ویکی Grimm
Register
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.

"اگر من و تو اختلافاتمون رو کنار بذاریم تاریخ ساز می شیم وگرنه تاریخ دفنمون می کنه"

خطاب به نیک

شان رینارد[]

شان رینارد

جنسیت

مذکر

نوع

زابربیست

بازیگر

ساشا رویتز

شان رینارد به عنوان کاپیتان کلانتری پرتلند اورگن، یک زابر بیست نی مه سلطنتی است.

فرار.فرار.فرار تا قرار[]

الیزابت لاسل ، به سختی توانسته بود تا سن 13 سالگی وجود شان رینارد را از همسر پادشاه مخفی کند. وی یک هگزنبیست بود که با شاه رابطه عاشقانه برقرار کرده بود و از او پسر دار شده بود. شان سر کلاس ادبیات انگلیسی بود که مادرش به سرعت دنبال او رفت،او را از سر کلاس ادبیات انگلیسی بیرون کشید و با یک جت اختصاصی به سوی آمریکا فرار کردند. زیرا مادرش به موقع متوجه شده بود که گروهی برای کشتن آنها در راه اند.("مرگ بر می خیزد")

جبهه مقاومت در فاصله فرار به آنها کمک کرد و در خانه مرطوب ونمور آنها را تا زمان عزیمت جا داد.("داستان هایی که برای کودکانمان می گوییم") مشخص نیست که آنها پیش از ورود به آمریکا مدتی در روسیه زندگی کرده اند یا به ناچار برا گریختن از دست ماموران ورات در آمریکا مدت 3 سال را در موسکو روسیه گذرانده اند.("انتقام سرخ") آنچه مسلم است این است که شان رینارد به کرسی ریاست کلانتری پرتلند رسید. از طرفی اخبار کاخ سلطنتی را از طریق جاسوسان رصد می کرد. از سوی دیگر برای در آوردن مخارج اجازه می داد لئون ها مسابقات غیر قانونی برگزار کنند . ("آخرین گریم پا برجا")اوضاع بر وقف مراد بود که خبر آمدن یک گریم کلید دار به پرتلند به وی رسید. مانند هر عضو دیگر سلطنتی او نیز مشتاق این کلید بود، هرچند هنگامی که فهمید یکی از کارآگاهان تازه کارش یک گریم است جا خورد ولی این امر موجب نشد که وی از تلاش برای کشتن خاله وی سر باز زند. وی امیدوار بود که ماری اطلاعات زیادی را به نیک ندهد و افراد مختلفی را برای کشتن وی فرستاد و هنگامی که نفر آخر موفق نشد و خود ماری جانش را از دست داد. تصمیم گرفت از گریم پیش آمده نهایت استفاده را ببرد.("آزمایشی")("خرس خرس می ماند")

محافظ گریم![]

در قسمت قلب های تنها دروگری فرانسوی  به پوررتلند آمد دروگر فرانسوی به کلانتری رفت و از وو درخواست کرد تا با پلیسی که به دوستش (هیلدا،دروگری که نیک در قسمت آزمایشی برای نجات جان خاله اش کشت) شلیک کرده صحبت کند. وو موضوع را به کاپیتان رینارد گفت . رینارد گفت که به او بگوید کارآگاه در دسترس نیست و بعد کسی با وی تماس خواهد گرفت و تا کید کرد:" آدرس محل اقامتش را بگیر و سابقه اش را چک کن."وقتی که دروگر به هتل محل اقامتش برگشت و  وارد اتاق هتلش شد و متوجه شد کاپیتان رنارد روی تخت نشسته است.وی به دروگر دستور داد: در رو ببند.دروگر گفت که وی در دردسر بزگی افتاده است ولی شان به زبان فرانسه به او گفت که می داند او کیست و در را ببندد. دروگر بر جا میخکوب شده بود و در را بست. شان به سمت او رفت و گفت:" اشتباه اولیت این بود که به شهر من اومدی، اشتباه دومت اینه که نمی دونی جلوی کی باید زانو بزنی" دروگر بی هیچ کلامی و خیلی آهسته مقابل او زانو زد.شان خیلی آرام داس دسته بلند وی را برداشت و به او توضیح داد که مرگ دوست دروگرش تقصیر خودش بوده است زیرا بدون اجازه او به پرتلند آمده است. دروگر گفت که برای مرگ او تقاضای انتقام می کند. شان گفت: منم درخواستت رو رد می کنم. و درحالی که پشت سر او ایستاده بود داس دسته بلند مسلح کرد. دروگر پرسید: داری از گریم محافظت می کنی؟ و شان با یک ضربه گوش او را با داس دسته بلندش کند. شان داس را روی تخت پرت کرد و گوش او را برداشت و به آرامی گفت: اینکار رو کردم تا بدونی وقتی دارم حرف می زنم باید گوش بدی و بعد گوشش را روی او انداخت و گفت: برو خونت، دیگه هم بر نگرد.

