این نوشته کامل شده است این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید. |
عوارض پس زامبی شدگی | |
---|---|
کد |
302 |
نقل قول اولیه |
فرانسو والتر |
نویسندگان |
جیم کاف و دیوید گرین والت |
کارگردان |
اریک لنوایل |
قسمت بعد |
|
قسمت قبل |
|
نام لاتین |
PTZD |
عوارض پس زامبی زدگی[]
قسمت عوارض پس زامبی زدگی قسمت دوم از فصل سوم و قسمت بیست وششم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 10 آبان 1392معادل با تاریخ میلادی 1 نوامبر 2013 از شبکه NBC پخش گردید.
داستان[]
مونرو و هنک همچنان رد نیک را می زدند.و مونرو رد نیک را گم کرد.
شان با هنک تماس گرفت و پرسید که آیا نیک را پیدا کرده اند؟ مونرو دوباره رد نیک را پیدا کرد. یکی از افسرها محلی به شان گفت که سیستم دوربین مدار بسته بار از کار افتاده است.
از آنسو نیک متوجه یک خانواده شد که می خواستند وارد خانه یشان شوند و به آنها هجوم برد. آنها وحشتزده وارد خانه شدند ولی نیک می خواست در را بکشند. مرد خانه سریع زن و بچه هایش را به طبقه بالا برد و می خواست سلاحش را بردارد که نیک وارد شد و سعی کرد در اتاق خواب را نیز بشکند. بچه ها از شکاف لای کمد جیغ می زدند.
مونرو و هنک به نقطه ای رسیدند که مونرو دوباره نیک را گم کرد. ولی صدای جییع های وحشتزده اعضای خانواده موجب شد آنها بفهمند نیک کجاست.
نیک در را شکست و با مرد خانه درگیر شد ولی پیش از هر اقدام جدی هنک و مونرو وارد شدند و نیک را گرفتند. البته نه دقیقا گرفتن، فقط به جای اینکه مرد صاحبخانه کتک بخورد آندو مقابل ضربات سهمگین نیک قرار گرفتند. نیک چنان مونرو را زد که مونرو به دیوار خورد و هنک نیز 4 متر آنورتر پس از اصابت به یک میز و و دیوار خانه متوقف شد. آندو که قصد داشتند هر چه سریعتر دعوا را از خانه به بیرون منتقل کنند، دوباره روی نیک پریدند ولی نیک به سادگی آنها را پرتاب کرد. صاحب خانه پس از اینکه دید آندو به اطراف پرتاب شدند با جعبه محکمی بر سر نیک زد. نیک لحظه ای درنگ کرد وبعد به سوی ضاربش برگشت و او را هل داد. هنک برای جلب توجه نیک مجسمه ای را برداشت و به سمت نیک پرتاب کرد ولی نیک آن را روی هوا گرفت. و بعد با تعجب به مجسمه نگاه کردو و بعد صدای ناواضح هنک را شنید که رو به او می گفت: آره من پرتش کردم بیا منو بگیر! و آندو فرار کردند. نیک نیز به دنبالشان دوید. قرار شد هنک از در جلو برود و مونرو از در پشت تا نیک ، هنک را دنبال کند ولی مونرو به چیزی گیر کرد و نیک متوجه او شد و به دنبال او دوید بیرون در شان زنگ زد وهنک به او گفت که کجا هستند. در این فاصله مونرو از در پشتی بیرون پرسید و نیک نیز به دنبالش آندو تصمیم گرفتند برای فرار به علوفه خانه بروند.
می بایست به نوعی نیک را متوقف می کردند. تصمیم گرفتند او را در تله بیندازند برای همین بالای علوفه خانه پوسیده رفتند. نیک نیز به دنبال آنها رفت. مونرو و هنک در یک سوی آنجا ایستاده بودند که نیک تیز بالا پرید. مونرو فریاد زد: نیک مائیم مرد! اینکار رو نکن! کاملا معلوم بود که نیک به هیچ وجه آنها را نمی شناسد و به سمت آنها آمد که چوب های زیر پایش شکست و داخل یک انبار کوچک افتاد. مونرو و هنک متوجه شدند احتمالا زخمی شده ولی به زودی از آنجا بیرون می آید.
