ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Wrong 2 این نوشته کامل شده است
این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید.
مرده ناسپاس
301 u D

کد

301

نقل قول

پسری که مرگ پدرخوانده اش بود

نویسندگان

جیم کاف و دیوید گرین والت

کارگردان

روبرتو باربا

قسمت بعد

عوارض پس زامبی شدگی

قسمت قبل

شب بخیر،گریم عزیز

مرده ناسپاس[]

قسمت مرده ناسپاس قسمت اول از فصل سوم و قسمت چهل و پنجم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 3 آبان 1392معادل با تاریخ میلادی 25 اکتبر 2913 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

جریان اندکی قبل از گیر افتادن نیک شروع شد. شان رینارد تصمیم گرفت اریک را دنبال کند. مونرو و روزالی در پاسخ به فریاد های جولیت که نباید نیک را آنجا بگذارند گفتند که نمی توانند بیشتر آنجا بمانند. مردم به خلسه رفته، روی سقف کاپوت و اطراف ماشین بودند. آنها به راه افتادند.

شان رینارد ، اریک را تا کانتینر دنبال کرد. اریک در واقع می رفت تا نیک را چک کند ولی شان تنها متوجه شد که او داخل یک کانتینر می رود.

گرچه مونرو و روزالی و جولیت توانستند از شر زامبی ها خلاص شوند ولی مونرو کنترل ماشین را از دست داد و داخل یک چاله افتادند. نهایتا تصمیم گرفتند تا پیاده شوند و به روی بلند ترین کانتینر بروند.

شان تصمیم گرفت نزدیک تر شود. در حالی که با آمادگی کامل و سلاح به دست جلو می رفت متوجه شد که آنها دارند آنجا را ترک می کنند و بارون سامدی در مورد فرستادن چیزی با هواپیما صحبت می کند. شان بازگشت تا به سمت کانتنر برود و سر و گوشی آنجا آب دهد ولی نا غافل یکی از زامبی ها رویش پرید  و اسلحه اش از دستش افتاد.یکی دیگر هم از سوی دیگر به او حمله کرد. حالا او بود و زامبی بی اعصاب بدون سلاح .

زامبی ها راه بالا آمدن از کانتینر را پیدا کرده بودند. مونرو ، روزالی و جولیت وحشتزده به انبوه زامبی هایی که تلاش داشتند به آنها برسند نگاه می کردند و بعد از رسیدن اولین زامبی به سقف کانتینری که آنها رویش ایستاده بودند، مونرو با پرتاب کردن او به پایین روش رویایرویی با آنها را انتخاب کرد.

شان هنوز درگیر آن دو نفری بود که در کانتینر ها بودند.

هر دو گروه شان در این سو و مونرو رزوالی و جولیت در سوی دیگر بی رحمانه با زامبی ها درگیر بودند و آنها را می زدند. دو تا زامبی ها شان را گوشه ای گیر آوردند.یکی دستان شان را گرفت و دیگری قصد خفه کردن او را داشت. شان هیچ راه فراری نداشت.

وو در حال کار بود که با صدای جفت پا پریدن هنک به خودش آمد. هنک که از ایستادن دوباره روی پایش بسیار شادمان بود از وو پرسید که خبری در شهر هست یا نه. وو گفت که تمام افراد خرابکار را گرفته و داخل درمانگاه زندان برده و به آنها آرام بخش تزریق کرده اند. هنک متوجه شد که کاپیتان نیست و وو نیز نمی دانست او کجاست که گوشی هنک زنگ زد. صدای وحشتزده جولیت از آن سو هنک را متعجب کرد هنک: منم جولیت: کمک لارم داریم! با مونرو و روزالی ام باید عجله کنی! اون یارو که بردی مغازه(عطارى) رو یادته؟اون خوبه ولی یه عالمه از همونا دارن بهمون حمله می کنن. وی همچنین گفت که در محوطه کانتینر ها هستند و نیک گم شده است و بعد یکی از زامبی ها پایش را گرفت و جولیت برای آزاد کردن خودش مجبور شد تمام تلاشش را بکند و این امر باعث شد گوشی از دستش بیفتد. هنک از جا جست و به وو گفت هر چه نیرو دارد به محوطه کانتینر ها بفرستند.

درگیری همچنان ادامه داشت. هرچه زامبی ها را از بالای کانتینر ها پرتاب می کردند آنها دوباره بیشتر و بیشتر هجوم می آوردند.

