ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
بگذارش به عهده سگ های آبی
Leaveittobeavers 119

کد

119

نقل قول

در دست اقدام

نویسنده

نوین دنشام

کارگردان

هالی دیل

قسمت بعد

تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردند

قسمت قبل

موش و گربه

نام انگلیسی

Leave It to Beavers

بگذارش به عهده سگ های آبی[]

این قسمت نوزدهم از فصل یک سریال گریم است که در تاریخ 8 اردیبهشت 1391 معادل با تاریخ میلادی27 آوریل 2012 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

119-crossbow

نیک بین سلاح های تریلر را نگاه می کند. سپس، او برخی از آنها را در میان یک جنگل حمل می کند، زمانی که مونرو، در شکل بلوتبادی خود، روی او می پرد تا نیک مهارت های گریمی اش بهتر شوند. پس از اینکه هر دو از زمین بلند شدند، نیک به مونرو سلاح ها را نشان می دهد. نیک می گوید او باید یاد بگیرد که چگونه از اسلحه ها مانند اجدادش استفاده کند چرا که نمی تواند به همه شلیک کند. به عنوان مثال، چند روز پیش، به یک دانشجوی ولگرد که در واقع اسکالنگک بود، اسپری فلفل زد. مونرو می گوید که اسکالنگک احتمالا از اسپری فلفل لذت برده. اول او کمان صلیبی را نشان می دهد، نیک می گوید که پیکان هایی که تو قرار دادی با سم پر شده است. مونرو سپس اشاره می کند که آنها در اصل برای گرفتن بلوتبادها طراحی شده بودند. نیک سپس با استفاده از شلیک کردن پیکان ها به هدف های پر شده با آب تمرین می کند، او تمام هدف ها را می زند. نیک سپس با کانابو هم همین کار را می کند.

شب هنگام در زیر یک پل رابرت گروزان با سالوادور بوترال دیدار داشت. او به بوترال گفت که دیگر به اخاذی تن نمی دهد  و همه چیز را به دادستان خواهد گفت . سالوادور بوترال به شکل غول در آمد و گروزان را که شکل یک آیزبیبر بود کشت. در این میان کارگر جوانی که او نیز آیزبیبر بود این صحنه را دید و به پلیس زنگ زد. مشکل این بود که پس از اعلام موقعیت خودش از شدت وحشت به وسیله هایی خورد که صدای آنها موجب شد قاتل نیز او را ببیند. با اینحال آیزبیبر جوان موفق به فرار شد.

جان آبلینگر، همان آیبزبیبری که نیک قبلا به در خانه اش رفته بود ("تارنتالا") در خواب بود که صدای ورود غریبه ای را شنید. و در زیر زمین متوجه شد که آرنولد روزرات آنجا پناه گرفته است و بعد گفت که چه  دیده است.ارنولد شاهد قتل رابرت بود.

نیک و هنک به سر صحنه رفتند. قاتل سر رابرت گروزان را در سیمان فرو کرده بود. آنها پس از بررسی موبایل او متوجه شدند که او ساعت 9 دیشب با شخصی با مخفف نام :س . ب ملاقات داشته است.

آنها موبایل شاهد را رد گیری کردند ومتوجه شدند که نام شاهد آرنولد روزرات است .به خانه اش رفتند ولی آنجا نبود. در همه جای خانه اسباب بازی ها قدیمی چوبی که به تازگی ساخته شده بودند به چشم می خورد که نیک چشمش به یک تابلو روی دیوار خانه افتاد که در آن باد وورستر و آن آیزبیبری که قبلا تهدید کرده بود در کنار آرنولد روزرات ایستاده بودند.

شب جولیت به نیک گفت که می خواهد مونرو را برای شام دعوت کند. نیک ابتدا گفت که او آدم تنهایی است و از جمع خوشش نمی آمد ولی ناچار شد که قول دهد با مونرو صحبت کند.

