ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
نمایش باید ادامه یابد
316 t s m g o

کد

316

نقل قول اولیه

از میان طبیعت برزیل

نویسندگان

مارک گافن و کیل مک وی

کارگردان

پائول . آ. کاف من

قسمت بعد

همزمانی

قسمت قبل

زمانی ما خدا بودیم

نام انگلیسی

The Show Must Go On

نمایش باید ادامه یابد[]

قسمت نمایش باید ادامه یابد قسمت شانزدهم از فصل سوم و قسمت شصتم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 1 فروردین 1393معادل با تاریخ میلادی 21 مارس 2014 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

در یک شهربازی بین شهری – کارناوال- در صحنه تئاتر  ، مردم از وحشت چیزی کهپشی چشمانشان بود جیغ می زدند. و پس از نمایش همگی برخواسته و با تمام وجود آ«ها را تشویق کردند.

در پشت پرده زن جوانی به دوستش مکس گفت که قرار شده بوده هر وقت که توانستند از آنجا بروند. ولی پسر عصبی تر این حرف ها بود و چادر را ترک کرد.

وی یک بلوت باد بود. در حالی که با آشفتگی بیرون راه می رفت متوجه شد که دستش بی آنکه خود بخواهد ووگ کرده است. وی که هم نگران شده بود و هم سعی داشت بر خود مسلط شود، ووگش را از بین برد .در حال قدم زدن بود که دو دختر که نمایش را دیده بودند مزاحم او شدند و او را با خود به خانه بردند .

مونرو وروزالی در مورد عروسی شان به نیک و جولیت گفتند. ظاهرا قرار بود که آنها مراسم را در جنگل برگزار کنند که یک جورهایی نماینده فرهنگ وسن ها می شد. روزالی گفت که مادر و پدرش در کوهستان با هم ازدواج کرده اند و مونرو نیز اضافه کرد که والدین او نیز در کنار یک آبشار مراسم خودرا گرفته اند. البته روزالی توضیح داد که جایی این مراسم را برگزار می کنند که بتوان با ماشین رفت. سپس مونروبه نیک گفت که به خاطر حضور وی او و روزالی به هم رسیده اند برای همین... همه به وی که بسیار هیجان زده صحبت می کرد نگاه کردند و او ادامه داد: پس خرج عروسی رو تو می دی؟!  چشمان نیک با بهت و ناباروی باز شد و جولیت و روزالی زدند زیر خنده . سپس مونرو گفت که جدا می خواهد که وی ساقدوشش شود. البته این حرف هم مانند خرج عروسی برای نیک شوک آور بود.  و سر انجام نیک قبول کرد و بعد روزالی به جولیت گفت که ساقدوش مجرد باشد . و همه با هم این اتفاق را جشن گرفتند.

دختر ها در خحانه بلوت باد را تحت فشار گذاشتند تا بگوید چگونه صورتش را عوش می کند و بلوت باد کنترلش را از دست داد  و ووگ کرد و صدای جیغ دختره ا آمد.

نیک وحشتزده از خواب پرید. و جولیت با حیرت از او پرسید که جریان چیست. نیک خواب عروسی مونرو و روزالی را می دید که  ناگهان درخواب یک نفر ووگ کرد او را دید و بعد همه مهمان ها به سمت او هجوم آوردند و او در واپسین لحظه بیدار شدن مشغول زدن سر خانواده مونرو بوده است.  جولیت که از شدت فجاهت خواب هم خنده اش گرفته بود و هم متعجب شده بود  سعی کرد او را دلداری بدهد: یک خواب بود .ل نیک فکر می کرد این نوعی پش آگاها در مورد مصیبتی است که ممکن است با حضور او به عنوان یک گریم در عروسی وسن ها پیش بیاید. و او به این فکر افتاد که از اینکار انصراف بدهد.

مایزنر و آدلیند به همراه بچه فرار می کردند و ورات در تعقیبشان بود.

وو به سر کار بازگشته بود هنک گفت: صحنه قتل بی تو صفا نداره..! و وو آنها را به سر صحنه برد. دو دختر که گلوهایشان پاره شده بود و تنها در جیبشان دو بلیط کارناولا وجود داشت.

آندو به کارناوال رفتند و مسئول دم در با دیدن نشانان جمله ممتدش : بلیطتتون رو نشون بدین را به همین کفایت می کنه تغییر داد. با توجه به حجم ورودی ها مرد نمیت وانست دختر ها را به یاد بیاورد و به آندو گفت که مسئول کارناوال در حال اجرای نمایش است.