زامبی ها دست بردار نبودند سرانجام شان تحملش تمام شد و ووگ کرد. با این ووگ قدرتش چند برابر شد و بعد با آن دو به راستی درگیر شد.

در واپسین لحظات نا امیدی هنک با گروه زیادی از پلیس ها سر رسید و آنها با لشکر زامبی ها  درگیر شدند. هنک در آن میانه پر التهاب با نیک تماس گرفت.

شان با زامبی ها درگیر بود و آنها را بی رحمانه می زد که صدای گوشی تلفن را شنید بلاخره با پرتاب یکی از آنها به آن سوی کانتینر گوشی نیک را از زیر جعبه ها یافت و  آن را برداشت.با دیدن نام هنک روی گوشی تلفن را جواب داد و با بی صبری پرسید: هنک کجایی؟ هنک از شنیدن صدای او بسیار متعجب شد و پرسید: کاپیتان نیک پیش شماست؟ شان در حالی که کرواتش را در می آورد گفت: نه برادرم بردش. هنک با حیرت پرسید: برادرتون؟ شان متوجه کمبود زمان بود و به او گفت: فعلا وقت نداریم کجای محوطه کانتینرها هستی؟ و بعد از آنکه شنید آنها در مرکز آنجا هستند . اسلحه اش را برداشت و گفت: دارم میام.

پس از اینکه کمی از شلوغی کاسته شد مونرو ، روزالی و جولیت از کانتینر پایین پریدند در این لحظه شان رسید و به آنها گفت: سوار ماشین بشین. جولیت داد زد: ما بدون نیک نمی ریم. شان توضیح داد :برادرم رو تا یک کانتنر تعقیب کردم و گوشی نیک اونجا بود اونا می خوان نیک رو  از کشور خارج کنن. بجنبنید سوار شین و آنها در حالی که از شنیدن این حرف خون در رگهایشان منجمد شده بود سوار ماشین شدند.

شان گفت که به احتمال زیاد آنها نیک را به حالت مرگ انداخته اند  وی را با کاغذ بازی مناسب به خارج از کشور خواهند برد. مونرو پرسید: پس این بارون برای برادرتون کار می کنه. شان تصدیق کرد و توضیح داد: احتمالا تمام اینکار ها رو کردن که ما رو از خواسته اصلیشون دور کنن. جولیت با لحنی اندوهناک گفت: نیک. و بعد روزالی گفت از آنجایی که نیک یک گریم است فکر نمی کند  او مانند بقیه به این بیماری واکنش نشان دهد. زیرا گریم ها موجودات معمولی نیستند.

کراشیر مورتل فرمان داد که نیک را با تابوت سوار هواپیما کنند. هنک با نیروی انتظامی فرودگاه تماس گرفت و گفت که جلوی پرواز های خصوصی را بگیرند.

ماموران انتظامی هوایپیما را متوقف کردند ولی هردو پس از چند لحظه به خلسه افول رفتند.

استفانیا قلب خانم پش را بیرون آورده بود. قلب هنوز می تپید و وی قلب را داخل جعبه شش گوشی گذاشت و موم خاصی را بر روی در جعبه چکاند. سپس گفت که با آدلیند تماس بگیرند.

دیر رسیدند. هواپیما پیش روی آنها از زمین بلند شد و رفت.

شان بلافاصله تصمیم گرفت از آن سو نیک را نجات دهد . جولیت سیلی محکمی به شان زد  و گفت: خانواده تو مسئول اینکارن بهتره نیک رو برگردونی. شان به او توضیح داد: من تمام تلاشم رو می کنم که نیک رو از دسترس خانواده ام دور نگه دارم ولی نمی تونم اون هواپیما رو نگه دارم. وو با هنک تماس گرفت که تمام این خل و چل ها را گرفته اند و داخل یک کانتینر انداخته اند. هنک به آنها گفت که به زودی پادزهر را برا او خواهد فرستاد.

هنک به روزالی گفت که تا جایی که امکان دارد پادزهر بسازد. جولیت فریاد زد: نیک چی؟!شان به آنها گفت که او از آن طرف نیک را نجات خواهد داد .

بارون سامدی در هواپیما نشسته بود و با آرامش سیگارش را می کشید که صدایی از تابوت به گوشش رسید. کسی در حال ضربه زدن بود.معلوم بود نیک داخل آن بیدار است.