روز بعد مونرو از این پیشنهاد استقبال کرد . گرچه نیک به او گفت که بهتر است بگویند که وی مریض است. مونرو گفت که این کار زشتی است و او هرگز چنین کاری انجام نخواهد داد.نهایتا نیک نگرانی اش را بیان کرد که جولیت از آنها خواهد پرسید چطور با هم آشنا شده اند و بعد او چه جوابی می دهد؟ اینکه وی یک گریم است و مونرو یک بلوت باد و تصادفا هم را دیده اند... مونرو پیشنهاد کرد که دروغ بگویند و نیک گفت که سر یک داستان ساده توافق کرده همان را می گویند.

119 hasllich

معلوم شد که رابرت گروزان رئیس بزرگترین شرکت ساخت و ساز پرتلند، فردی قابل اطمینان و دوست داشتنی بوده است و تنها کسی که با وی مشکل داشته سالوادور بوترال است. در حین بازجویی از او معلوم شد که او شاهد دارد که حضور او را در ساعت قتل در یک کلوب شخصی تایید می کنند. ولی در حین حرف زدن وی ووگ کرد و به شکل غول در آمد ونیک را دید. نیک هم او را مشاهده کرد. پس از خروج نیک و هنک سالوادور بوترال به دو زیر دستش گفت : یک مشکلی داریم. یکیشون یک گریمه. دو شاهد او نیز به شکل غول ووگ کردند.

119 bud

نیک به دیدن باد رفت . پس از شنیدن چند مسئله ساده در مورد نفرت باد از مادر زنش و سفر خانواده اش به تریهوت برای دیدن وی و جریان کیک هویج نیک به او گفت که به دنبال آرنولد رزرات می گردد. باد گفت که مدتی است او را ندیده . نیک عکسی که از ووگ سالوادور بوترال را کشیده بود در آورد و به باد نشان داد گفت که میداند این چیست؟ باد با حالتی که گویی از عکس نیز می ترسد گفت: این یه هسلیشه. بعد توضیح داد که هسلیش ها پل ها را مال خود می دانند وهیچ کس حق ندارد تا پول آنها را نداده به پل ها دست بزند. نیک قضیه را گرفت. هسلیش ها از آیزبیبر ها که بیشتر شرکت های ساختمانی شهر را تشکیل می دهند اخاذی می کنند. باد گفت ممکن است بداند آرنولد کجا پنهان شده و نیک به او گفت که با وی تماس بگیرد.

شب مونرو به خانه نیک آمد . البته رفتارشان ابتدا کمی تصنعی بود زیرا سعی داشتند استرس خود را در مورد دروغ هایی که بعدا قرار است سر هم کنند پنهان نمایند. بخش اول کار خوب پیش رفت و جولیت گل های مونرو را برد تا در پارچ آب بگذارد.

بقیه شب را نیز تقربیا با صلح ( به جز تکه ای که مونرو خرابکاری کرد و نیک سعی کرد خرابکاری او را درست کند و جولیت مچ هر دویشان را گرفت ونهایتا مونرو بحث را به کل عوض کرد و به موضوع امنی مانند آشپزی برگرداند) طی شد.

باد به دیدن جان آبلینگر رفت و گفت که می داند ارنولد انجاست باید با وی صحبت کند.

باد به آرنولد گفت که می داند جریان چیست. و باید پیش پلیس برود. آرنولد وحشتزده گفت که حتی اگر از او محافظت کنند، بقیه آیزبیبر ها در خطرند ممکن است تعداد بیشتری را بکشند. ولی باد به او گفت که اوضاع مثل سابق نیست آنها تنها نیستند ونیک گفت... آرنولد پرسید که نیک کیست؟ و باد: نیک برکارد، بازرس نیک بر کارد -و از آنجا که آرنولد نشناخت -:همون گریمه. آرنولد وحشتزده گفت که او گریم را به نام کوچک صدا می کند؟ ایا عقلش ر از دست داده است؟ باد به او گفت نیک دشمن ما نیست. هسلیش ها دشمن ما هستند بعد گفت که می فهمد اینکه یک گریم طرف آنها باشد همه چیز تغییر خواهد کرد؟ و جان آبلینگر پیشنهاد کرد که موضوع در لاج مطرح شود. آرنولد با آن نیز مخالف بود ولی تصمیم بر این شد که یک جلسه اضطراری برگزار شود و همه نظر بدهند.

