این نوشته در دست تکمیل است لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید. |
آه نیک از دفعه پیش که نجاتم دادی از دیدن هیچ کس اینقدر خوشحال نشده بودم!
خطاب به نیک
باد وورستر یک آیزبیبر است که برای نخستین بار در قسمت دانسا ماکابره مشاهده شد.
آیزن باد ورستر | |
---|---|
جنسیت |
مذکر |
هنرپیشه |
دنی برونو |
نوع |
|
شغل |
تعمیرکار یخچال فریزر |
روابط |
گریم:نیک برکارت(دوست) |
همه چی آرومه[]
باد برای اولین بار وویگ پدرش را دید و واقعا وحشت کرد.("مرگ برمی خیزد")مانند تمام آیزبیبر ها که در کار تعمیر وتولید هستند، تعمییر کار یخچال فریزر شد.ازدواج کرد و بچه دار شد. البته از مادر زنش به شدت بدش می آمد مانند هر آیزبیبر دیگری به لاج ملحق شد، و به کار شریف شایعه پراکنی و حرف ها بی پایان آیزبیبر ها مشغول شد. زندگی ساده، یکنواخت و بی دردسر مانند تمام آیزبیبر ها. هرچند که می دانست خطر هسلیش ها همه جا برای آنان وجود دارد. اگر کسی از هسلیش ها پیروی نکند یا پول آنها را ندهد همه در دردسر می افتند. او نیز مانند هر وسن دیگری تا حد مرگ از گریم ها می ترسید. آنها را هیولاهایی وحشتناک و بی رحم می دید. البته خطر گریم ها تا حدودی غیر منطقی جلوه می کرد. زیرا او و بیشتر آیزبیبر ها گمان می کردند که گریم ها افسانه اند. و هسلیش ها یک خطر واقعی پیش چشم و تهدید آمیز.
تا اینکه یک روز با وی تماس گرفتند تا برای تعمیر موتور یک یخچال به یک خانه برود.
گریم؟[]
وی از ساعت 4.30 عصر با موتور یخچال درگیر بود. این مارک یخچال از نظر تعمیر واقعا وحشتناک بود. پیچ ها و نحوه قرار گیری آنها مصیبت بود. و او بیشتر عصر را به حالت سجده گذرانده بود . خانم خانه که زن جوانی بود در آشپزخانه ایستاده و به آخ و اوخ گوش می کرد. وی همچنان با یخچال درگیر بود که صدای مردی راشنید که از زن می پرسید: از کی اینجوریه؟ زن با خنده پاسخ داد و او نیز اضافه کرد که دارد با حداکثر سرعتش کار می کند. مرد جوان که وی هنوز او را ندیده بود پرسید: تا شب تموم می شه؟ و او پاسخ داد: نمی خوام شب اینجا بخوابم که دستش را برید و شروع به بد و بی راه گفتن به یخچال کرد. زن خانه رفت تا چسب زخم بیاورد و او رو به مرد خانه بازگشت و گفت: ببین می خواد منو بکشه و دستش را به سمت مرد دراز کرد و وویگ زد.
در این لحظه دانست که صاحبخانه یک گریم است و او در حال تعمیر یخچال خانه یک گریم بوده است. زبانش بند آمد و وحشتزده با حالتی که کمترین تنش را تولید کند دستانش را بالا آورد و زمزمه کرد: به من صدمه نزن و بعد با تمام سرعتی که داشت از کنار گریم دوید و از در خانه بیرون جست و دور شد.