شان روزالی و جولیت سر رسیدند. هنک و مونرو بیرون آمده و گفتند که نیک را گیر انداخته اند. جولیت نگران نیک بود وهنک به او گفت که نیک الان بیشتر حیوان است تا آدم.در این میان صاحب خانه با اسلحه بیرون آمد و می خواست نیک را بکشد ولی بعد که دید آنها پلیس اند و صدای غرش نیک می آید به خانه بازگشت. قرار شد که شان هنک و مونرو او را بگیرند و روزالی و جولیت را برای تزرق صدا کنند.
هر سه وارد انبار شدند و در را بستند. شان گفت: بریم بگیریمش. ولی مونرو رو به او توضیح داد: اینطوری نمی شه من تست کردم. وبعد هر دو ووگ کردند. شان با توجه به قیافه هنک از او پرسید که آیا با این موضوع مشکلی ندارد؟ و هنک برای نخستین بار گفت: کاش منم می تونستم! نیک تخته های جایی که در آن زندانی بود را شکست و بیرون آمد. جنگ آغاز شد.
نیک، هنک مونرو و شان را به قدری زد که هنک تصمیم گرفت به او شلیک کند ولی جولیت و روزالی سر رسیدند. جولیت نیک را صدا زد وبا پیتاشنسکا به او هجوم برد و آ ن را به شکمش وارد کرد ولی فرصت تزرق آن را نیافت زیرا نیک با ضربه محکمی او را از خود دور کرد. بعد روزالی به نیک هجوم برد و دسته تزریق را فشار داد . نیک پیتاشنسکا را از شکمش بیرون کشید و با حالتی خشمناک به روزالی نگاه کر د وبه سمت او به راه افتاد پیش از آنکه مونرو نیک را بزند تا او را متوقف کند. نیک روی زمین افتاد وتنفسش نامنظم شد. برای تزریق پادزهر بیشتر باید او را به ادویه فروشی می بردند. آنها نیک را عقب ماشین شان گذاشتند و پیش از ورود نیروی پلیس از آنجا دور شدند.
حال نیک رو به وخامت بود تمام بدنش می لرزید و نبضش کاهش می یافت بدنش به شدت سرد بود. جولیت و روزالی روی او یک لباس انداختن تا گرم شود و مونرو به شان گفت که نمی داند آنها چطور مسائل خانوادگیشان را حل می کنند ولی امیدوار است نگذارد برادرش با کاری که کرده قسر در برود.
استفانیا و آدلیند با لباسی پر ازگل بازگشتند و استفانیا، آدلیند را هل داد و تمام گل ها وارد شکم خانم پش شدند.بعد آدلیند باید با نخ و سوزن شک خانم پش را می دوخت.
در ادویه فروشی روزالی دومین پادزهر را به نیک تزریق کرد. نیک بیهوش وبود و وضعیتش اصلا خوب به نظر نمی رسید.شان تصمیم گرفت تا به کلانتری برود و به قضیه رسیدگی کند. هنک پیش نیک ماند.پس از رفتن شان ناگهان دست نیک تکان خورد. روزالی رفت تا آب گرم بیاورد ولی ناگهان دستان نیک بالا رفت و نیروی
فوق العاده ای برای خواباندن دستش نیاز بود. هنک محض احتیاط دستان نیک را به بالای تخت بست.
کار آدلیند تمام شد و استفانیا به او گفت که نخ پر از تکه های خون و گوشت خانم پش را با دندان ببرد. از میان شکم خانم پش دودی بلند شد و استفانیا با خوشحال اظهار داشت: زودتر از از اونچیزی که فکر کردم داره جواب می ده. ظاهرا از تو خوشش میاد!
