ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
موهایت را پایین بینداز
Let down your hair 107

کد قسمت

107

نقل قول

راپونزل

نویسندگان

سارا گلد فینگر
نارن شانکر

تهیه کننده

هالی دیل

قسمت بعد

بازی غول

قسمت قبل

سه گرگ بد

نام انگلیسی

Let down your hair

موهایت را پایین بینداز[]

"موهايت را پايين بينداز" هفتمين قسمت از فصل ١ سریال گریم بوده که در تاریخ ٢٥ آذر ١٣٩٠ برابر ١٦ دسامبر ٢٠١١ از شبکه NBC آمريكا پخش گردید.

داستان[]

زن و شوهر جوانی برای گردش در جنگل رفته بودند که بی آنکه بفهمند وارد محدوده یک پرورش دهنده ماری جوانا شدند. وی آنها را گرفت و بعد از اینکه فهمید آنها پلیس نیستند می خواست آنها را بکشد که موجودی به او حمله کرد و او را کشت. زن و شوهر فرار کردند.

روز بعد نیک و هنک به سر صحنه رفتند و متوجه شدند که میلیون ها دلار ماری جوانا در آن اطراف کاشته شده و مسئول مبازره با مواد مخدر به آنها گفت این مقتول دلمر بلیک نام دارد و هر نوع خلافی که فکرش را بکنند مرتکب شده است. تنها چیزی که از اردو وی کم شده بود، غذا رختخواب و لباس بود.

مقتول توسط پیچیده شدن یک طناب کلفت به دور گردنش خفه شده و گردنش شکسته بود. نیک متوجه شد که روی یک درخت چند گلوله وجود داشت و موی بلندی را نیز پیدا کرد. ناگهان موجودی از پشت سرش دوید. نیک برای لحظه ای دختر بلوت بادی با موهای بسیار بلند را دید که در جنگل ناپدید شد.

زن و شوهر جوان چیزی ندیده بودند ولی گفتند که هرچه که بود جان آنها را نجات داده است.

در کلانتری به کاپیتان رینارد گفتند که این قتل نه می توانست کار مواد فروش ها باشد نه هیچ خلافکار دیگری. تنها کسی

107 blutbad in woods

چنین کاری را مرتکب می شود که گرسنه و سردش باشد.

دو برادر دالمر بلیک به کلانتری آمدند از وجناتشان خلافکاری می بارید. آنها تقاضا کردند می خواهند جسد برادرشان را ببینند.

پس از آن، آنها گفتند که اصلا برای آنها مهم نیست که برادرشان چه کار کرده است فقط مهم است که چه کسی وی را کشته است. از صحبت هایشان برداشت شد که آنها قصد ایجاد دردسر دارند و می خواهند خود قاتل برادرشان را بیابند.

نیک و هنک تلاش کردند با یافتن حکم معوقه آنها را مهار کنند. متاسفانه هیچ راهی برای مهار این دو وجود نداشت و گرچه هر دو سابقه داشتند ولی با برادرشان هم دست نبوند. در این لحظه وو به آنها گفت که دی ان ای مویی که پیدا کرده اند مربوط به هالی کلارک است که ٩ سال پیش در سن هفت سالگی ربوده شد و هیچ اثری از وی پیدا نکردند.

برادران بلیک سر وقت زن و شوهر جوان رفتند.

نیک به دیدن مونرو رفت و از او پرسید یک بلوت باد می تواند به تنهایی در جنگل ٩ سال زندگی کند؟ مونرو گفت:اگر مثل من نبود مسلما نه. بعد نیک جریان را توضیح داد. مونرو به او گفت که اگر بچه در آن سن گم شده باشد، الان یک بچه وحشی است.

و اضافه کرد که اگر کسی به یک بچه وسن نگوید که وسن شده است، او خود این را نمی فهمد و احتمالا دلیل اینکه از جنگل بیرون نیامده است همین است. او الان دارد بر طبق غریزه اش زندگی می کند.

نیک از او خواست که با وی بیاید تا دختر را بیابند .مونرو اول مخالفت کرد و بعد قرار شد فردا صبح به دنبال او بگردند.

باد وورستر به دو مرد دیگر می گفت که یک گریم دیده است. آنها حرف او را باور نمی کردند. اعتقاد آنها بر این بود که گریم ها اصلا وجود ندارند. و اگر کسی گریم ببیند زنده نمی ماند. آخر سر یکی از آنها گفت که ٥٠ دلار شرط می بندد که او دروغ می گوید و باد تصمیم گرفت که حرفش را اثبات کند.

برادران بلیک شوهر جوان را دزدیدند.

سه آیزبیبر در ماشین وحشتزده در فاصله معینی از خانه نیک نشسته بودند و به نیک که از ماشین پیاده می شد نگاه می کردند. باد وحشتزده گفت خودشه و همه با هم خم شدند تا گریم آنها را نبیند( امکان نداشت نیک از آن فاصله در تاریکی بتواند آنها را حتی وقتی خم نشده اند ببیند. علاوه بر این آنها سر چهارراه آن طرفی پارک کرده بودند)  آنها با وحشت حرکت کردند و با یک تیک آف به سرعت دور شدند. نیک حیرتزده به این حرکت نگاه کرد.

