ویکی Grimm
Advertisement
ویکی Grimm
Wrong 2 این نوشته کامل شده است
این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید.
طلوع ماه بد
203 bad moon raisnig

کد

203

نقل قول

پیرزن در جنگل

نویسنده

ریچارد هاتمن

کارگردان

دیوید سالمون

قسمت بعد

جوجه تیغی

قسمت قبل

بوسه

نام انگلیسی

Bad Moon Rising

طلوع ماه بد[]

قسمت طلوع ماه بد قسمت سوم از فصل دوم و قسمت بیست و پنجم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 6 شهریور 1391معادل با تاریخ میلادی 27 آگوست 2012 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

پدر ودختری در حال صحبت با هم بودند. دختر گفت که برای مشاوره تحصیلی قرار دارد و  رفت که بخوابد.

نیک لپ تاپ پر از تصویر خودش و جولیت را نزد دوست دخترش برد. ولی جولیت به هیچ وجه وی را به یاد نمی آورد. او گربه ها سگ ها و خیلی از جزئیات دیگر را به یاد می آورد ولی نیک به کلی پاک شده بود. او نمی دانست که و نیک با هم زندگی می کنند. برای همین یه نیک گفت خیلی خسته است نیک لپ تاپ را نزد او گذاشت و از آنجا رفت.

دو وسن در اتاق دختر منتظرش بودند. آنها او  را دزدیدند.

دکتر با نیک صحبت کردو گفت باید صبور باشد. حال جولیت خوب است . کمی طول می کشد تا به یاد بیاورد. جولیت نیز با تمام وجود سعی می کرد نیک را به یاد بیاورد.

وسن ها دختر را از عقب ماشین بیرون کشیدند و او را در یک چاه آویزان کردند تا آرام شود.

هنک پیش یک روانپزشک رفته بود و در مورد چیزی که دیده بود صحبت کرد. ولی بعد ناگهان صحنه تغییر آن مرد را به یاد آورد و به روانشانس حمله کرد و بعد سریع از آنجا رفت.

نیک ،مونرو را به بیمارستان برد .مونرو می گفت که اگر جولیت او را به یاد نمی آورد چطور ممکن است که مونرو را بشناسد در این لحظه وارد اتاق جولیت شدند و جولیت مونرو را صدا کرد. معلوم بود که او کاملا مونرو را به یاد می آورد. قرار شد مونرو آنجا بماند تا با جولیت صحبت کند.

وسن ها ،کارلی را از داخل چاه بیرون کشیدند و به او گفتند که پدرش مایه شرمساری آنها است که او و مادرش را از آنها دور کرده است و آنها می خواهند او را به گله برگردانند.

شان رینارد در مورد قتل کاترین شید پرسید ونیک گفت که خانه وی پر از ریشه ودارو بوده و تعداد زیادی آینه هم در خانه اش وجود داشته است. سپس گفت که دخترش آدلیند شید همزمان با همین موضوع از آنجا رفته است. بنابراین بنا شد که آدلیند را پیدا کنند.

سر میز کار، هنک به نیک گفت که می خواهد از کارش استعفا کند چون توهماتش دارد هر دو آنها را به خطر می اندازد. نیک که می دانست جریان چیست تصمیم گرفت قضیه را به او بگوید در این میان وو سر رسید و به هنک گفت که یکی از دوستان وی با نام جرارد کمپفر برای دیدنش آمده است. جرارد کمپفر پدر همان دختری بود که وسن ها او را دزدیدند. وی به هنک گفت که کارلی ناپدید شده. از رفتار کارلی بعید بود که اینکار را بکند و گفت که می داند اتفاقی برای او رخ داده است. چون پیش مشاور نرفته و تلفنش را هم خانه جا گذاشته است. وی اضافه کرد که با همه دوست هایش تماس گرفته است ولی هیچ کس خبری از او ندارد. نیک از او پرسید که آیا دخترش عضو دار و دسته ای نبوده است؟ جرارد پاسخ داد: نه اون هیچ وقت خودش رو تو دردسر نمی انداخت و بعد از شدت غم و هیجان ووگ کرد و به شکل یکی از همان وسن هایی در آمد که دخترش را دزدیده بودند. نیک وی را دید ولی او آنقدر درگیر اندوهش بود که نیک را ندید.

