این نوشته کامل شده است این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید. |
مرگ برمی خیزد | |
---|---|
کد |
221 |
نقل قول |
گادو |
نویسنده |
جیم کاف و دیوید گرین والت |
کارگردان |
استیون دپال |
قسمت بعد |
|
قسمت قبل |
|
نام انگلیسی |
مرگ بر می خیزد[]
قسمت مرگ برمی خیزد قسمت بیست ویکم از فصل دوم و قسمت چهل و سوم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 24 اردیبهشت 1392معادل با تاریخ میلادی 14 می 2013 از شبکه NBC پخش گردید.
داستان[]
آدلیند در خلوت خصوصی اریک رینارد بود که پدر اریک با وی تماس گرفت. آنچه آدلیند از صحبت وی با پدرش متوجه شد این بود که اتفاق مهمی قرار است بیفتد.
نیک جولیت را به خانه رساند و جولیت به وی گفت که فرداشب به خانه او بیاید تا با هم شام بخورند.
صبح روز بعد فرانکو و وو به خانه ای رفتند که به نظر می رسید در آن دعوا شده است روی زمین یک زن افتاده بود و مردی نیز مانند دیوانه ها به آنها حمله کرد. قیافه وی شبیه مرده ها بود و از بینی اش مخاط سبز رنگی بیرون ریخته بود. فرانکو وی را کشت زیرا به وو بی امان حمله می کرد.
استفانیا به دیدن آدلیند رفت و گفت که برای پس گرفتن نیروهای وی راهی پیدا کرده است که ناخوشایند و دردناک است. سپس آدلیند را مجبور کرد که یک نامه را که قرار داد واگذاری کودکش بود را امضا کند. خانم پش ورودی در اتاق آدلیند را می پایید.
پس از بررسی صحنه جرم نیک هم زیاد سر در نیاورد که مفهوم آنچه می بیند چیست. طرف کل خانه را به هم ریخته و داغان کرده است . به پلیس ها بی امان حمله کرده ولی زنی که وسط خانه افتاده کوچکترین اثری از زد و خورد نشان نمی دهد.
بیرون در نیک متوجه مرد سیاه پوستی شد که کلاه شاپوی بلندی با سر داشت و به یک عصا تیکه کرده بود و لب هایش تکان می خورد.
لیلی اوهرا نام مقتولی بود که در خانه پیدا کرده بودند. نفر دیگر هم ریچارد مولپس بود. آنها هیچ ارتباطی به هم نداشتند هر چند که سابقه دار بودند ولی جرم هایشان بسیار کم بود. و ناگهان هنک با تعجب گفت که گواهی فوت ریچارد مولپس به تاریخ سه روز پیش در بایگانی نیروی پلیس وجود دارد. نیک نیز از این موضوع بهت زده شد و پس از بررسی تصمیم گرفتند سری به پزشکی قانونی بزنند.
خانم پش آدلیند را گیر آورد و به او گفت که فکر خیانت به او به سرش نزند و به استفانیا هم اعتماد نکند سپس تهدیدش کرد که اگر کسی بفهمد او عضو سلطنتی خارج از خاندان باردار است ممکن است مرده اش بیشتر از زنده اش ارزش یابد و آنجا را ترک کرد.
هارپر به آنها گفت که معلوم نیست آن مایع سبز رنگ چیست و بعداز شنیدن موجود بودن گواهی مرگ وی به تاریخ 3 روز پیش به آنها گفت احتمالا یک نفر می خواسته در یک لحظه چند کار را با هم انجام دهد و آنها بر روی هویت اشتباهی کار می کنند.
جولیت نزد مونرو آمد و به او گفت تا آنچه که می خواسته پیش از بیهوشی او انجام دهد را نشانش ندهد از آنجا نمی رود اتفاقا باد هم آنجا بود او مخالفت اکید خود را اعلام داشت و بعد از اصرار مونرو گفت که بهتر است ووگ را در جایی انجام دهند که روزالی هم باشد. هر سه نفر راهی ادویه فروشی شدند.
نیک در بیمارستانی که گواهی مرگ مولپس را صادر کرده بود همان مرد با کلاه شاپوی بلند را دید. هنک میخواست بداند اگر این یارویی که آنها یافته اند همانی است که در هتل زندگی می کرده پس کی در سردخانه است؟ هیچکس. مرده آنجا نبود.
در ادویه فروشی مونرو به روزالی جریان ووگ را گفت و بعد تصمیم گرفت که جلوی جولیت ووگ کند ولی بعد روزالی جلوی او را گرفت و گفت: نه نه تو اول نباید انجام بدی و بعد به جولیت گفت: می دونی فوکس باو چیه؟
هارپر درحال کالبد شکافی لیلی اوهرا بود ولی پیش از آنکه با کارد سینه او را بشکافد لیلی اوهرا از مرگ برخاست. و نشست. هارپر فریاد زد و عقب پرید.
