ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
در معرض خطر
219 endagered

کد

219

نقل قول اولیه

خواهر و برادر

نویسندگان

اسپیرو اسکانتوس

کارگردان

دیوید استراتون

قسمت بعد

بوسه موسای

قسمت قبل

ولکنالیس

نام انگلیسی

Endangered

در معرض خطر[]

قسمت در معرض خطر قسمت دوم از فصل نوزدهم و قسمت چهل و یکم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 11 اردیبهشت 1391معادل با تاریخ میلادی 30 آوریل 2013 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

نیک در تلاش بود بفهمد اجدادش چه چیزی را پنهان کرده اند ولی حتی با زیر و رو کردن تمام کتابهایش به هیچ نتیجه ای نرسید.

نگهبان یک مزرعه با موجودی که در شب می درخشید رو برو شد که گاوی را کشته و شکم آن را پاره کرده بود. وی رفت تا سلاحش را بردارد و به موجود شلیک کند که موجود شبرنگ او را هل داد. مرد به کناره نوک تیز ماشینش خورد و مرد. موجود شبرنگ آبی که وحشت کرده بود از آنجا گریخت و در حین گریختن دستش به سیم خاردار های محافظ گیر کرد و تکه ای از پوستش کنده شد.

روزالی و مونرو با هم در مورد والدین مونرو صحبت می کردند که نیک وارد شد. وی پس از چند لحظه فهمید که در زمان اشتباهی وارد شده است و با شرمندگی فراوان از آنجا رفت. مونرو و روزالی قرارشان را به شب بعد در خانه روزالی موکول کردند.

نیک خجالت زده از مونرو عذرخواهی کرد سپس جریان نقشه و کلید را به مونرو گفت. مونرو پس از دیدن نقشه بی توجه به حرف های نیک از اتاق بیرون دوید و به نیک گفت که این نقشه را می شناسد. معلوم شد یکی از اجداد مونرو در کار گیتی

219 maps

نگاری بوده و تعداد زیادی از نقشه های آن زمان از وی به مونرو به ارث رسیده است. او یک نقشه از جنگل سیاه را در آورد و گفت که احتمالا نقشه های دیگر مکان دقیق همین مکان را نشان می دهنند. مونرو جریان کلید ها را پرسید ونیک آن را توضیح داد. مونرو از وی پرسید: 6 تا کلید دیگه دست کیه؟ نیک گمان می کرد کسی را می شناسد که این موضوع را بداند.

جولیت اولین باری که به نیک ابراز علاقه کرده بود را به یاد آورد.

زن حامله ای بر روی پشته ای علوفه خواب بود. موجود شبرنگ نزدیک او آمد و گوشت را به او داد. وی با ولع شروع به خوردن گوشت کرد وبعد متوجه شد که شوهرش زخمی شده است.

صبح روز بعد مرد محبور شد برای بدست آوردن یک ماشین دیگر دوباره زنش را تنها بگذارد.

نیک در دفتر شان منتظر او بود . شان به محض ورود فهمید که قضیه ارتباطی به کار ندارد. نیک گفت که می داند 7 کلید وجود دارد و مربوط به چیست. می خواهد بداند بقیه کلید ها دست چه کسی هستند؟ شان گفت: 4 از اونها دست خانواده های سلطنتی ان، 1 رو تو داری پس یعنی 2 دیگه هنوز معلوم نیست کجا هستن. اجداد تو که تصمیم گرفتن به خانواده های سلطنتی نارو بزنن حس کردن باید اینکار رو بکنن. ولی یکی بعد از شکنجه های مهیبی که تحمل کرد به 6 تای دیگه خیانت کرد. نیک از فهمیدن این مضوع که یکی از اجدادش توسط اجداد شان شکنجه شده است خوشحال نشده بود ادامه داد: چطور اون 4 تا رو بدست آوردن؟ شان گفت که خونریزی زیادی اتفاق افتاد ولی 600 سال طول کشید تا 3 تای دیگه رو بدست آوردند. شان نیز اطلاعی از آنچه در این گنج است نداشت ولی در مورد افسانه هایی که پیرامون این وسیله وجود داشت با نیک  صحبت کرد. راز جادوگری، زندگی جاوید، شمشیر حضرت محمد(ص) و میخ ها وصلیب مسیح .