"تنها راه نفوذ به یه مرد؛ از راه دوستاشه"[]

شان که همچنان به دنبال بدست آوردن کلید بود ، نقشه ی تازه ای کشید؛ تحت فشار گذاشتن نیک از طریق آسیب رساندن به هنک.

برای انجام این کار کسی مناسب تر از آدلیند نبود.آدلیند به بهانه ی تشکر از هنک به خاطر نجات جانش (درقسمت هشیار باش) سر دوستی با هنک را باز کرد.(دانسه ماکابره)

آدلیند برای تحت تاثیر قرار دادن در حال درست کردن یک کیک بود که در آن خون خودش و هنک هم اضافه می شد. به طور واضح او داشت یک جور طلسم درست می کرد.آدلیند کیک ها را برای هنک برد و به او داد .هنک توهمات عجیب و غریبی پیدا کرده بود ، او همه جا آدلیند را میدید.طلسم باعث ایجاد علاقه ی شدید هنک نسبت به آدلیند شده بود.این علاقه به مرگ منجر خواهد شد ، آدلیند به نیک گفت که باید کلید را به او بدهد وگرنه هنک خواهد مرد.

نیک سر قرار با رفت و به آدلیند گفت که کلید را نیاورده است.بعد صحبتی کوتاه نیک و آدلیند با هم درگیر شدند و در واپسین لحظه آدلیند به نیک یورش برد و نیک را به رمین انداخت نیک غلتید ودستان او را گرفت طوری که او نمی توانست برخیزد و بعد او را بوسید. آدلیند او را گاز گرفت و با خوردن چند قطره از خون لب نیک، روح هگزن بیستی اش از بین رفت . او نمرد ولی دیگر هگزن بیست نبود . با اینکار هنک دوباره به حالت عادی برگشت.

دوباره نقشه ی شان برای بدست آوردن کلید شکست خورد.(جزیره ی رویاها ، یک چیز پردار ، بیمار عشق)

نجات دهنده ی عاشق[]

پس از این که آدلیند باعث به کما دفتن جولیت شد ،شان رینارد به خانه مادر آدلیند رفت و بعد از اینکه فهمید آدلیند ناپدید شده است به وی گفت که می بایست دوست دختر نیک برکارد را درمان کند. زیرا اگر جولیت بمیرد نیک ممکن است برود و تمام زحمات شان برباد خواهد رفت. چون به گفته ی شان یک گریم تنها برای همه خطرناک است.(بد دندان)

شان رفت و محلول را از کاترین گرفت. کاترین برایش توضیح داد که این معجون پا کننده قلب است . شاهزاده ای که می بایست وی را ببوسد باید قلب پاکی داشته باشد و از آنجا که چنین چیزی به سختی پیدا می شود باید به صورت شیمیایی قلب وی را پاک کند. و گفت که هر چقدر قلبت پاکتر باشد، دردش کمتر است شان رینارد در خانه از ترس چیزی که می خواست بخورد ووگ کرد وبعد محلول را خورد. برای چند لحظه به نظر رسید که اتفاقی نیفتاد. خوشحال شد آمد به اتاق خواب برود که در میان راه از درون آتش گرفت. درد بی سابقه ای در وجودش ریشه دوانید. از گوش ها بینی و دهانش دود سیاه بیرون می زد. وی تا صبح در حال فریاد و تحمل درد بود.