شب جولیت با نیک در مورد جریان پیدا شدن دخترک صحبت کرد.

روز بعد کاپیتان رینارد به آنها گفت که دارند یک زخم کهنه را باز می کنند و بسیار در این مورد مواظب باشند.

قرار شد هنک به خانه خانواده کلارک برود و نیک به جنگل.

نیک و مونرو به جنگل رفتند. در حین جستجو وارد قلمرو هالی کلارک شدند و او را دیدند. هالی از آنها گریخت و آنها به دنبال او دویدند.سر انجام هالی ایستاد و مونرو در فاصله مشخصی از وی. هالی رو به مونرو غرید و مونرو نیز همین کار را کرد.

107 rapozel tower

هالی فرار کرد. برای چند لحظه به نظر می رسید که آنها هالی کلارک را گم کرده اند ولی معلوم شد که جایی که او در آن پناه گرفته، خانه شکاری بر روی یک درخت بسیار بلند است.

هنک به دیدن خانم کلارک رفت و از او چند سوال پرسید. خانم کلارک گفت که یکی از همسایگانشان به نام اديسون وسایل چادر زنی می گرفته اند .

مونرو از درخت بالا رفت ونیک به دنبال او. در خانه را به آرامی باز کرد ودید که دختر از هوش رفته است. هنگامی که داشت زخم او را وارسی می کرد هالی به هوش آمد و غرش کرد.مونرو سعی کرد او را آرام کند و بعد بی آنکه حرکت تهدید آمیزی انجام دهد، پیشانی هالی را لمس کرد . معلوم بود که تب شدیدی دارد.

هنک و وو متوجه شدند که این آقای ادسون رفتار عجیبی در زمان ربوده شدن هالی کلارک مرتکب شده است. تصمیم گرفتند او را بررسی کنند.

نیک مقداری دارو روی زخم هالی گذاشت که هالی بار دیگر چشمانش را باز کرد و چشم غره ای به نیک رفت.نیک با او صحبت کرد ولی معلوم بود که او زبان انسان را به سختی می فهمد. با اینحال پس از مقداری صحبت و ووگ مونرو ، هالی توانست نام خود را بگوید و بی آنکه بخواهد تلاش دوباره ای بکند به آرامی دراز کشید.

برادران بلیک مردجوان را به شدت کتک زدند تا فهمیدند او کاری نکرده است و تصمیم گرفتند کشتن او را به بعد از بازگشت از جنگل موکول کنند.

هنک و وو به سراغ ادسون رفتند و عذر او را چک کردند. با اینحال یک چیزی در حرف های او عجیب بود. وی گفته بود که یک سگ وحشی پایش را در حین پیاده روی گاز گرفته است . ولی وی کیلومترها دورتر به بیمارستان رفته است. آنها او را با خود به کلانتری بردند.

نیک تصمیم گرفت برای آوردن کمک برود.چون گوشی آنجا آنتن نمی داد. قرار مونرو شد پیش هالی کلارک بماند.چشم نیک پیش از خروج  به اجاق سفری با نام ادسون افتاد.

پس از خروج او مونرو تصمیم گرفت برای هالی اندکی ریشه برداک بیاورد تا تبش را پیین بیاورد.

به محض ورود به محدوه آنتن دار، نیک با هنک تماس گرفت و گفت که هالی کلارک را زنده پیدا کرده است. وی همچنین به او گفت که برادران بلیک نیز همین اطرافند و درمورد اجاق مسافرتی هم گفت.

هنک گوشی را قطع کرد و به ادیسون که حالا در کلانتری بودند گفت که می داند او هالی را دزدیه است. واکنش او عجیب بود. وحشتزده گفت اون میخواست منو بکشه از من دورش کنید.

107 holly point

برادران بلیک مونرو و خانه را پیدا کردند. هنگامی که مونرو را با قاتل برادرشان اشتباه گرفته بودند نیک سر رسید و به آنها گفت که مونرو با اوست. ولی آن دو میخواستند هر دو نفر را بکشند که هالی یکی از قاتلان را کشت و نیک دیگری را با تیر زد.

هالی کلارک را تحویل خانواده اش دادند.

روز بعد او در کلانتری كسى كه در جنگل رهايش كرده بود را تشخیص داد و با دیدن او چشمانش ووگ کرد.

وسن ها[]

بلوت باد

آیزبیبر

دقت بیشتر[]

ریزه کاری

این نخستین قسمتی بود که در آن وسن جدیدی معرفی نشد.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :7 شماره فصل:1


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هونزبی
شان رینارد ساشا رویتز
درو وو رجی لی
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
مونرو سالیس ویر میشل

شخصیت بازیگر
باد وورستر دنی برونو
خانم کلارک کلودیا کریستین
جیمز ادیسون تد رونی

موجود شخصیت
بلوت باد مونرو
هالی کلارک
آیزبیبر باد وورستر
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند
جنگل
خانه نیک
خانه مونرو
Advertisement