آدلیند با دیدن جسد پر از خون با شکم شکافته شده خانم پش حال بدی پیدا کرد. استفانیا به او یک چاقو داد و گفت که برای شروع تشریفات آلایش باید دست ها پاها و چشم های او را بیرون بیاورد. واضح بود که آدلیند از اینکار خوش  نمی آید.

301 Secound doze

ضربات نیک ادامه داشت تا به جایی که اثر ضربات از آن سو دیده می شد. بارون سامدی که از آنچه می دید جاخورده بود محض اطمینان جلو رفت. در این لحظه نیک در تابوت فلزی را شکست و بیرون جست کراشیر مورتل دوباره به صورت او تف کرد. نیک برای لحظه ای آرام شد. کراشیر مورتل که از کار خود راضی بود پشتش را به او کرد و رفت .تمام مخاط سبز رنگ جذب پوست نیک  شد و بعد دوباره از جا جست و به کراشیر مورتل حمله کرد.و دعوا شروع شد.نیک با کرشیر مروتل در

گیر بود که خلبان آمد تا اوضاع را بررسی کند ونیک با هردوی آنها در گیر شد. دعوا به اتاق خلبان کشیده شد وهواپیما به حالت سقوط رفت.

آدلیند کار نفرت انگیزش را تمام کرد. سپس بی آنکه فرصت تمیز کردن خودش را داشته باشد راهی پیاده روی در جنگل شدند. میان دشتی پر از گل های شقایق رسیدند. استفانیا در جعبه را برداشت و به آسمان پرتاب کرد. در جعبه با نیرویی جادویی اندکی در آسمان گشت و بعد روی زمین افتاد. استفانیا توضیح داد که از آنجا باید شروع کرد. آدلیند که در جریان نبود پرسید برای چی؟ استفانیا با لبخندی گفت: تا ببینیم پذیرفته می شی یا نه. و بیل عجیبی را به دست او داد تا با آن زمین را بکند.

هواپیما داشت سقوط می کرد. کراشیر مورتل سر نیک فریاد زد: از من اطاعت کن من اربابت هستم. نیک اندکی به او نگاه کرد و متوقف شد  و کراشیر مورتل دوباره فریاد زد: از من اطاعت کن من اربابت هستم ولی نیک او را زد و آنها در میان جنگل سقوط کردند.

مونرو می گفت که باید به سرعت به وین بروند و نیک را نجات دهند. ولی روزالی می گفت که آنها در مورد خانواده های سلطنتی حرف می زنند کسی نمی تواند با آنها طرف شود. مونرو به رینارد اعتماد نداشت . علاوه بر این آنها نمی توانستند به همه زامبی ها پادزهر تزریق کنند زیرا بعضی ها قبل از اینکار می مردند. فکری به ذهن روزالی رسید که کاری بکنند که دارو قابل استنشاق باشد.

شان خشمگین به رابطش در وین زنگ زد و گفت که به مایزنر زنگ بزند تا کار را تمام کند رابطش وحشتزده گفت: می دونی اینکار چه عواقبی داره؟ شان گفت: باید قبل از اینکه اینکار رو بکنه فکرش رو می کرد . هنک وارد اتاق شد و شان گوشی را قطع کرد .

هنک گفت که طبق اطلاعات پرواز برادر شان در آن هواپیما نیست و تنها خلبان کمک خلبان بارون سامدی و یک جسد به نام... شان رینارد گفت: تامس شیراک این هویت جعلیه نیکه. هنک گفت که یکی باید به دنبال نیک برود ولی شان گفت که او از اینجا کار را پیگری می کند. کاملا واضح بود که هنک نیز به گفته های او اعتماد ندارد.

هواپیما سقوط کرده بود ولی نیک از آن جان سالم به درد برد. او از هواپیما پیاده شد و به راه افتاد. حالش اصلا خوب به نظر نمی آمد.

جولیت روزالی و مونرو با پادزهر پیش وو برگشتند و پس از باز کردن در کانتینر شیشه های دارو را در کانتینر زامبی ها شکستند.

گوشی روی میز هنک زنگ زد و هنک متوجه شد هواپیمای نیک سقوط کرده است. شان درحال توصیه به مایزنر در مورد عدم انجام کار در فرودگاه و دوری از هرگونه آسیب جنبی بود که هنک وارد شد و خبر را به او داد. شان نیز از این خبر جا خورد.

