ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Wrong 2 این نوشته کامل شده است
این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید.
جوجه تیغی
204 quill

کد

204

نقل قول

پیک مرگ

نویسندگان

دیوید سمکینز

کارگردان

دیوید استرایتون

قسمت بعد

چوپان خوب

قسمت قبل

طلوع ماه بد

نام انگلیسی

Quill

جوجه تیغی[]

قسمت جوجه تیغی قسمت چهارم از فصل دوم و قسمت بیست و ششم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 13 شهریور 1391معادل با تاریخ میلادی 3 سپتامبر 2012 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

مامور جنگل بانی پشت چراغ قرمز ایستاد که ماشینی با شدت از پشت به او زد. او پیاده شد تا ببیند مشکل چیست ولی بلافاصله متوجه شد که راننده مشکل جدی دارد. روی بدنش و صورتش تاول ها وحشتناکی بود و به سمت او هجوم برد. جنگل بان که یک وسن جوجه تیغی شکل بود برای دفاع از خود ووگ کرد وخارهایش به دست راننده مهاجم فرو رفت. مهاجم فرار کرد و با کله داخل یک دفتر پرسید .

نیک در یک اغذیه فروشی با هنک در مورد گریم شدن و سایر موارد توضیح می داد. هنک از او پرسید که وسن ها چطور او را تشخیص می دهند؟ نیک گفت که اطلاعی ندارد. فقط می داند که آنها هنگامی که او می بیندشان حسش می کنند. هنک در مورد اینکه امکان دارد باز هم وسن ببیند پرسید ونیک گفت که معلوم نیست چه خواهد شد.

جولیت به مونرو زنگ زد و از او پرسید که او و نیک وضعشان چگونه بوده است ومونرو به او گفت که آندو بسیار شاد بوده اند.

نیک و هنک برای گرفتن مردی که با جنگلبان درگیر شده بود وارد اداره شدند. آنها در طبقه بالا یک راینیگن عصبانی را پیدا کردند که بی توجه به سلاح های آنها حمله کرد. هنک و نیک او را کشتند وبعد نیک متوجه شد که زخم ها با ووگ از بین نرفتند و فهمید مشکلی در این صحنه وجود دارد.

رایان گیلکو، افسر جنگلبانی صحنه را برای آنها توضیح داد و گفت که نمی داند چرا یک دفعه یارو به وی حمله کرد. هنک از وی پرسید آیا چیز عجیبی در رفتار و صورت وی ندیده است؟ وی با حیرت گفت:یعنی غیر از صورت تاول زده و فریاد نابه هنجار وی؟ سپس نیک به او گفت که می تواند برود.

گیلکو برای صحبت با افسر پلیس  که مسئول نوشتن گزارش بود رفت وبعد یک دفعه پیشنهاد کرد که بروند یک نوشیدنی بخورند. حرفی که افسر زن اصلا از آن خوشش نیامد.

نیک به کاپیتان رینارد توضیح داد که طرف هیچ ماده مخدری جز ایپوبروفن  تو خونش نبوده. معلوم شد مرد برای یک شرکت نرم افزاری کار می کند و متاهل است. پس از خروج آنها از دفتر شان، سباستین رابط وی در دربار سلطنتی به وی خبر داد که خانواده برای گرفتن کلید یک نفر دیگر را فرستاده که ظاهرا طرف نوکلاوی است. ولی او نمی داند که اسم طرف چیست.

نیک به خانه مونرو رفت. مونرو در مورد تماس جولیت به نیک گفت و نیک هم در مورد هنک. مونرو از شنیدن جریان هنک واقعا شوکه شد. نیک به او توضیح داد که می بایست اینکار را می کرد و گرنه هنک دیوانه می شد.

جولیت در خانه بود. در یخچال را باز کرد تا چیزی بردارد وبعد به یاد تعمیر کار یخچال افتاد . در این میان نیک سر رسید. جولیت متوجه شد که نیک همه چیز را در مورد او می داند و بعد به نیک گفت که به خاطر اینکه او را به یاد نمی آورد واقعا ناراحت است.

شان، فرانکو را دنبال پیدا کردن هویت نوکلاوی فرستاد.

روزالی وارد مغازه شدو متوجه شد که گربه قفسش را شکسته و به سقف چسبیده است. و به روزالی حمله کرد. روزالی گربه را بیرون انداخت و در این لحظه مونرو سر رسید و متوجه شد که چه اتفاقی افتاد است و. صدای تصادف آمد و واضح بود که گربه زیر ماشین رفته است. مونرو با لبخند شیرین به روزالی گفت که خوب است که او صدمه ندیده و بعد به او پشنهاد کرد که به پیک نیک بروند. البته کلی حرف زد تا خود روزالی متوجه درخواست او شد. چون ظاهرا مونرو نمی توانست خواسته اش را به آسانی بیان کند.

جولیت با دیدن لحافی که باد برای وی آورده بود به یاد او افتاد.

شان پس از حرف کیمورا در حال مطالعه حادثه مرگ پدر ومادر نیک بود که فرانکو داخل آمد او گفت که کسی که دنبالش می گردند اصلا وجود خارجی نداردو یک راننده تاکسی و ماشینش چند دقیقه پس از ورود او به پرتلند گم شده اند. و دارند دنبال آن می گردند.