شان به نیک گفت که در حال حاضر اساسی ترین کار این است که دست خانواده اش به کلید او نرسد.

سپس نیک متوجه شد که خانواده شان دلخوشی از او ندارند و بعد شان از او پرسید که ایا به وی اعتماد دارد؟ نیک سربسته جواب داد: احتمالا همونقدر که شما به من اعتماد دارید.

در این میانه وو وارد شد و خبر یک قتل و یک مورد دیده شدن آدم فضایی را داد.

سر صحنه مزرعه دار می گفت که مردی درخشان را دیده است . آن موجود 6 تا از گاو ها ویکی از افرادش را کشته است. ولی برای گوشت گاو را نکشته. نیک و وو زمین وی را دنبال کردند و روی سیم خاردار اثری از پوستی شبیه به مارمولک پیدا کردند.

پس از پرس و جو و تحقیقات می خواستند به کلانتری برگردند که مردی سر رسید او که متخصص بشقاب پرنده بود و در جستجوی آدم فضایی ها با یک کانتینر بزرگ سفر می کرد با نیک و وو صحبت کرد. و مشتاق بود بداند آیا عکسی از این جانور گرفته شده؟ یا می توانند او را توصیف کنند. هر چند که آندو وی را از سر خود باز کردند.

219 Gluen volk

مرد درخشان  وسط خیابان ایستاده بود و یک ماشین از ترس وی با کناره جاده تصادف کرد و او ماشین و زن را دزدید.

مرد راننده ماشین را که بیهوش بود به انباری که زنش در آنجا بود برد. زن وحشتزده از مردش پرسید که چه کرده است؟ مرد گفت که چاره ای نداشته آنها ماشین لازم داشته انند. او زنش  را که هنوز نگران راننده بود بلند کرد و برد. در رفتار هر دو آنها خستگی و نگرانی شدیدی موج می زد.

219 nick harper

در پزشکی قانونی هارپر به نیک نشان داد که تکه پوستی که آورده اند در آب و تاریکی می درخشد. نیک حیرتزده گفت: لطفا بگو که این هیچ ربطی به شیطان نداره! هارپر خندید و گفت که این یک آنزیم شب تابی دارد که در بعضی از موجودات هست.ولی نمی داند مربوط به چه جانوری است.

زن وشوهر با ماشین از جاده فرعی می رفتند که زن دردش گرفت. آنها نمی توانستند بیش از آن ادامه دهند. معلوم بود کودک به زودی به دنیا خواهد آمد. مرد کلبه متروکه ای را پیدا کرد و او را داخل خانه گذاشت و رفت تا باز هم برای او غذا بیاورد.

جولیت به خانه مونرو رفت و به او گفت که همه چیز را درمورد عکسی که او نیک هم را درآغوش گرفته بودند را به یاد می آورد و پیش از واکنش مونرو وارد خانه او شد.

راننده را پیدا کرده بودند. زن در مورد موجودی که دیده بود گفت و توصیفاتش مطابق با مزرعه دار بود. نیک از وو خواست تا ببیند در کشور آیا باز هم دام های قطع عضو شده وجود دارد یا خیر.

مونرو با جولیت صحبت کرد. جولیت تمام احساس عمیقی که به نیک داشت را بار دیگر در خود حس می کرد ولی می ترسید که بعد از کاری که او با نیک کرده است نیک دیگر او را دوست نداشته باشد. مونرو گفت که از دیدگاه او نیک که ذره نشان نداده که علاقه اش به او کم شده باشد. سپس به جولیت گفت که باید به نیک بگوید ولی جولیت گفت هنوز باید صبر کرد وبعد از مونرو پرسید: می شه یک کمک دیگه بهم بکنی؟ مونرو صندلی اش را جلو کشید و با تمام آمادگی اش گفت: تو جون بخواه و جولیت گفت: می شه بهم بگی گریم چیه؟

مونرو به فکر فرو رفت. می خواست جملات کلیدی بعدی  را با دقت انتخاب کند و بعد گفت: گریم کسی است که عمق تاریکی را می بیند. جولیت به یاد می آورد نیک چنین چیزی را به او گفته است. ولی مونرو توضیح بیشتری نداد.