هسلیش ها نقشه می کشیدند که حساب گریم را برسند و تصمیم گرفتند با دروگر ها تماس بگیرندو از ظواهر امر بر می آمد که عموی سالوادور بوترال یک دروگر باشد.

جولیت توضیح داد که از مونرو خوشش آمده است و بعد باد با نیک تماس گرفت و جریان مجمع عمومی آیزبیبر ها را گفت و به او گفت که فردا شب آنجا حاضر باشد.

در شهر مانهایم، دروگری که قبلا گوشش را توسط شان رینارد از دست داده بود("قلبهای تنها") احضار شد و به او گفتند که جا و نام گریم را یافته اند. قرار شد او و یک دروگر دیگر با هم سروقت نیک بروند.

نیک به مکانی که باد گفته بود رفت و باد منتظرش  بود. باد گفت که جلسه در زیر زمین برگزار می شود و در میان راه  به او گفت که نمی خواهد به او بگوید که چه بگوید ولی با توضیحاتی که داد دقیقا همینکار را کرد.

لاج، مجمع جلسات اضطراری آیزبیبر ها مکانی بود که تعداد زیادی آیزبیبر آنجا حضور یافته بودند و همه با هم حرف می زدند. رئیس مجمع پیر مردی بود که بالای سکو ایستاده بود و مدام فریاد می زد: ساکت باشین!! دو نفر دست راست وچپ او نشسته بودند. یکی از زنی در حال بافت شال گردن بود و دیگری مردی بود که رو به جمعیت نگاه می کرد.

آیزبیبرها دو دسته بودند: گروهی که معتقد به ایستادن جلوی هسلیش ها بودند و گروهی که خو کردن به وضع موجود و عصبانی نکردن هسلیش ها را در دستور کارشان بود. در این لحظه مسئول انجمن باد را به روبرو سکو خواند تا مهمانش را معرفی کند.

119 lauge

همه آیزبیبر ها مشتاقانه به نیک چشم دوختند. نیک به آنها گفت که می داند آنها ترسیده اند وترسشان را نیز درک می کند ولی می توانند مشکل هسلیش ها را یکبار برای همیشه حل کنند. او یک پلیس است و یک گریم و از آنها محافظت خواهد کرد از آنها خواست که به آرنولد روزرات بگویند که خودش رامعرفی کند. همهمه در گرفت و دوباره موافقین و مخالفین در هم و برهم شروع به صحبت کردند. رئیس مجمع بار دیگر فریاد زد : ساکت! و گفت که راگیری می کنند. کسانی که موافق حضور شاهد نزد پلیس اند دست خود را بالا ببرند : 3 نفر و مخالفین بیشتر از 20 نفر. نیک که پاک امیدش را از دست داده بود به حرف های رئیس جلسه گوش کرد: از گریم تقاضا می کنیم که سر ما رو به خاطر مخالفت با در خواستش قطع نکنه. ما ذاتمون همینه.

نیک شکست خورده جلسه را ترک کرد و باد به دبنال او رفت و با لحنی شرمسارانه از او پوزش خواست و گفت که شجاعت در ذات آیزبیبر ها نیست ولی نیک به او گفت که وی حتی وقتی فهمیده که او یک گریم است باز هم برای او کادو آورده و در خانه اش را درست کرده. این یعنی او شجاع است و از تلاش او تشکر کرد.

دروگر ها به پرتلند رسیدند و سر قرار با سلوادور بوترال او را زدند.

در خانه ، باد و جان در مورد اینکه تنها شانسشان بر باد رفته است صحبت می کرند و آرنولد به سخنان آنها گوش می داد. باد گفت برای نخستین بار از آیزبیبر بودنش خجالت کشیده است.