نیک با مونرو تماس گرفت و آندو متوجه شدند که با کایول هایی طرفند که می خواهند مراسم اسوراسیون را پیاده کنند. آنها کایوتل مونث جوان را به مکان باورری می برند . آنها این عمل را در اولین طلوع ماه کامل پس از 17 سالگی کایول ماده انجام می دهند.از دیدگاه طرز تفکر قبیله ای کایول ها ترک گله نابخشودنی ترین کار است. پیش از ترک تریلر، مونرو به نیک گفت که به نظر می رسد مشکلی در ارتباط با جولیت وجود دارد. آن هم این است که غیر عادی است که همه چیز جر نیک در حافظه او وجود دارد.

نیک پیش هنک و جرارد بازگشت . در فاصله ای که هنک رفت تا قهوه بیاورد. نیک به او گفت که می داند او یک کایول است وخودش هم یک گریم است. اولین سوال جرارد این بود: هنک می دونه؟ نیک پاسخ منفی داد و بعد از او پرسید که ممکن است گم شدن دخترش به اسوراسیون مرتبط باشد؟

او گفت که این مربوط به خانواده لیزا است و آنها الان در تگزاس مستقرند ولی بعد یک لحظه به فکر فرو رفت. هنک بازگشت و او در مورد اینکه خانواده زنش از اینکه او آنها را برده خشمگین بوده اند  صحبت کرد. هنک نام پدر بزرگ کارلی را که هیدن واکر بود در کامپیوتر وارد کرد و بعد گفت که آنها در پرتلند ساکن اند.

هنک و نیک به جایی که هیدن کار میکرد رفتند. یک تعمیرگاه بود. جلوی در یک موتورسیکلت خفن قرار داشت. آنها با مسئول کارگاه صحبت کردند وآدرس وی را گرفتند. یکی از تعمیرکار ها از دار ودسته هیدن بود و آنها را دید.

نیک و هنک به خانه هیدن رفتند و در وان خانه اش تعداد زیادی جسد به بو آمده حیوان دیدند. سپس چشم هنک به آگهی اجاره یک ملک افتاد و با نیک تصمیم گرفتند به آنجا بروند.

کایول ها کارلی را در آب شستند و مجبورش کردند لباس جدیدی بپوشد. موتور سوار نزد آنها آمد و جریان را گفت.

جرارد در ماشین متوجه شد که آنها جسد حیوانات را پیدا کرده اند: بوش رو حس میکنم. بلاخره به مزرعه رسیدند. 5  مرد در حال گوش دادن به موزیک راک و کباب کردن یک خوک روی آتش بودند . قرار شد جرارد در ماشین بماند. نیک و هنک پیاده شدند و با هیدن صحبت کردند او گفت که از کارلی بیخبر است و خیلی ناراحت شده که او گم شده است. جرارد پیاده شد و فریاد زد: تو اونو گرفتی و بعد به دنبال دخترش وارد ساختمان شد. هنک دنبال او رفت. نیک با مردها تنها ماند و هیدن پرسید که چطور آنجا را پیدا کرده اند.

در انبار جرارد محل اسوراسیون را پیدا کرد وخیلی نبوغ لازم نبود که هنک هم نفهمد آنها قصد انجام چه کاری را دارند. جرارد رفت و با هیدن درگیر شد و نیک و هنک متوجه شدند طناب داخل چاه تکان می خورد. وسن ها جرارد را گرفتند و به سمت نیک و هنک و کارلی شلیک کردند. نیک هنک و کارلی وارد انبار شدند.

کارلی وحشتزده بود و می خواست فرار کند. او به هنک گفت که آنها پدرش را خواهند کشت و بعد به دنبال او خواهد آمد. هنک او را گرفته بود .چشمان کارلی ووگ مقطعی کرد و خود را از دست هنک بیرون کشید و بعد نیک او را گرفت. کارلی در کمتر از یک ثانیه متوجه شد که خطر تنها بیرون از انبار نیست و خواست از دست نیک فرار کند.و فریاد زد: نذار منو بکشه اون می خواد منو بکشه. نیک پشت سر هم تکرار می کرد که قصد ندارد به او صدمه بزندو هنک که از این رفتار گیج شده بود کارلی را گرفت و گفت: کارلی اون دوست منه و کارلی از شدت ترس ووگ کامل کرد و هنک را هل داد.