به یک معجزه می ماند که زنده مانده باشد. ولی وقتی به حد کافی از خانه دور شد به یاد آورد که جعبه ابزارش را جا گذاشته است. او روز بعد صبر کرد تا گریم برود و بعد درحالی که قسم و آیه برای زن خانه ردیف می کرد که دیگر آنجا پیدایش نمی شود جعبه ابزارش را زیر بغلش زد و با حداکثر سرعت ممکن از خانه گریم دور شد.("دانسا ماکابره")
هیچ کس حرف او را باور نمی کرد. هیچ کس فکر نمی کرد که گریم اصلا وجود داشته باشد. چه برسد به اینکه خانه ای داشته باشد که در آن یخچال هم باشد. مدام به او می گفتند که دروغ می گوید آخر سر یکی از دوستانش گفت خب آقایی که می گی گریم دیدی و زنده موندی تا در موردش صحبت کنی کجا زندگی می کنه؟ 50 دلار شرط می بندم که چرت می گی.("سه گرگ بد")
از آن روز به بعد خبر گریم دهان به دهان می چرخید. تا اینکه یک شب بارانی وی خانه جان آبلینگر دعوت بود و در اتاقی دیگر به دنبال نوشیدنی ها می گشت و به آشپزخانه رفت که یک دفعه دید گریم حی و حاضر وربرویش است. گریم با لحن تهدید آمیزی که گویی حساب ی لجش در آمده گفت: تو! و وی از شدت وحشت ووگ کرد. معلوم شد که عده ای که آنها در مورد گریم برایشان صحبت کرده اند، یک مختصری مزاحمت برای وی فراهم آوردند. باد درحالی که سعی می کرد کارش را رفع و رجوع کند گفت به گریم گفت که زن بسیار دوست داشتنی دارد و گریم با خشم تصحیح کرد : ما ازدواج نکردیم. بعد هم گفت که قصد ندارد کسی را بکشد ومگر اینکه باز حرکتش تهدید آمیز شد و به آندو گفت کسی او و یا دوست دخترش را به خطر بیندازد. باد و جان قول دادند که کاری کنند که دیگر هیچ کس نزدیک خانه گریم نشود. و گریم خانه را ترک کرد.("تارانتالا")
گریم بی خطر[]
ولی باد نمی توانست فرامو کند. او هم از گریم می ترسید و هم حس می کرد اینکه این گریم نمی خواهد کسی را بکشد نشانه خوبی است. برای همین، زنش برای گریم یک لحاف دست دوزی شده بسیار زیبا درست کرد و آن را بسته بندی کرده سراغ خانه گریم رفت.
البته وقتی گریم در را باز کرد معلوم بود که اصلا از دیدن او خوشحال نشده است و به او گفت: بهت گفته بودم برنگردی! باد به سرعت شروع به حرف زدن کرد تا گریم را آرام کند : نه نه حرفم رو بد برداشت نکن، ما هممون احساس بدی داشتیم از اینکه ... اینکه با توجه به قیافه خشن گریم گفت: اینکه تو با زنی زندگی می کنی که زنت نیست... در این لحظه خانم خانه دم در آمد و باد ادامه داد: اینو براتون درست کردیم که اگه خواستین ازدواج کنی و بچه دار بشید... قیافه گریم هر لحظه خطرناک تر می شد.... و یا نه ...زن گریم خنده اش گرفته بود و بعد به نیک گفت که مواظب است کسی برای آنها مزاحمت ایجاد نکند. سپس با توجه به حالت گریم، سریع آنجا را ترک کرد.
ولی زنش برای گریم یک کیک گیلاس درست کرد و بچه ها یک سبد برای او بافتند و باد هم در خانه نیک را درست کرد. زنش خانه با دیدن این همه لطف وا رفته بود ("جزیره رویاها")
هسلیش[]
یک روز بازرس برکارد به یدن او در محل کار ش آمد . باد که از دیدن او هم متعجب و هم خوشحال شده بود متوجه شد که وی به دنبال آرنولد روزرات می گردد که شاده قتل آیزبیبر دیگری به نام رابرت گروزان میباشد . او جریان هسلیش ها را برای نیک گفت و نیک به او توضیح داد ک هاگر میخواهد شر هسلیش ها را کم کند، لازم است با آرنولد روزرات صحبت کند. باد احتما میداد که آرنولد خانه جان آبلینگر مخفی شده باشد برای همین به آنجا رفت و قرار بر این شد که مضوضع را به عهده لاج بگزراند. برایه مین به نیک برکارد زنگ زد و او را به لاج دعوت کرد.
البته او ضاع در لاج خوب پیش نرفت و اکثر آیزبیبر ها مخالف رفتن آرولد نزد پلیس بودند. آنها از درگیری با هسلیش ها وحشت داشتند. باد سر افکنده دنبال نیک رفتو ازا و عذرخ واهی کرد ولی نیک به او گفت که وی نسبت به دوستانش بسیار شحاع بوده است.
شب در خانه او و جان آبلینگر در مورد آبرویشان که پیش گریم رفته بود صحبت میکردند ونهایتا آرنولد که به سخنان آنها گوش میداد روز بعدبه آنها به اداره پلیس رفت و قاتل را شناسایی کرد.
نیک خود آرنولد را به لاج رساند ولی عده ای در تعقیب آنها بودند و او جان، باد و رارنولد را از صحنه دور کرد و با هسلیش ها - ریپر ها - در گیرشد.
حالا نیک دوست آنها بود