را رها کند. سپس عکس جولیت را برداشت و متفکرانه به آن خیره شد و بر روی مبل نشست.

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

نیم زابربیست

هگزن بیست

وارم تیو

آماروک

فوسگریم

دقت بیشتر[]

ریزه کاری[]

محل پیدا شدن جسد دوم ، جاده 4 مایل 17 بود که نشاندهنده شماره فصل و شماره قسمت است.

تصاویر[]

Advertisement