شان رینارد به لینک خبر کشته شدن برادرش در یک انفجار نگاه کرد وپس از به پایان یافتن خبر: و تمام وین در سوگواری به سر می برد گفت: ولی در پورتلند هیچ کس سوگوار نیست.
روزالی مشغول رسیدگی به زخم های مونرو بود . آنها با هم در مورد اتفاقات رخ داده حرف میزدند که نیک به هوش آمد. اول گیج بود و بعد که دید دستانش بسته است حیرت کرد هنک دستان او را باز کرد ونیک گفت که همه جایش درد می کند و بعد به قیافه های آنها نگاه کرد پرسید: همتون تصادف کردین؟ همه لحظه ای به نیک نگاه کردند و مونر وگفت: یه جورایی!
هنک از او پرسید که چه به یادش می آید. نیک توضیح داد که می داند او رفت که گچ پایش را باز کند سپس او در محوطه کانتینر ها با آن مرد کلاه بلند درگیر شد و در حین درگیری تابوتی را پیدا کرد که یک پاسپورت با نام تامس نمی داند چی چی اونجا بود بعد نمی داند چه اتفاقی افتاده است.سپس نتیجه گیری کرد که احتمالا به سرش ضربه خورده و آنها او را پیدا کرده اند. با توجه به قیافه های آنها که گویی میخواهند موضوع مهمی را بگویند ولی نمی دانند چطوری حرفش را عوض کرد: یا شایدم نه؟ و همه با هم شروع به صحبت کردند ونتیجه این شد که جولیت جریان را بگوید. نیک ادامه داد: گند زدم نه؟ خراب کاری کردم و اونا در رفتن؟ جولیت با لحن محتاطانه ای گفت : نه نیک جریان یکم پیچیده تر ازاین حرفاست...! نیک با دلهره گفت: خب بگو و جولیت به آرامی لباس او را بالا داد و به جای زخم های ناشی از تزریق اشاره کرد و گفت: اون تو رو مثل بقیه کرد،نیک تازه متوجه شد آنها با چه چیز تصادف کرده اند.
شان با مایزنر صحبت می کرد. مایزنر از او به مسخرگی پرسید دارد عزاداری میکند؟ و شان نیز با همان لحن پاسخ داد: دارم از غصه دق می کنم.
وو وارد شد و گفت که یکی از افراد داخل بار کشته شده است و عامل همه این مصیبتها نیز فردی با نام تامس شیراک بوده است.شان گفت که وی به عنوان منشا بیماری نیز شناخته شده بوده است. وو سیستم امنیتی بار را چک کرده ولی یک نفر آن را خراب کرده بوده است و فایل را برداشته.
شان دیسکت حافظه را برداشته بود او پس از به هم ریختن کل اتاق فرمان دستگاه را شکسته و هارد آن را با خود آورده بود.
نیک پس از شنیدن آنچه رخ داده بود با حالت عصبی پایین و بالا می رفت و نهایتا مونرو و روزالی او را آرام کردند. جولیت پیشنهاد کرد که به خانه بروند و بخوابند. نیک تنها خوشحال بود که کسی را نکشته است.
در کلانتری وو در مورد غیبت نیک پرسید وهنک گفت که نیک از همه بیشتر کتک خورده است و بعد وو جریان کشته شدن مرد را گفت. هنک اصلا از این موضوع خوشحال نشد. او یکراست به دفتر شان رفت و از او در مورد جریان پرسید. شان تصمیم داشت برای محافظت از نیک دروغ بگوید. وی تاکید کرد هر داستانی قرار است سرهم کنند باید یکسان باشد
هنک با جولیت تماس گرفت تا به ادویه فروشی بیاید.