نیک وهنک از آنچه در تئاتر می دیدن حیرت کرده بودند. چندیدن وسن که جلوی ملت ووگ می کردند و مردم وحشت می کردند . آقای هدیگ کسی که مسئول نمایش بود فرمان وو گر ا به آ«ها می داد. معلوم شد که اتین یک کارناولا وسنی است.  هنک با تعجب از نیک پرسید: می تونن اینکار رو جلوی مردم بکنن؟ ولی اطلاعات نیک نیز بیشتر از او نبود.

تکه آخر نمایش بلوت باد بود که مشخص بود اوضاعش از همه بدتر است . وی از قفس بیرون آمده و به سمت تماشاچیان می رفت. ولی هدیگ او را با گلوله می کشت.

مردم هیجان زده جیغ می زدند و آنها را تشویق می کردند.

مایزنر و آدلیند به ماشین های ورات رسیدند. سباستین آنجا بود و مایزنر به او گفت که وی را به یک دکتر خواهند رساند ولی ا و به آ«ها گفت که باید هرچه زودتر از آنجا بورند. در این لحظه یکی از افراد ورات از پشت مازنر را  غافلگیر کرد ولی آدلیند بچه به بغ ل کاری کرد که او به خودش شلیک کند .مایزنر یکی از ماشیم ها را خراب کرد. سباستین از ماشین پیاده شدو یک اسلحه برداشت. و به او گفت که برود. و مایزنر اندکی در چشمان او نگاه کرد و بعد سوار ماشین شدند و با آدلیند رفتند. آدلیند وحشتزده به سباستین نگاه می کرد که با ماشین از او دور می شدند.

هدیگ، مسئول نمایش داشت با افرادش بحث می کرد. واضح بود وی از افراد مستبد و زورگوست و زیر دستانش دل خوشی از او ندارند. در این لحظه مونرو و نیک وارد شدند و او آنها را ساکت کرد . نیک و هنک عکس های دختر ها را نشان دادند و هدیگ و بقیه اظهار بی اطلاعی کردند ولی بلوت باد با دیدن عکس ها اختیارش را از ست داد و چشمانش ویگ مختصر میانی کرد.

هنک در مورد وگ پرسید و هدیگ با لبخند گفت که آنها جادو می کنند . بعد خندید و گفت که این کارشان است و از این راه نان می خورندو برای همین باید کارشان بی نقص باشد و ادامه داد که هر جادویی آنها روی صحنه اجرا می کنند موجب مرگ دختر ها نشده است. نیک وهنک به وی گفتند که لیستی از افرادش را به آنها بدهد .

وی اظهار داشت که از 13 سالگی مشغول کار است و بعد برگه افرادش را به آنها داد و گفت اینکه بعضی از افرادش قبلا با قانون مشکلد اشته اند معنی این نیست که الان هم در مشکل باشند. و اضافه کرد که ماسک هایشان ساخت چین است.

پس از ترک محیط، زن فوکسباو به سراغ مکس- بلوت باد رفت تا با او صحبت کند . او می دانست وی به این قضیه مرتبط است ولی مکس به یاد نمی آورد که ناگهان آ«دو با هم درگیر شدند. مکس او ژاویا-فوکس باو- را هل داد و ژاویا آسیب دید. بقیه وارد شدند و زیگبارست و دیمن فویر مکس را رگفتند. ولی زخم ژاویا جدی بود و هدیگ به دستیارش گفت که یک نفر دیگه را پیدا کند.

ویکتور و بقیه ورات به ماشین بازگشتند ولی سباستین 3 تای آنها را کشت و متاسفانه پیش از آ«که دخل ویکتور را هم بیاورد سلاحش خالی شد. ویکتور با سلاح کشیده بالای سر وی رفت و گفت: کجا رفتن؟ و او پاسخ داد: نمی دونم. ویکتور با لبخند گفت: اینبار حرفت رو باور می کنم و او را کشت.

نیک و هنک جریان را به مونرو وروزالی گفتند.در ادویه فروشی بودند. روزالی و مورنو در حالی که سرگرم کار های خودشان بودند پساخ دادند که وسن ها از این کارناوال ها خوششان نمی آید . نیک در مورد انجمن وسن پرسید و روزالی پاسخ داد چون کسی این نمایش را واقعی نمی داند آنها قانون را نقض نمی کنند ولی از وسن های محلی انتظار می رود که با این موارد برخورد کنند. این حرف عجیبی بود  نیک با تعجب پرسید: چرا؟ روزالی پاسخ داد که ممکن است وسن ها به بیماری اومکپین مبتلا شوند. اجبار به ووگ  در فواصل ممتد می تواند ضرر رسان باشد و مونرو تکمیل کرد: ممکنه بخش حیوانیمون کنترل ما رو به دست بگیره. نیک به آ«ها گفت که به نظرش بلوت باد ا ز همه آشفته تر بوده است سپس آنجا را برای بررسی سوابق ترک کردند. روزالی معتقد بود که باید به کارناولال بروند و افراد را از نظر این بیماری چک کنند. مونرو خیلی موافق نبود ولی بعد راضی شد.