شان به بیمارستان رفت و جولیت را بوسید رفت ، بعد از چند لحظه جولیت به هوش آمد ولی دیگر نیک را به یاد نمی آورد.(بوسه)

دردسر های یک بوسه[]

مدتی از نجات داده شدن جولیت توسط شان گذشت . تلفن شان زنگ خورد و صدای آدلیند پشت خط را شناخت. از قرار معلوم او از مرگ مادرش خبردار شده بود. شان از او پرسید که کجاست و آدلیند پاسخ داد : جایی که تو هیچوقت پیدام نمی کنی. سپس شان به او گفت که جولیت به هوش آمده است. آدلیند بلافاصله فهمید چطور این اتفاق افتاده و بعد به شان گفت که احتمالا او روزهای جالبی را پیش رویش دارد. شان گوشی را قطع کرد و ناگهان دید تمامی صفحه لبتاپ پیش رویش با نام جولیت پر شده است.(کوزه شیطان)

مدتی بعد یک مراسم  برای پلیس پورتلند برگذار شد و کاپیتان رینارد پس از سخنرانی خود که در مورد مسائل امنیتی شهروندان بود لوح تقدیر دریافت کرد در هنگام مراسم خبر یک پرونده را برای نیک آوردند و او می بایست به سر صحنه برود هنک پیاده آمده بود و نیک می بایست او را می رساند جولیت تصمیم گرفت با تاکسی برود ولی شان به آنها پیشنهاد کرد که او جولیت را برساند.

شان، جولیت را به خانه رساند. جولیت پس از باز کردن جواهراتش تصمیم گرفت به حمام برود. شان نیز متوجه شد کلید خانه نیک زیر پادری جلوی خانه آنهاست. برای همین پشت سر جولیت وارد شد. گرچه جولیت متوجه حضور او نشد. در حمام صدای پایی را شنید. شان که تا پشت در حمام آمده بود ناگهان با شتاب از خانه بیرون زد.

ووگ شان تحت اختیارش نبود( این ها اثرات همان معجون بود) پشت ماشین نشسته بود و مانند آدم های مست رانندگی می کرد و نزدیک بود با کسی تصادف کند.

هنگامی که نیک و هنک با شان رینارد صحبت می کردند حالت عصبی او مشهود بود. وی توصیه کرد که تا مطمئن نشده اند آینده کاری معلم را خراب نکنند. نیک گفت که ممکن است کار دانش آموزان باشد و شان به آنها گفت که خودشان پرونده را پیگری کنند.

مونرو در ادویه فروشی بود که شان رینارد وارد مغازه شد. مونرو او را نمی شناخت و از وی پرسید که چه کمکی از وی بر می آید. شان به او گفت که مشکلی در مورد تمایلات وسواسی دارد. مونرو از او پرسید: شما این تمایلات رو دارید یا می خواید داشته باشید؟ شان پاسخ داد: می خوام از شرش خلاص شم. مونرو به او توضیح داد که باید چند تا سوال فنی از وی بپرسد : این احساسات مربوط به انسان اند یا حیوان؟ نگاه ناجور شان به وی او را به توضیحات تکمیلی وادار کرد: شرمنده باید دقیق بدونم. شان گفت: انسان .مونرو سری تکان داد :از کی این احساسات را دارید؟ شان توضیح داد: از وقتی بوسیدمش. مونرو لبخند معنا داری زد و گفت که او هم در همین موقعیت است و بعد پرسید: مطمئنید می خواید از شر احساسات خلاص شید؟ شان خیلی قاطعانه و امیدوارانه پاسخ داد: آره . مونرو اندکی در چهره او دقیق شد: من شما رو می شناسم؟ شان دستپاچه پرسید: نه می تونی کمکم کنی با نه؟ مونرو پاسخ داد که این موضوع از نظر عاطفی پیچیده است و آیا ممکن است این احساسات به دلایل جادوی سیاه باشد؟ شان گفت امکان دارد. و مونرو به او گفت که فردا خبرش را بگیرد یا شماره اش را بدهد تا با وی تماس بگیرد شان به مونرو گفت که فردا به او سرخواهد زد. و بی کلمه دیگری ادویه فروشی را ترک کرد.

