ویکی Grimm
Advertisement
ویکی Grimm
غذایی که بهتر است سرد سرو شود
303 A dish best served cold

کد قسمت

403

نقل قول

جرج الیوت

نویسندگان

باب رایت

کارگردان

کارن گاویولا

قسمت بعد

رابطه یک شبه

قسمت قبل

عوارض پس زامبی شدگی

غذایی که بهتر است سرد سرو شود[]

قسمت غذایی که بهتر است سرد سرو شود قسمت سوم از فصل سوم و قسمت چهل و هفتم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 17 آبان 1392معادل با تاریخ میلادی 8 نوامبر 2013 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

نیک برای چک آپ وضعیت جدیدش به دکتر رفته بود ودکتر از او خواسته بود که روی یک تردمیل بدود تا آنها میزان ضربان قلب او را روی دور های مختلف امتحان کنند. دکتر از آنچه می دید حیرت زده شده بود زیرا نیک روی هر دوری که میدوید ضربان قلب و تنفسش تغییر نمی کرد. او این را به نیک گفت و بعد گفت که تا مطمئن نشوند که دستگاه درست است نمی تواند نتیجه قطعی بدهد ولی آیا اخیرا تغییری در رژیم غذایی یا سبک زندگی اش ایجاد نکرده؟ ذهن نیک به سمت جریان کراشیر مورتل و اتفاقات بعد از آن رفت و بعد به دکتر گفت که کمی کارش استرس زا بوده است. دکتر گفت نتیجه آزمایش را به او ایمیل خواهد زد.

303 ravenandrose Monroe sam

مونرو و روزالی برای شام به رستوران مجلل ریون و رز كه اخيرا باز شده بود رفته بودند. در این میان مونرو یکی از دوستان بلوت بادش را دید و بعد از سلام و احوال پرسی و رفتن آنها از روزالی خواست تا مدتی با هم زندگی کنند. میان این صحبت ها پیشخدمت رستوران با دو دسر ترکیب قارچ و گوشت به عنوان پیشکش آشپز به سراغ آنها آمد. ولی روزالی اجازه نداد مونرو آن را بخورد و او به جای مونرو لقمه را خورد و بعد موافقت کردند تا به خانه مونرو نقل مکان کنند.

مردی با حال خراب در جنگل می دوید ومی خواست از درخت بالا برود.

نیک جریان دکتر رفتنش را برای جولیت گفته بود و جولیت گفت که بعید می داند مشکل از دستگاه باشد. زیرا در آن شب که فکر می کرد او کرده نبضش بسیار آهسته می زد.نیک که حسابی عصبی بود گفت: خب معناش چیه؟ جولیت پاسخ داد که احتمالا هرچیز ی که وارد بدنش شده اس دارد روی او تاثیر می گذارد و حرف روزالی را در مورد متفاوت واکنش نشان دادن گریم ها را به او گفت و ادامه داد که از آنجا که نمی تواند به دکتر این مسائل را توضیح دهد آنها باید وی را تحت نظر بگیرند و امیدوار باشند این موضوع موقتی باشد. نیک با حالتی پر از اضطراب گفت: اگه موقتی نباشه چی اگه یک دفعه دوباره مثل اون دفعه بشه چی؟ جولیت که از راه رفتن وی به ستوه آمده بود به او گفت که بنشیند  و پرسید آیا احساس خاصی ندارد؟ نیک گفت که احساس کنترل بیشتری دارد و به نظرش می رسد بیشتر آگاه است ولی ممکن است این موارد به خاطر این باشد که او می داند یک اتفاقی افتاده است.

مرد بالای درخت از شدت درد به خود می پیچید و به شکل یک بلوت باد ووگ کردو بعد شکمش منفجر شد.

سر صحنه قتل متوجه شدند مقتول بالای درخت و امعا و احشای بدنش زیر درخت ریخته شده است.

رابط شان در دربار سلطنتی در تماس با شان گفت که هیچ کس نمی داند چه اتفاقی برای اریک افتاده است. بعضی ها فکر می کنند که کار جبهه مقاومت است. بعضی ها نیز به خانواده های دیگر شک دارند. و هنوز کسی به مایزنر شک نکرده است. شان به رابطش گفت که با کشته شدن اریک ،خانم پش احتمالا سعی در یافتن یک رابط دیگر می کند و بهتر است او از وی خبر بگیرد و رابطش قول داد که چینین کند. پس از آن، رابط شان، آدلیند را دید واضح بود که آندو هم را می شناسند و یا حتی با هم دوست هستند.

اسم مقتولشان که پس از  پایین آوردن جسدش از روی درخت به کیف پولش دسترسی پیدا کردند "ند کلاستر من" بود .

آنها با زن وی صحبت کردند .زن توضیح داد که شوهرش به خانه نیامده و او نگران شده است. نیک در مورد رابطه  آنها پرسید و زن توضیح داد که چند شب قبل هم به رستوران رفته اند تا سالگرد ازدواجشان را جشن بگیرند. او به شدت غمگین بود.

303 body on tree

یک جسد دیگر نیز در نقطه دیگر بالای درخت پیدا شد.