آندو به کارناوال رفتند . در آنجا در حالی که مشغول صحبت بازیگ بارست بودند، روزالی ووگ کرد تا به او نشان دهد که وسن است. به خاطر زخمی شده فوکس باو، آنها نیاز به یک فوکس باو دیگر داشتند برای همین مسئول کنترل بلیط در دم روزال ی را شکار کرد و او را برای آزمون داخل فرستاد و به مونرو هم گفت که به او بلیط مجانی میدهند.

در چادر هدیگ از روزالی خواست که ووگ کند و روزالی این کار را کرد و برای این نقش پذیرفته شد.

در راه مایزنر و آدلیند با هم صحبت می کردند و شان به آنها خبر داد که تاویشن یک نفر را به عنوان محافظ آدلیند و بچه انتخاب کرده است. ولی نیم داند او کیست.

در چادر روزالی با ژاویا آشنا شد. ژاویا به او نصیحت کرد که اینجا نماند ولی چون او زخمی است او باید نقش وی را بازی کند. روزالی در مورد اومکپین پرسید و اطلاعات لازم دستگیرش شد و بعد این موارد را به مونرو اطلاع داد و مرد کنترل بلیط آمد و او را به روی صحنه فرستاد.

نیک وهنک پس از بررسی سوابق افراد متوجه شدند که گرچه مکس مضنون اتست ولی این قبیل حمله ها بسیار پیشتر از زمانی که او در کارناولا حضور داشته اتفاق افتاده است و آنها به این موضوع رسیدند که هدیگ مقصر است.

روی صحنه مکس از دیدن روزالی خشمگین شد ولی ووگ هدیگ او را سر جایش نشاند. معلوم شد که هدیگ دختر ها را کشته است نه او و هدیگ به او گفت که دهانش را ببندد وگرنه پلیس او را خواهد گرفت.

مونرو در میانه راه نیک و هنک با آنها تماس گرفت و جریان را گفت. توصیه اکید نیک : از اونجا بزنین بیرون را هم با جمله روزالی روی صحنه است جواب داد. نیک به او گفت که در راه اند.

در میانه نمایش ، نوبت روزالی که رسید وی قادر نبود جلوی آن همه آدم ووگ کند ولی پیش از آنکه لازم باشد فشار بیشتری را تحمل کند بلوت باد دیوانه شد و از قفس بیرون جست و به هدیگ حمله کرد و اوضاع به هم ریخت. تماشاچیان وحشتزده در رفتند و مکس می خواست به روزالی حمله کند که مونرو. ووگ کرد و روی سر او پرید. در این اوضاع قاراشمیش، نیک و هنک خود را داخل چادر رساندند و هدیگ از تعجب ووگ کرد و گریم بودن او را دید و بعد گریخت .

مکس و مونرو پس از کلی رد  و بدل کردن مشت متوقف شدند زیرا مکس از حال اومکپین در آمد. هدیگ به اتاق آینه ها گریخت و زیگبارست، دیمن فویر و فوکس باو نمایشش به او حمله کردند و یمن فویر او را جزغاله کرد .

شان نگاهی به عکس جسد جزغاله انداخت و گفت که پرونده را ببندند. مضنونی در کار نیست.

با رفتن هدیگ کارناولا جمع شد ومکس و ژاویا نیز به جایی رفتند که روزالی آدرس داده بود تا در مورد بیماری اومکپین مکس درمانی حاصل شود.

وسن ها[]

فوکس باو

بلوت باد

زیگبارست

دیمن فویر

لوئن

هگزن بیست

دقت بیشتر[]

ریزه کاری[]

هدیگ یک کلاه بلند و یک نوع خاصی از عینک را روی آن پوشیده بود.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :16 شماره فصل:3


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
مونرو سیلاس ویر میشل
روزالی کالورت بری ترنر
آدلیند شید کلیر کافی
درو وو رجی لی
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ

شخصیت بازیگر
مکس رابینز سم ویتور
هدیگ کارلو روتا
ویکتور آلکسیس دنیزوف
ژنوا کریسی وایت هد
سباستین کرسیتسن لجادک
مارتین مایزنر دامین پوکلر

موجود شخصیت
هوند یگر ورات
فوکس باو روزالی کالورت
ژنوا
بلوت باد مکس رابینز
مونرو
لوئن هدیگ
زیگبارست آیوا
دیمن فویر دامین
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند ورات
ادویه فروشی
Advertisement