ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
زمانی ما خدا بودیم
315 once we were gods

کد

315

نقل قول

کتاب مرگ

نویسنده

آلن دی فیوره

کارگردان

استیون دپال

قسمت بعد

نمایش باید ادامه یابد

قسمت قبل

عزیز مامان

نام لاتین

Once We Were Gods

زمانی ما خدا بودیم[]

قسمت زمانی ما خدا بودیم قسمت پانزدهم از فصل سوم و قسمت پنجاه و نهم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 23 اسفند 1392معادل با تاریخ میلادی 14 مارس 2014 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

در زیر فونداسیون یک خانه یک مومیایی با علامت آنوبیس کشف شد.

درخانه هنک معتقد بود که باید به وو بگویند و بقیه همه مخالف بودند و ناچارا او دوباره در اقلیت ماند. تصمیم بر این شد که اگر حال وو در تمیارستان خوب نشد آنها به وی بگویند.

دو نفر از دیدن صحنه نبش قبر مومیایی بسیار عصبانی بودند و شبانه به دانگشاه رفتند تا مومیایی را بدزدند. ولی نگهبان دانشگاه سر رسید. یکی از آنها ووگ کرده روی او پرید و نگهبان شلیک کرد. مهاجم نگهبان را بیهوش رها کردو به سراغ دوستش رفت که تیر خورده بود. در این میان نگهبان دیگری سر رسید و مهاجم از شدت خشم او را با تیر زد و کشت و پس از مرگ دوستش فرار کرد.

وو در حال صحبت با یک روانپزشک بود روازنپزشک از او پرسید که مادربزرگش از آسوانگ چه گفته است؟ و وو در یک کلمه خلاصه کرد: گفت هیچ جا امن نیست.

نیک وهنک به دیدن وو رفتند. او که کمی از شوخ طبعی گذشته اش ر ابدست آورده بود گفت که می گویند مشکلش جدی نیست. و بعد به نیک وهنک در مورد یک قتل زنگ زدند. وو اعلام داشت: اوه زنگ های قتل سر صبح دلم براشون تنگ شده!

در دانشگاه یک نفر دیوار را رنگ آمیزی کرده بود و یک پلیس را هم کشته دیگری زخمی است. نیک پرسید که مرد صورت ضارب را توصیف نکرد؟ فرانکو گفت : تا حدودی چرا میگه شکل اون بوده و به در تابوت مومیایی که به شکل آنوبیس بود اشاره کرد. فرانکو معتقد بود هوا تاریک بوده و مردک ماسک زده بوده است.

در این میان دمسئول آزمایشگاه سر رسید و می خواست بداند مومیایی سر جایش هست یا نه . هنک به او کمک کرد تا در مومیایی را بر دارد و آنچه داخلش بود او نیک را بیش از دکتر شوکه کرد. مومیایی که بدون هیچ تردیدی متعلق به نوعی وسن بود. گرچه دکتر گمان می کرد که این امر ممکن است یک سازه مذهبی  باشد. هنک در مورد نوشته های روی دیوار پرسید و دکتر آن را خواند: من از مرگ محافظت می کنم. این نوشته بخشی از یک کتیبه در معبد توتانخامون بود و دکتر می گفت عده ای عقیده دارند که این یک نفرین است. پس از رفتن دکتر هنک و نیک اندکی درنگ کردند و نیک پرسید: به نظرت مومیایی بلند شده؟ هنک گفت: امیدوارم اینطوری نباشه.

ویکتور متوجه شده بود که سباستین به آنها خیانت کرده و او را به اتاق شکنجه فرستاد تا جای آدلیند و مایزنر را بگوید.

نام دز د متقول رابرت جیسون تیلور و نام دزد دیگر کارل هارمن بود هر دو در زمینه تخریب اموال و خرابکاری در موزه ها  دارای پرونده بودند و هارمن نیز تحت تعقیب اینترپل بود. شان با فهمیدن اینکه مومیایی یک وسن در دانشگاه است حسابی متعجب شد و نیک گفت فکر می کنند هارمن یک وسن است.