شان به ادویه فروشی بازگشت. مونرو با دیدن وی به گفت که حالش حسابی ناجور است وبعد به او گفت که دو خبر هست بد و خوب. خوب این است که می توان حال او را کمی بهتر کرد و کمی از شور عشق وی کاهید ولی خبر بد: بخش احساسی خیلی پیچیده تره و اگر بیشتر درمورد شما و شخصی که عاشقش هستین ندونم تقریبا تشخیصش غیر ممکنه نیازمند یک درمان دوگانه است پس اگه مایل نیستید اون زن مرد یا هرچی که هست رو اینجا بیارید... شان حرف او را قطع کرد و گفت که اینکار غیر ممکن است و بعد با نا امیدی گفت: پس می گی هیچ درمانی نداره؟ مونرو گفت: آخه عشق همینطوریه مطمئن است که نمی تواند آنچه موجب ابتلا آنها به این مشکل شده است را بیابد؟ شان سرش را به نشانه منفی تکان داد و مونرو ادامه داد: بد شد چون وضعتون خطرناکتر می شه و از یک جایی به بعد دیگه نمی تونید کنترلش کنید. و برای هرکسی که میان شما دوتا قرار بگیره همه چیز خطرناکه و نقشه هرچی پیش آید خوش آید نقشه خوبی برای اینکار نیست.(وجه دیگر)

درمان بیماری؛آشکار شدن چهره واقعی شان[]

شان با رابط دربارش صحبت می کرد و در مورد مردی می پرسید که جسدش پیدا شده است واگر زیر شکنجه مهیبی که بر سرش آمده صحبت کرده باشد ممکن است خیلی ها به خطر بیفتند. رایان کار آموز در را باز کرد و به رینارد گفت که یک بارزس از آلبرکاکی به نام والنتینا اسپنوزا آمده و درمورد آدم ربائی اطلاعاتی دارد.

نیک و هنک در حال بررسی خانواده رافائل یودند. معلوم بود که پدر خود را وقف پسرش کرده است و بعد شان بازرس اسپنوزا را به آنها معرفی کرد. وی به آنها توضیح داد که تا عصر امروز 2 بچه دیگر نیز دزدیده خواهند شد.. این زن همواره در روزهای هالوین 3ه کودک را می دزدد. بر طبق گفته های او آنها از مکان برخورد دو رودخانه دزدیده خواهند شد تا یک مثلث را بسازند و بعد تصویر نقاشی شده از زن را تحویل آنها داد. نیک گفت که این عکس شبیه زنی است که امروز دیده اند و بعد تصویر را نشان او داد. والینتینا ناباوران گفت: خودشه! و چشمانش ووگ مقطعی کرد. نیک این ووگ را دید ولی والنتینا که تمام حواسش متوجه تصویر بود به گریم بودن او پی نبرد.

شان به فرانکو گفت که تمام اطلاعاتی که از این والنتینا اسپنوزا وجود دارد از محل کار وی بگیرند. و متوجه شد که آدلیند به وین رفته است.

نیک بچه ها را به کلانتری برگرداند و شان کمی به خاطر اینکه والنتینا را با خود برده اند وسرخود وارد عمل شده اند به آنها غر زد ولی بعد همه به سلامت جستند .(لایارونا)

Advertisement