واکنش هنک فوری بود. سلاحش را بیرون کشید که او را بکشد ولی نیک بین او و کارلی قرار گرفت و به او گفت که او کارلی است و ناچار اعتراف کرد که همه چیز هایی که دیده است واقعیت دارد ولی این کارلی است. و کارلی که بر خود مسلط شده بود به شکل انسان در آمد. هنک ناباورانه به او چشم دوخت و سلاحش را پایین آورد.

هیدن تصمیم گرفت وارد شود و پلیس ها را بکشد. البته مثل یک وسن.

هنک هنوز باور نمی کرد که نیک آنچه او دیده است را دیده باشد. و نیک به او گفت که خیلی بیشتر از آنچه او دیده است وی آنها را می بیند. هنک گفت :پس تو هم دیوونه ای! نیک جواب داد: منم اول همین  فکر رو می کردم ولی فهیمیدم قضیه پیچیده تر از این حرفاست. کارلی  از هنک عذرخواهی کرد و بعد گفت که فکر کرده نیک می خواهد او را بکشد. هنک گفت چرا؟ کارلی گفت :چون اون یک گریمه، این کارشونه. هنک رو به نیک گرد: یه چی؟  نیک گفت: گریم... یه جور مشکل خانوادگیه ببین بعدا در موردش مفصل حرف می زنیم ولی الان باید بهم اعتماد کنی. هیدن فریاد زد که می خواهد داخل بیاید.

نیک به هنک گفت او از نظر بدنی بر آنها ارجحیت دارد ولی نمی داند که نیک یک گریم است و این دست آنها را جلو می اندازد.

وی وارد شد و نیک به او گفت که بازداشت است. هیدن ووگ کرد و به هنک حمله کرد. هنک که اینبار کاملا آمادگی این صحنه را داشت محکم او را زد و او را بازداشت کردند. سپس نیک به کارلی گفت که جیغ بزند.

کارلی جیغ کشان از آنجا بیرون دوید و گفت که دارد آنها را می کشد. سایر کایول ها برای رسیدن به مهمانی ووگ کرده به داخل دویدند.یکی از آنها ماند که جرارد او را گاز گرفت و باو ی درگیر شد.

کایول ها زمانی فهمیدند که رو دست خوردند که یک گریم پشت سرشان با سلاح آنها را نشانه رفت. همگی به سرعت تسلیم شدند.

جرارد و کارلی حساب کایول بیرون را رسیدند و قضیه ختم بخیر شد.

در کلانتری پس از پر کزدن گزارش هنک از جرارد خیلی تشکر کرد که نزد وی آمده است و به نیک گفت امروز یکی از بهترین روز های عمرش بوده: چون ممکنه دیوونه باشم ولی حداقل می دونم تنها نیستم! از بیمارستان با نیک تماس گرفتند که جولیت مرخص شده است. نیک او را به خانه برد. جولیت به اتاقش رفت و نیک ماند و کاناپه و روز های سخت پیش رویش.

وسن ها[]

کایول

بلوت باد

نیم زابر بیست

دقت بیشتر[]

روزالی در این قسمت حضور نداشت و درموردش صحبتی نشد.

نیک توانست برای نخستین بار جریاتن وسن ها را به طور موفقیت آمیزی به یک انسان توضیح دهد.

ریزه کاری[]

شماره آپارتمان هیدن واکر 203 بود که معادل کد قسمت است.

کمپفر از لغت آلمانی مشابه به معنای جنگجو می آید.

این اولین قسمتی بود که کسی نمرد.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :3 شماره فصل:2


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رنارد ساشا رویتز
درو وو رجی لی
مونرو سالیس ویر میشل
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ

شخصیت بازیگر
جرارد کمپفر مارک پلگرینو
هیدن واکر جان پایبر فرگوشن
کارلی کمپفر مدی هادسون
{{{Cha9}}} {{{Aca9}}}
{{{Cha10}}} {{{Aca10}}}
{{{Cha11}}} {{{Aca11}}}

موجود شخصیت
کایول جرارد کمپفر
هالی کمپفر
هیدن واکر
تاد واکر
بلوت باد مونرو
گریم نیک برکارد
{{{w7}}} {{{Acw7}}}
{{{w8}}} {{{Acw8}}}
{{{w9}}} {{{Acw9}}}

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند
تریلر
Advertisement