نیک به عکس میشل زینک خیره شده بود. او بعد از چند روز میتوانست آنچه اتفاق افتاده بود را به خاطر آورد. نزد شان رینارد رفت و گفت  که او دارد همه چیز را به یاد می آورد.و لی ناگهان واکنش شان عجیب شد. از جا برخاست و از نیک پرسید: بذار یک سوالی ازت بپرسم نیک، واقعا چی داره اذیتت میکنه؟ اینکه کسی رو کشتی یا اینکه کسی رو کشتی که وسن نبوده.؟ نیک برای لحظه ای وا رفت و به شان خیره شد شان با حالتی از نفرت گفت که خدا می داند تا به حال چندتا وسن کشته است.سپس در حالی که کیفش را بر میداشت گفت: کار شما گریما همینه دیگه نه؟ وبعد به او گفت: هر وقت جوابی داشتی بذار منم بدونم و برای قرار ملاقاتش با شهردار رفت.

جسد بعدی یک زن بود. استفانی رابینسون  وی برای یک قرار کاری به آنجا آمده بود .پس از بررسی رسید های داخل کیف وی متوجه شدند او به یک سالن ماساژ رفته بوده است از دو فروشگاه خرید کرده  یک رسید پارکینگ دارد و در رستوران ریون و رز شام خورده است. وو در مورد ریون روز می دانست و گفت که رستوران بسیار محشری است. هنک گفت که ند کلاستر من و زنش نیز برای شام رفته بودند و تصمیم گرفت اسم رستوران را از زن کلاستر من بپرسد: ریون و رز.

سرآشپز استلر ، در کار خود بسیار نابغه بود .نیک و هنک تصمیم گرفتند تا به منوی غذای آنها نگاهی بندازند.

از آنسو در اتریش سباستین به خانه خانم پش رفت وکسی را در آنجا نیافت. ولی در یک دفترچه تلفن  نام یک هتل و شماره یک اتاق نوشته شده بود. او به شان زنگ زد  و جریان را گفت. قرار شد سباستین سری به آن آدرس بزند.

نیک و هنک به رستوران رفتند ومتوجه شدند سر آشپز بی اعصاب در حال فریاد زدن بر سر کارمندانش است. نیک ووگ آنها را دید: همگی باور شواین بودند.

سرآشپز استلر گفت که امکان ندارد کسی  به خاطر غذاهای او مرده باشد. سپس نیک از او خواست تا سفارش غذای دو مقتول را به همراه یک لیست از کارمندان به وی بدهند.

هیچ کدام از این دو گروه یک جور غذا سفارش نداده بودند. هیچ کس سابقه جنایی نداشت و زن کلاستر من هم هیچ کدام از افراد داخل لیست را نمی شناخت. وو سر رسید  و گفت که در بدن قربانی ها نیز هیچ سم یا دارویی پیدا نشده است.

در خانه جولیت به نیک گفت که بعضی از حیوانات با خوردن غذایهای خاصی نفخ می کنند و منفجر می شوند. توجه نیک با این حرف بیشتر به این موضوع جلب شد که باور شواین ها و بلوتباد ها با هم مشکل دیرینه دارند. ولی از آنجا که کسانی که در رستوران بوده اند یک چیز سفارش نمی دهند. نمی تواند مطمئن باشد. جولیت به وی گفت که بهتر است در راه خانه مونرو به این موضوع فکر کنند چون او قرار  است به خانه بازگردد.

البته اسباب کشی ازخانه مونرو به یک جشن خداحافظی بدل شد. زیرا هنک روزالی باد و جولیت آنجات بودند تا بازگشت وی به خانه را به طور غیر منتظره ای جشن بگیرند.

در میان سخنرانی مونرو یکی از دوستان وی با خانه او تماس گرفت که شوهرش گم شده است. مونرو  گوشی را گرفت و بعد به از اتمام مکالمه اش به نیک گفت که سم را در رستوران ریون و رز دیده اند. نیک پرسید آیا سم بلوت باد است؟ جواب مونرو مثبت بود. وبعد نیک نام دو قربانی دیگر را نیز گفت و مونرو "ند کلاستر من" را می شناخت و می دانست او نیز بلوت باد است ولی زنان آنها کرزایته بوده اند. آنها تصمیم گرفتند تا هر چه زودتر سم را پیدا کنند. نیک همچینین توضیح داد که به نظر می رسد این رستوران پر از باور شواین یک جوری بلوتباد ها را هدف قرار گرفته اند روزالی پس از شنیدن توضیحات نیک گفت که باید بلافاصله به ادویه فروشی بروند چون او یک چیزی در این مورد خوانده است. و جشن بلافاصله تمام شد.

تمام جریان مربوط به قارچ یاس سیاه بود. اگر بلوت باد ها این قارچ را به صورت پخته سرو کنند کشته می شوند. مونرو سعی میکرد بفهمد قارچ خورده است یا نه و بعد که هنک گفت هیچ کدام از قربانی ها یک جور غذا را سفارش نداده اند روزالی گفت: نون لقمه ای! سر آشپز به همه از آن نون لقمه ای ها می داد. اونا توی منو نبودن. وبعد با خوشحالی به مونرو گفت: تو نخوردیش مونرو تاکید کرد: چون توش گوشت داشت.