مونرو سروصدا می کرد که تقصیر نیک نبوده است. او حتی داشته آنها را نیز می کشته است . ولی بر طبق گفته هنک این دلیل خوبی برای موجه بودن کار نیک از نظر دادگاه نیست. جولیت آمد و شان جریان را گفت. آنها تصمیم گرفتند که یک داستان مشابه سر هم کنند و به نیک چیزی نگویند.
هولتبی و باور مسئول این پرونده بودند واز شان خواستند تا هویت دو زنی که با آنها بوده را تایید کنند تا به عنوان شاهدین با آنها صحبت شود. شان نام روزالی و جولیت را نوشت.
شب هنگام جولیت در رختخواب متوجه شد بدن نیک سرد شده و از خواب بیدار نمی شود وحشتزده از جا پرید و او را تکان داد ونامش را تکرار کرد سپس محکم در گوش او زد پس از اینکه دید هیچ کدام جواب نمی دهد 911(115) را گرفت . در این لحظه رنگ نیک بر گشت و او چشمانش را باز کرد و از او پرسید به چه کسی زنگ نمی زند. جولیت که دید او به هوش آمده گوشی را قطع کرد و نبض نیک را گرفت. نیک که نمی دانست چه شده از او پرسید که می کند. جولیت گفت که او باید به دکتر برود چند لحظه پیش شبیه مرده ها بود. نبضش نمی زد و الان هم خیلی کند می زند. نیک که وحشت او را دید گفت که حالش خوب است.
استفانیا آدلیند را بیدار کرد تا مواد داخل شکم خانم پش را خارج کند.
مونرو روزالی در مورد مواد مصرفی و اینکه روزالی می گفت آن مواد از زمان پدرش اینجا بوده اند و حالا باید دوباره سفارش بدهد صحبت می کردند که دو کار آگاه هولتی و باور به آنجا آمدند. مونروخود را نشان نداد و کارآگاه ها سوالاتی در مورد شب قبل پرسیدند و اینکه توماس شیراک را دیده است یا خیر. روزالی توضیح داد که او خانم دیگری با روش درمان این بیماری آشنا بوده اند و توماس شیراک را نیز ندیده اند. آندو صحبتشان تمام شد و رفتند.
آدلیند آن مایع لزج قرمزرنگ را به شکمش مالید و مایع به بدنش جذب شد و کله یک اسکلت روی شکش نقش بست.
دو کار آگاه به خانه نیک هم آمدند و بعد فهمیدند جولیت دوست دختر نیک است. نیک در آشپزخانه بود و صحبت های آنها را با جولیت شنید ومتوجه شد که یک نفر توسط وی کشته شده است.پس از رفتن آنها به جولیت گفت که چرا این موضوع را از وی مخفی کرده اند؟ جولیت گفت که برای محافظت از اودروغ گفته اند ولی نیک رفت تا خودش را تحویل دهد. جولیت دست به دامن هنک شد ولی نیک با تمام حرفهایی که هنک زد نیز قانع نشد و شان در آخرین لحظه به او گفت که نقشه برادرش بدست آوردن ویا یا حداقل کشتن او بوده است واگر خود را تحویل دهد او دقیقا کاری را کرده که برادرش می خواسته انجام شود. نیک اتاق او را ترک کرد و به سمت هولبی و باور رفت ولی تصمیمش را گرفت و چیزی نگفت.
وسن ها[]
هگزن بیست(تنها بدن)
دقت بیشتر[]
ریزه کاری[]
نام این قسمت از بیماری اختلال فشار روانی پس آسیبی گرفته شده است.
نام این قسمت به معنای عوارض پس زامبی زدگی می باشد.
در قسمت دوبله سریال از شبکه من و تو نام خانوادگی جولیت به اشتباه سیلورستون خوانده شد. در حالی که نام خانوادگی وی سیلورتون است
تصاویر[]
شناسنامه قسمت | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
شناسنامه قسمت
شماره قسمت :2 شماره فصل:3
|