وو کشف کرد که گاو های قطع عضو شده در سراسر کشور هستند ولی الگوی آنها الگوی حرکت از لینکلن در ایالت نبرسکا به سمت پرتلند است. و با گذشت هر روز از دو هفته پیش تعداد گاو ها بیشتر شده است.

219 raubcondor

مرد متخصص بشقاب پرنده به مکانی رسید که زن و شوهر پیش از آن آنجا بودند. او یک سلاح در دست داشت و تلفنش زنگ زد وپشت تلفن به او گفتند خانواده سه نفره برای آنها مهم است. و مرد به شکل یک راب کوندور ووگ کرد.

نیک در تریلر متوجه شد احتمالا با موجودی به نام گلوئن ولک طرف است. وو در این میانه زنگ زد و به نیک گفت که چیزی که از گاو ها برداشته شده تخمدان بوده است.

روزالی از شنیدن اینکه هنوز گلوئن ولک وجود دارد هیجان زده بود او می گفت که این گونه به دلیل پوستشان آنقدر شکار شده اند که نسلشان منقرض شده است. به نظر می رسید وسن ها معتقدند آنها شانس می آورند و بعد با هیجان از نیک پرسید که آیا یکی از آنها را دیده است؟ نیک پاسخ منفی داد و جریان گاو ها را گفت. روزالی لحظه ای جا خورد و بعد کتابی را آورد و گفت: یکی دیگه از اونها وجود داره و حامله است. نیک که اصلا انتظار شنیدن چنین چیزی را نداشت پرسید: چی؟ روزالی گفت که ماده گلوئن ولک در طی دوران بارداری باید تخمدان گاو مصرف کند. نیک تازه متوجه شد که جریان چیست. و بعد تعداد گاو ها یی که کشته شده بودند را گفت و روزالی با حیرت ابراز کرد: 27 تا؟ جدا؟ پس هر لحظه ممکنه فارغ بشه. مونرو در این میان وارد شد و دید آندو سر کتاب هستند و فهمید که قرار شام به هم خورده است. هر سه تصمیم گرفتند تا به دنبال گلوئن ولک ها بروند.زیرا به نظر می رسید آنها مسیرشان همچنان به سمت شمال غرب ادامه دارد.

راب کوندور نیز به دنبال گلوئن ولک ها بود.

هر سه در مسیر فرعی که احتمال می دادند او آنجا باشد به راه افتادند.در میان راه به تریلر متخصص بشقاب پرنده رسیدند و آن را بازرسی کردند. کاشف به عمل آمد که متخصص بشقاب پرنده در واقع شکارچی وسن هاست. آنها را کشته و پوستشان را می کند واز ماده ای به نام "پوستت را حفظ کن" استفاده می کند تا بتواند پوست آنها را بفروشد.وی گلوله هایی را با آن مواد پر کرده و با شلیک گلوله وسن را کشته ولی  تا مدتی جسد وسن به حال ووگ کامل می ماند. البته این امر همیشگی نیست و او می بایست طی 8 ساعت پوست آنها را بکند. مونرو ورزالی حسابی از اینکار لجشان در آمد.

آنها به راهشان ادامه دادند و توانستند خانه را پیدا کنند.

راب کوندور به مرد گلوئن ولک تیر اندازی کرد ولی تیرش خطا رفت و گلوئن ولک موفق شد فرار کند.