نیک در جنگل سرگردان بود که صداهایی را از دور دست شنید که وی را به یک بار کنار جاده هدایت کرد.

افراد داخل کاتنتینر حالشان خوب شد که هنک به مونرو زنگ زد و جریان سقوط هواپیما را گفت. آنها همگی به سوی آدرس به راه افتادند.

پس از رسیدن به صحنه سقوط هواپیما و مشاهده آثار به جا مانده ،شان و هنک بلافاصله متوجه شدند که نیک هزاران بار قدرتمند و وحشی تر شده و دارد برای خودش آزاد می چرخد. نبود جسد وی در هواپیما و قر شدگی های روی تابوت آنها را به این نتیجه رساند. آنها با پلیس مرکز تماس گرفتند تا با رد گیری آشوب های احتمالی منطقه بتوانند نیک را پیدا کنند.

301 zombie nick

نیک وارد بار شد. برخلاف بقیه زامبی شده ها او به هر کسی که می دید حمله نمی کرد. ولی معلوم بود حسابی عصبی است و حالش سرجایش نیست. مردی او را اذیت کرد و با او درگیر شد و یک جنگ واقعی داخل بار به راه افتاد.

جولیت مونرو و روالی با فولکس مونرو به سر صحنه سقوط هواپیما رسیدند. شان به آنها گفت که نیک احتمالا زنده مانده ولی الان دیگر خودش نیست. هنک گفت که از ٩١١ تماس گرفته اند که در یک بار دعوا شده و ظاهرا خیلی ها دارند صدمه می بینند.

نیک پس از زدن همه از آنجا رفت در نتیجه گروه پس از وی به آنجا رسید. روزالی گفت که چیزی در مورد نیک متفاوت شده است. آنها وارد شدند ولی نیک رفته بود. مونرو گفت که طی مدتی که با نیک زندگی می کرده بوی او را به خوبی در خاطر دارد و می تواند رد او را بگیرد. هنک و مونرو به دنبال نیک رفتند و شان پیش جولیت و روزالی ماند. تا با پلیس هایی که در راه بودند صحبت کند.

301 Adlind

گودالی که آدلیند می کند به اندازه کافی عمیق شد. سپس او دستها و پاها و آن جعبه را داخل خاک گذاشت و رویش را پوشاند. تمام گل ها تا شعاع 4 متری خشک شد و بعد روحی از داخل خاک بیرون آمد و آدلیند را نوازش کرد. و استفانیا گفت: او پذیرفته شده است و حالا می توانند کار را ادامه دهند .آدلیند می باسیت تمام گل های خشک شده را جمع کند.

مونرو و هنک نیک را دنبال می کردند و نیک جایی نزدیک به یک خانه صدای حرف زدن شنید. و به سوی آنجا دوید.

وسن ها[]

کراشر مورتل

بلوت باد

فوکس باو

نيم زابربيست

دقت بیشتر[]

آخر قسمت با نوشته : "this ain't over yet "تمام شد که به معنای این "ماجرا هنوز تموم نشده است."

ریزه کاری[]

نام این قسمت از عنوان مرده سپاسگذار گرفته شد.

نقطه ای که به گفته هنک هواپیما سقوط کرد با باری که نیک در آن دعوا نمود حدود 100 کیلومتر( 65 مایل )داشت. این فاصله کمی کمتر از فاصله تهران تا قم می باشد. نیک این فاصله را در زمانی بسیار کمتر از آنچه انتظار می رود کسی با پای پیاده بپیماید، پیمود.

تصاویر[]

تصاویر پشت صحنه[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :1 شماره فصل:3


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
مونرو سالیس ویر میشل
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
آدلیند شید کلیر کافی
روزالی کالورت بری ترنر
درو وو رجی لی

شخصیت بازیگر
استفانیا وودووو پوپسکو شهره آغداشلو
بارون سامدی رگ ای کاتی
اریک رینارد جیمز فراین
سبساتین کریستین لجادک
فرانکو رابرت بلانچ

موجود شخصیت
بلوت باد مونرو
فوکس باو رزوالی کالورت
نیم زابر بیست شان رینارد
کراشیر مورتل بارون سامدی
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند خانواده های سلطنتی
جنگل
Advertisement