مایزنر برای گشت زدن بیرون رفته بود که صدای گریه کودکی را شیند نزدیک رفت ودید که بچه آدلیند روی زمین است و دست وپ ا می زند. حیرتزده از این موضع بچه را برداشت و سریع به خانه بازگشت. به آدلیند گفت که با بچه اش چه کرده؟ و آدلیند با تعجب گفت بچه که اینجاست. و پتو را کنار زد و کودک در آغوشش را نشان داد. مایزنر پتو در دست ش را کنار زد و متوجه شد که همه آنها چوب هستند. آدلیند می گفت که آتش خاموش شده  و آنجا بسیار سر داست. مایزنر چوب ها را در بخاری گذاشت و بازگشت تا با آدلیند بحث کند ولی ناگهان شعله های آتش در بخاری زبانه کشید.

در ادویه فروشی، روزالی ومونرو گفتند که احتمال زیاد این موجود یک وسن مومیایی شده است. برای مومیایی کردن یک وسن می بایست او را در حال شدیدی از ترس نگه داشته باشند و مواد صحیحی استفاده کنند. پسز آنکه متوجه شعار :من از مرگ محافظت می کنم شدند نامی را بر زبان آورندند که از قرار معلوم تشکلی غیر قانونی در دنیای وسن هاب ود: بیاتی پولی، وظیفه بیاتی پائولی محافظت از سنت وسن ها بود و مونرو روزالی نیز موافق بودند که این وسن جد آنهاست و نشان دادن چهره ووگ کرده اش حرمت شکنی است. آنها همچینی گفتند که بسیاری از خدایان مصری وسن بوده اند. نیک و هنک و جولیت تصمیم گرفتند به تریلر بروند.

حق با مونرو و روزالی بود. بیاتی پوئلی در قرن های بسیار قبل نیز این روش را ادامه می داد. جد نیک توضیح داده بود که آنها هزاران برده را تا سر حد مرگ شکنجه داده اند تا از میان آنها آنوبیس را پیدا کرده و با فراعنه دفن کنند. زیرا باور بر یان بود که به این ترتیب فراعنه به خدا تبدیل خواهند شد. آنها فیلمی را پیدا کردند که نشان دهنده همین موضوع بود.

مونرو و روزالی در مغازه بودند که کسی در زد. مونرو در حال که غر غر می کرد- کجا معنی کلمه تعطیل رو نمی فهمن- در را گشود و ناگهان خود را مقابل نماینده انجمن وسن، الکساندر دید. او وارد شد و به آنها گفت که ارام باشند- چون هر دو به شدت از دیدن او وحشت کردند- و ادامه داد که می خواهد با نیک صحبت کند.

نیک وهنک به دیدن پروفوسور گیت رفتند تا او را مجاب کنند که مومیایی را به جای امن تری ببرد ولی او اصلا متوجه عمق فاجعه نبود. در این میان مونرو با نیک تماس گرفت و جریان آمدن الکساندر را گفت والکساندر پشت تلفن به نیک گفت که می خواهد او را ببیند.

سباستین به شدت شکنجه می شد.

جولیت به دیدن وو رفت و به او گفت که چندی پیش او نیز در وضعیت وو بوده است و چیز هایی میدیده که معنی آن را نمی فهمیده است. او به وو گفت که باید ترس خود را بریزد و اهمتی ندهد که آیا آنچه دیده واقعی بوده است یا نه.

نیک به دیدن الکساندر رفات. او گفت که می داند نیک در جستجوی کارل هارمن است و تاکید کرد که آنها با کارهای بیاتی پائولی موافق نیستند ولی معمولا سر راه آنها نیز قرار نمی گیرند. او به نیک گفت که کارل هارمن با کشتن آن نگهبان زیاده روی کرده است و برای همین انجمن می خواهد او را متوقف کند و این امر خطیر به عهده نیک است. سپس به او گفت که انجمن می داند او امشب دوباره به آنجا خواهد رفت زیرا کارل هارمن برای کمک با آنها تماس گرفته. او به نیک گفت که باید کارل هارمن را بکشدو بعد که نیک گفت: می گی من بکشمش؟ الکساندر پاسخ داد: تو یک گریمی. این کارته و اعلام داشت که باید به هواپیمایش برسد.