219 pragnent GluenVolk in home

نیک، مونرو و روزالی در اتاق را باز کردند و متوجه شدند گلوئن ولک حامله در خانه تنهاست. او که به شدت از دیدن آنها وحشت کرده بود فکر میکرد آنها شوهرش را کشته اند. نیک که وحشت او را می دید همان نزدیک در روی زمین نشست تا نشان دهد آنها قصد حمله ندارند. مونرو روزالی نیز به وی نزدیک نشدند. زن پرسید که با شوهرش چه کار کرده اند و نیک گفت که او باید به آنها بگوید شوهرش کجاست . زن گلوئن ولک ووگ کرد . مونرو و روزالی با حیرت وسنی که برای نخستین بار گلوئن ولک می بیند دهانشان باز ماند و بعد گلوئن ولک نیک را دید و وحشتزده به او گفت که از وی فاصله بگیرد ودرد زایمانش شروع شد. روزالی بلافاصله فهمید که او دارد وضع حمل می کند. آنها به گلوئن ولک نزدیک شدند تا در دنیا آوردن بچه اش به وی کمک کنند. نیک برای آوردن جعبه کمک های اولیه از داخل ماشین رفت و مونرو سر گلوئن ولک را که از شدت ترس می گفت نمی تواند موفق شود را گرفت تا بتواند هنگام نشستن به او تکیه کند. و روزالی تلاش کرد تا بچه را به دنیا بیاورد.

219 All

مرد گلوئن ولک دید که نیک با عجله به داخل خانه دوید. وارد شد و پرسید چه خبره؟ هیچ کس توجه چندانی به او نشان نداد. روزالی خیلی جدی گفت که بچه دارد دنیا می آید و مونرو جایش را با او عوض کرد تا زن به شوهرش تکیه کند و نیک نیز در این میانه به روزالی کمک می کرد که بلاخره بچه دنیا آمد. وی ازهمان لحظه اول می درخشید. کودک دختر بود. ولی پیش از آنکه آنها بتوانند از دنیا آمدن کودک لذت ببرند. سر کله متخصص بشقاب پرنده پیدا شد که با سلاح آنها را نشانه رفته بود. ولی گفت که فقط آن سه نفر را میخواهد. گلوئن ولک مرد ووگ کرد و فریاد زد. مونرو نیز ووگ کرد وغرش کرد. مرد گفت: احمق نباشین و روزالی برخاست و با نفرت گفت: من چی ؟ من چقدر می ارزم ؟و ویگ کرد. مرد با لبخندی طمع کارانه گفت: بیشتر از یک بلوت باد و بعد نیک با خشم گفت: گریم چطور؟ راب کوندور جا خورد و مونرو فرصت حمله به او را بدست آورد و بعد نیک با همان گلوله ها به وی شلیک کرد.

219 End

آنها گلوئن ولک ها را که می خواستند نزد سایر اقوامشان به آلاسکا بروند با ماشین راهی کردند و جسد ووگ کامل راب

کوندور را هم برای پلیس گذاشتند

نیروی ویژه پلیس فقط یک نظر او را در ووگ کامل دیدند و وی از ووگ کامل در آمد.

وسن ها[]

راب کندر

بلوت باد

فوکس باو

نیم زابر بیست

گلوئن ولک

دقت بیشتر[]

هنک گریفین و آدلیند شید در این قسمت حضور نداشتند.

شان به نیک گقت که خانواده های سلطنتی 4 تا کلید را دارند. نیک یکی و دوتا ی دیگر هنوز ناشناخته است.

ریزه کاری[]

این اولین نوزاد وسنی بود که در فیلم حضور یافت.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :19 شماره فصل:2


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
شان رینارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتن بتسی تالوچ
روزالی کالورت بری ترنر
مونرو سالیس ویر میشل
درو وو رجی لی

شخصیت بازیگر
وینسنت اریک تید
جاکلین ارین وی
هارپر شارون زاکس

موجود شخصیت
راب کوندور متخصص بشقاب پرنده
بلوت باد مونرو
فوکس باو روزالی کالورت
گلوئن ولک وینسنت
جاکلین
بچه دنیا آمده

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند
تریلر
ادویه فروشی
Advertisement