در کلانتری شان رینارد از اینکه شاهد گم و گور شده حسابی عصبانی بود و بعد گفت که سعی کنند این یارو را هر جوری هست پیدا کنند. هنگامی که از دفتر او بیرون آمدند. نیک باد و جان را دید که به انتظار او ایستاده اندو به سمت آنها رفت و جریان را از آنها پرسید و بعد در کمال ناباوری آرنولد روزرات از پشت آنها در آمد و به نیک گفت که برای کمک آمده است.

دروگرها حسابی سالوادو بوترال را زدند و به او گفتند که جای گریم را بگوید و در این لحظه نیک با وی تماس گرفت  و گفت که به کلانتری بیاید. سالوادور بوترال گفت که خودش بیاید  و او را ببرد . پس از قطع کردن گوشی به دروگر ها گفت که زمان کار آنهاست.

نیک و هنک سالوادور بوترال را بازداشت کرده و با خود بردند. دروگر ها در ماشینی همان نزدیکی نیک را تشخیص دادند.

آرنولد روزرات، سالوادور بوترال را شناسایی کرد. پس از آن نیک به آنها گفت که بهتر است آرنولد مدتی آفتابی نشود و برای اینکه مطمئن شود جای او امن است خود آنها را به لاج که بنا بود آرنولد در آن مخفی شود می رساند.

در میان راه آنجا انها متوجه شدند که ماشینی دارد آنها را تعقیب می کند. پس از توقف در یک کارخانه متروکه نیک جان ،باد و آرنولد را به زیر زمین فرستاد و خود با دروگر ها درگیر شد. پس از یک مبارزه کوتاه، یک نفر به طور تصادفی سر دیگری را قطع می کند و سپس توسط نیک با یک تیر سمی به وی شلیک می شود.

نیک به مونرو که ویلون سل می نواخت زنگ زد و به او گفت که با خود یک بیل بیاورد. هنگامی که مونرو به آنجا رسید متوجه شد که دو دروگر دراز به دراز افتاده اند و خیلی از این کار نیک خوشش آمد. سپس آنها تصمیم گرفتند که برای فرستندگان این دروگر ها یک  پیام بفرستند.

نیک به سالوادور بوترال گفت که دوستانش رسما پوکیده اند.

119 gifts

هنگامی که نیک به خانه رسید، جولیت با قیافه نامفهومی آنجا ایستاده بود و بعد نیک را به داخل خانه برد. خانه پر از هدایای دستی وبد که آیزبیبر ها برای نیک فرستاده بودند.جولیت از این امر بسیار هیجان زده بود و میخواست بداند نیک چه کرده است.

در کافه ماینهایم فرستنده دروگر ها جعبه ای را دریافت کرد با یک یادداشت: دفعه بعد بهترین افرادت رو بفرست و سر دو دروگر داخل جعبه بود.

وسن ها[]

بلوت باد

آیزبیبر

هسلیش

دروگر

دقت بیشتر[]

لقب ایالت اورگن ایلالت متحده  سگ های آبی است و آیزبیبر ها برگردان دقیق کلمه بیبرز یا سگ های آبی می باشند.

نیک برای نخستین بار با نام کاملش خوانده شد: نیکلاس برکارد.

این نخستین گروه وسنی بود که نیک در میانشان قرار گرفت.

ریزه کاری[]

در این قسمت هیچ وسن جدیدی معرفی نشد.

اسم این قسمت از یک فیلم در دهه پنجاه گرفته شده بود.

شهری که در فیلم به عنوان ماینهایم نشان داده شد در واقع تصویری از شهر هانوفر آلمان بود.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :19 شماره فصل:1


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنز بی
شان رینارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
مونرو سالیس ویر میشل
درو وو رجی لی

شخصیت بازیگر
سالوادور بوترال دیوید زایاس
دروگر هنری لوباتی
رابرات گروزان ترابر برتز
باد وورستر دنی برونو

موجود شخصیت
هسلیش سالوادور بوترال
دروگر ها
بلوت باد مونرو
آیزبیبر رابرت گروزان
جان آبلینگر
باد وورستر
آرنولد رزرات
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند گروه آزبیبر ها
لاج
Advertisement