کارل هارمن به سراغ دکتر گیت رفت.

نیک حرف های الکساندر را باور نکرد و به هنک گفت که چک کند که او از کی آمده و کی برمیگردد.

سباستین زیر شکنجه شدید گفته بود که آنها را کجا پیاده کرده است. ویکتور به همراه هوندیگر ها آنجا پیاده شدندن و در حالی که هوا را بو می کشیدند به دنبال آنود وارد جنگل شدند.

شان که متوجه جواب ندادن سباستین شده بود به مایزنر زنگ زدو گفت هرچ هسریعتر از آنجا بروند. و گفت که خود را به زوریخ برسانند.

نیک و هنک به خانه دکتر گیت رفتند و متوجه شدند که کارل هارمن او را گرفته است. علاوه بر این تماسی از مرکز با آنها گرفته شد که نشن می داد الکساندر چندین روز است که آنجاست.

آنها به دانشگاه رفتند.

الکساندر با مونرو و روزالی تماس گرفت.

در اتاق پژوهش مومیایی کارل هارمن ووگ کرد و به دکتر گیت حمله کرد. نیک و هنک سر رسیدند و نیک با آنوبیس خشمگین درگیر شد. و او را بازداشت کردند. در این میانه مومیایی ناپدید شد.

نیک جلوی ماشین الکساندر را که در پشت دانشگاه بود گرفت و به او گفت که باید از هم اول قصدش را افشا می کرده است. الکساندر به او گفت که ممکن بوده او موافقت نکند و او در ک نمی کند چقدر این مسئله مهم است. و به او تذکر داد که اینبار نمی تواند جلوی او را بگیرد. نیک هم گفت که جلوی او را نخواهد گرفت.

مونرو، روزالی و السکیاندر به افتخار جد آنوبیسشان ووگ کردند و مومیایی را به آتش کشیدندو هنک معتقد بود: خیلی تاثیر بر انگیزه البته به جز اون بخشش که کمک کردیم یک مومیایی 3000 ساله رو بدزدن و بسوزونن!

وو از بیمارستان مرخص شد.

وسن ها[]

هوندیگر

هگزن بیست

آنوبیس

بلوت باد

فوکس باو

فلشتروی

دقت بیشتر[]

ساخت و پخش[]

فیلم برداری این قسمت 6 ژانویه 2015 فیلم برداری شد. هفته اول سال میلادی 2015

در داستان[]

الکساندر به طور خصوصی با مونرو روزالی صحبت کرد .

وو هنوز درگیر آسوانگی بود که در قسمت عزیز مامان دیده بود.

ریزه کاری[]

این اولین قسمتی بود که نقل قول در یک صفحه تیره نوشته شد.

هنک در حین بررسی نوشت ها در تریلر به یک نوشته تحت عنوان تونگسکا برخورد کرد که مربوط به انفجار توگسکا می باشد.

یکی از هوندیگر هایی که در جنگل ید در نقش کایل در قسمت طلوع ماه بد نیر بازی کرده است.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :15 شماره فصل:3


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
مونرو سالیس ویر میشل
درو وو رجی لی
آدلیند شید کلیر کافی
روزالی کالورت بری ترنر

شخصیت بازیگر
ورا گیتس آنا دودک
ویکتور آلکسیس دیزوف
سباستین کریستین لجادک
فرانکو رابرت بلانچ

موجود شخصیت
آنوبیس کارل هارمن
بلوت باد مونرو
فوکس باو روزالی کالورت
نیم زابر بیست شان رینارد
هگزن بیست آدلیند شید
دایانا رینارد شید
فلشتروی آلکساندر
هوندیگر ورات
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند ورات
تریلر خانواده های سلطنتی
ادویه فروشی انجمن وسن
جبهه مقاومت
Advertisement