هارپر با هنک تماس گرفت که باید به کالبد شکافی بروند. رینارد به سراغ آنها آمد و پس از رد وبدل کردن چند کلمه در مورد جولیت به آنها گفت که یک مرد فراری سفید پوست در شهر است و یک تاکسی دزده است . مواظب خود باشند.

در حالی که مورنو و رزوالی به پیک نیک رفته بودند، گیلکو از آن سو هر لحظه حالش بدتر می د و تاول هایی روی صورت و دستش پدید آمده بود.

هارپر به آنها توضیح داد که بیماری شبیه به ایبولا است ولی ایبولا نیست و بعد برای اطمینان از آنها نمونه خون گرفت . هنک گفت که ممکن است این بیماری مربوط به راینیگن بودن طرف بوده باشد و احتمالا همین دلیل حمله وی به دیگران بوده است. سوار ماشین شدند و رفتند. نوکلاوی با تاکسی اش آنها را دنبال می کرد.

باد به خانه جولیت آمده بود و بعد که فهمید جولیت در بیمارستان بوده-کلی حرف بی رط- نگران وی شد و بعد از دهنش پرید که نیک گریم است. در و.اقع او فکر می کرد که جولیت جریان گریم بودن را می داند وبعدش متوجه شد که جولیت نمی داند خواست قضیه را ماست مالی کند- بدتر از پیش- و بعد بلافاصله خانه نیک را ترک کرد.

نیک و هنک از هم جدا شدند. نیک به سراغ تریلر رفت و هنک در مورد زن استنسون تحقیق کرد. نیک متوجه شد که بیماری فلووس پستالانژیا نام دارد و نحوه انتقال آن از وسن به وسن است. سپس متوجه شد که این بیماری از طریق خوک انتقال می یابدو یافته های هنک نیز این موضوع را تایید کرد.

وو به خانه استنسون رفته بود که زن وی با چاقو به او حمله کرد. وو او را کشت.

مونرو و روزالی در مورد صحبت کردن بودند که گیلکو با آن زخم های ناجورش از لای درختان بیرون آمد و به آنها حمله کرد مونرو با سبد پیک نیک مادربزرگش او را زد و آندو فرار کردند.

وو از اتفاق پیش امده به شدت ناراحت بود و گفت که راهی جز کشتن او نداشته است. به نیک و هنک خبر دادند که در پارک جنگلی یک مورد حمله مشابه رخ داده سات.

مونرو و روزالی به مغازه باز گشتند و در حال صحبت با هم بودند که رفتار روزالی عجیب شد. در این میان نیک به او زنگ زد و در مورد فلووس پستالانژیا پرسید. مونرو در حال توضیح نشانه های بیماری بود که متوجه شد روزالی دقیقا همین مشخصات را دارد و بعد رد زخم را روی گردن او دید و متوجه شد که او فلووس پستالانژیا گرفته است. در آخرین درجات هشیاری او با کمک هم توانستند کتاب را بیابند و بعد روزالی از هوش رفت و مونرو می بایست دارو را درست کند. او روزالی را روی تخت گذاشت . او نشنید که روزالی می گفت باید اول او را ببندد.

نیک و هنک گیلکو را یافتند ولی او پیش از از حمله از هوش رفت.

مونرو دارو را درست کرد که نیک و هنک وارد شدند. و گیلکو را آوردند. هنک که گیج شده بود: مونرو وسنه؟ مونرو در حال درست کردن محلول گفت: آره بلوت بادم سلام هنک! و بعد روزالی از پنجره فرار کرد و هنک گقت: روزالی هم؟ بنا شد نیک دنبال او برود.

مونرو و هنک گیلکو را درمان کردند و نیک به کوچه پشت مغازه رفت و به روزالی گفت که برگردد و در دست روزالی یک قیچی بزرگ بود. او رو به نیک ووگ کرد وکاملا معلوم بود که او را نمی شناسد. نیک به روی او اسلحه کشید ولی از مقابل ضربه روزالی جا خالی داد و قیچی را از دست او در آورد و او را زد و بیهوش کرد. سپس به مغازه برگرداند. مونرو با خشم فریاد زد: نیک لازم نبود که بکشیش! نیک گفت : اون بیهوشه دارو رو بیار.

چند ساعت بعد همه خوب شدند . و مونرو جریان جنگل و ویلدر من ها را اعتراف کرد و از هنک به خاطر ترساندنش عذر خواست و سر وقت روزالی رفت. نوکلاوی از پنجره بالای مغازه آنها را نظاره گر بود.

وسن ها[]

بلوت باد

راینیگن

فوکس باو

نوکلاوی

نیم زابر بیست

اشتان گبر

دقت بیشتر[]

ریزه کاری[]

نوکلاوی اصلا صحبت نکرد

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :4 شماره فصل:2


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین رسل هورنزبی
شان رنارد ساشا رویتز
درو وو رجی لی
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
مونرو سالیس ویر میشل
روزالی کالورت بری ترنر

شخصیت بازیگر
هارپر شارون زاکس
باد وورستر دنی برونو
رایان گیلکو کوئین شینیک

موجود شخصیت
اشتان گبر رایان گیلکو
راینیگن مهاجم اولیه
آیزبیبر باد وورستر
بلوت باد مونرو
فوکس باو روزالی کالورت
نوکلاوی فرستاده خانواده سلطنتی
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند خانواده سلطنتی
تریلر
ادویه فروشی
Advertisement