نیک قضیه را کشف کرد: پس همینطوری اینکار را می کنه همه سروش می کنن ولی فقط بلوت باد ها میمیرن. تلفن هنک زنگ زد و معلوم شد ماشین سم را پیدا کرده اند.

نیک مونرو هنک در جستجوی او رفتند و بعد دوست مونرو مقابل چشمانشان منفجر شد.

اندکی پس از این حادثه با آمدن نیروهای پلیس، مونروکه قصد داشت برود به نیک گفت: من او باور شواین رو می کشم. نیک گفت که می بایست یک مدرک محکمه پسند گیر بیاورند و مونرو به او گفت: یا به قضیه رسیدگی کند ویا خودش به قضیه رسیدیگ خواهد کرد وآنجا را ترک کرد.

نیک به دیدن سرآشپز رفت و متوجه شد که او دقیقا می داند چه می کند واز عمد بلوت باد ها را می کشد. اوستلر نیز فهمید او یک گریم است.

303 nick home

در خانه وضع نیک بسیار دشوار بود. او می دانست کار کیست ولی نمی توانست به عنوان یک پلیس کاری کند. از طرفی اگر مونرو اوستلر را می کشت، مونرو دستگیر می شد چون این یکی قابل اثبات بود. سپس ناگهان دوباره رنگش پرید . جولیت که متوجه این موضوع شده بود او را صدا زد و نیک برخاست و رفت.

مونرو از مرگ دوستانش به شدت خشمگین بود. روزالی نیز نمی توانست او را آرام کند. این موضوع زمانی که نیک سر رسید و گفت که جریان چیست بیشتر شد. مونرو لباسش را برداشت و با حال ووگ آنجا را ترک کرد. روزالی نالید: نیک یک کاری بکن.

سباستین متوجه شد که آدلیند در اتاق آن هتل است.

سر آشپز استلر به خانه می رفت که مونرو او را تعقیب کرد و او را گیر انداخت هنگامی که استلر فهمید با یک بلوت باد طرف است بسیار وحشت کرد در این میانه نیک و هنک سر رسیدند وقصد متوقف کردن مونرو را داشتند. نیک با مونرو درگیر شد و نهایتا مونرو را با تیر زد.مونرو به طور نمایشی روی زمین افتاد و مرد. ولی اینکار آخر کار نبود زیرا بلوت باد های دیگری در اطراف بودند که زوزه می کشیدند. نیک وهنک می خوستند صحنه را ترک کرده جانشان را نجات دهند  او ستلر را آن میانه بگذارند . اوسلتر التماس می کرد که او را نیز نجات دهند ونیک گفت به شرطی که او برگه اعتراف به قتل را امضا کند. زوزه های بلوت باد ها باورشواین را به قبول این  کار وادار کرد.

در کلانتری مونرو به نیک گفت که واقعا بعضی از ضربه هایش به او خورده ونیک نیز به صورت زخمی خود اشاره کرد وگفت: مال تو هم همینطور. اوستلر اعتراف نامه را امضا کرد و راهی زندان شد.

وسن ها[]

بلوت باد

فوکس باو

نيم زابربيست

باور شواین

آیزبیبر

دقت بیشتر[]

دانش تخصصی جولیت به حل مسئله کمک کرد.

ریزه کاری[]

نام قسمت برگرفته از ضرب المثل قدیمی : انتقام غذایی است که بهتر است سرد سرو شود.

آخرین جمله رینارد این بود: و این خوک کوچولو به زندان رفت" این اصطلاح به یک شعر کودکانه اشاره داشت: این خوک کوچولو این شعر یک چیزی تو مایه های شعر :"خونشون در داره، در خونشون اف اف داره" که همه با این شعر آشنا هستند. برای آشنا کردن بچه ها با یک سری مفاهیم زندگی است.

آدرس خانه میشل زینک 303 بود. که به شماره فصل و شماره قسمت اشاره داشت.

رستوران ریون و رز، واقعا در پورتلند وجود دارد و بعضی از کارمندان خود رستوران در این قسمت حضور داشتند.

در حالی که سباستین و شان رینارد به فرانسه حرف می زدند، شان رینارد نام مایزنر را کاملا انگلیسی گفت.

تصاویر[]

تصاویر پشت صحنه[]

ویدیو ها - آپارات[]

303 Monroe

صحنه برگزیده : گریم VS بلوت باد

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :3 شماره فصل:3


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رنارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
روزالی کالورت بری ترنر
درو وو رجی لی
مونرو سالیس ویر میشل
آدلیند شید کلیر کافی

شخصیت بازیگر
گرایدون اوستلر دن باکاداهی
باد وورستر دنی برونو
سباستین کریستین لجادک

موجود شخصیت
باور شواین اوستلر و کارمندانش
بلوت باد سم
مونرو
فوکس باو روزالی کالورت
آیزبیبر باد وورستر

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند
ادویه فروشی
Advertisement