روزالی به جولیت گفت که هرچیزی که اکنون می بیند خود اوست.اکنون او در مورد وسن ها می داند و مونرو در مورد ووگ
گفته و او می خواهد ووگ کند. جولیت که بی طاقت شده بود گفت: انجامش بده. رزوالی نفس عمیقی کشید و بعد به جولیت گفت: این یک فوکس باوست و ووگ کرد. جولیت خود را عقب کشید و چند لحظه بی هیچ کلام یا واکنشی به روزالی خیره شد. مونرو و باد مانند کسانی که احساس می کنند با کوچکترین حرکتی بمبی منفجر می شود به جولیت چشم دوختند. ناگهان جولیت گفت: وای خدا جون و به سرعت از مغازه بیرون رفت. باد ، مونرو و روزالی نام او را صدا زدند. مونرو خواست دنبال جولیت برود ولی روزالی که صورتش را میان دستهایش پنهان کرده بود گفت بهتره به نیک زنگ بزنیم. باد وحشتزده می گفت: باید یک کاری بکینم می دونستم اینطوری می شه... در میان وحشت آنها جولیت بازگشت. وی گفت: نمی دونم الان چی دیدم ولی این کاری که کردی ووگه و تو یک فوکس باوئی و بعد به مونرو گفت: تو چی تو هم فوکس باوئی؟ از رفتار آنها فهمید که مونرو فوکس باو نیست. و بعد مونرو گفت که او یک بلوت باد است. و خواست ووگ کند ولی روزالی پیشنهاد کرد که اول باد ووگ کند. باد دستپاچه شد و گفت: من آماده ووگ نیستم اصلا نمی دونستم قراره ووگ کنم نمی شه که آدم یکهو ووگ کنه و از شدت فشار عصبی بی آنکه بفهمد ووگ کرد. دهان جولیت از آنچه می دید وا ماند و بعد باد فهمید که بی موقع ووگ کرده و کلی خجالت کشید.
جولیت رو به مونر کرد و متوجه بود که احتمالا مونرو موجود ناجوری است که اول بقیه ووگ کرده اند. مونرو از او دور ایستاد .به او گفت که به وی اعتماد کند و ووگ کرد. جولیت از وی ترسید. ولی بعد همه چیز را قبول کرد. او فکر می کرد نیک وسن است بعد که همه با دستپاچگی گفتند که او یک گریم است .فکر کرد که گریم ها هم ووگ دارند ولی پس از آنکه فهمید نیک فقط می تواند ووگ را ببیند و خود ووگ ندارد اندکی تعمل کرد و بعد پرسید: نوشیدنی دارید؟
وو در کلانتری جریان از مرگ برخاستن لیلی اوهرا را برای آن دو تعریف کرد و آنها به بیمارستان رفتند. با این حال زمانی که آنها رسیدند تخت خالی بود از دوربین های امنیتی مشخص شد که مردی با کلاه شاپوی بلند زن را دزدیده است.
خانم پش جریان باردار بودن آدلیند را بدون نام بردن از او به سباستین گفت و از او درخواست کرد تا یک ملاقات خصوصی با اریک رینارد ترتیب دهد.
سباستین نیز این موضوع را به شان گفت.
مرد با کلاه بلند بر روی صورت قربانیان ماده ای سبز رنگ و لزج می پاشید که از طریق پوستشان جذب می شد و آنها را به حال مرگ میانداخت.
نیک در تریلر متوجه شد با یک کورشر مورتل طرف اند. این وسن که معمولا پیش از انقلاب ظاهر می شود، از رب النوع های وودو است که مردگان را به دنیای مرگ راه می دهند. وی موجب زامبی زدگی می شود.مونرو به نیک زنگ زد و از او خواست تا سری به ادویه فروشی بزند.
اریک رینارد به پرتلند آمد و با شان تماس گرفت تا به دیدن هم بروند. شان که حسابی جا خورده بود به رابطش در وین زنگ زد و گفت که برادرش در پرتلند است. رابط وی از این موضوع بی خبر بود.
کراشیر مورتل تمام افرادی را که مسموم کرده بود به یک کانتینر برد و آنجا زندانی کرد و گفت که فردا روز شماست.
در کلانتری نیک و هنک جریان کراشیر مورتل را به شان گفتند. نیک معتقد بود که یک چیزی این وسط می لنگد.
در وین سباستین رابط شان در دربار توانست چند پوشه حاوی مدارک انتقال جسد و کاغذ بازی های مربوط به آن را با نام : توماس شیراک و بدون عکس یا هویت مشابهی پیدا کند. او از آنها عکس گرفت و برای شان فرستاد.
در ادویه فروشی نیک از شنیدن جریان ووگ امروز پیش روی جولیت بسیار حیرت کرد. آنها نحوه کارشان را توضیح دادند و اضافه کردند که جولیت خیلی بهتر از هنک با قضیه کنار آمد . سپس به نیک گفتند که به نقطه ای رسیده که یا جولیت او را می پذیرد و یا نمی تواند اینکار را بکند. نیک می خواست به خانه جولیت برود.
جولیت منتظر نیک بود و کلی استرس داشت. وضعیتی که نیک نیز پس از در زدن و باز شدن در توسط جولیت به آن اعتراف کرد. نیک به او گفت که جریان امروز ادویه فروشی را شنیده است و پرسید: آیا حالش خوب است؟ و منتظر واکنش جولیت شد. جولیت که دسته گل نیک را در دست داشت گفت: چطوره اینا رو بذاریم تو آب قبل از اینکه ووگ کنن! و داخل خانه رفت. نیک که اصلا انتظار شنیدن چنین چیزی ر ا نداشت با لبخندی که حاکی از تعجب بود وارد خانه شد.
اریک رینارد در اتاق هتل در حال مقایسه وین و پرتلند و اظهار نظر در مورد نام این شهر پورت-بندر- و لند –خشکی- بود و می گفت که برای نام گذاری این شهر بسیار به خود زحمت داده اند! در این میان کراشیر مورتل سر رسید واضح بود که آن دو هم را می شناسند زیرا شاهزاده با خوش رویی او را پذیرفت.
وسن ها[]
نیم زابر بیست
دقت بیشتر[]
خانم پش گفت که بچه آدلیند حدود 7 ماهه است.
ریزه کاری[]
هارپر در کالبد شکافی ذکر کرد که شماره پرونده 221 و 222 است که اشاره به دو قسمت آخر سریال و کد های آن دارد.
تصاویر[]
ویدیو ها ، نماشا[]
شناسنامه قسمت | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
شناسنامه قسمت
شماره قسمت :21 شماره فصل:2
|